پنجشنبه ۲۰ دی
|
آخرین اشعار ناب مهرداد عزیزیان
|
نتوانم ز هر شبی به سحر من گذر کنم
مگر آن دم که دیده ام دو سه پیمانه تر کنم
نه مجالی دهد غمت که بگویم جمالِ تو
نه امانی دهد که دردِ دلی مختصر کنم
پس از این تا سحر مرا همه اشک است و آرزو
چو نباشی دو گوشِ صد فلک از گریه کَر کنم
به سرم ناله ها سوار و نباشد ضیافتی
نَشَود گریه را به زیر و سُروری زِ بَر کنم
بنشینم به انتخابِ مسیری و بنگرم
به کدامین دیارِ خاطره امشب سفر کنم
نشدی همجوارِ من که کنم کیمیاگری
و ز جادوی حُسنِ تو رخِ غمدیده زر کنم
احدی حالِ دل نگفتم و این سرِّ بینمان
چه کسی را کنون به سوگِ فراقت خبر کنم؟
نکُند" بی تخلص "این گله با هر غریبه ای
به تو گفتم ،کنون جوابِ تو را من زِبَر کُنم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام اجازه بدهید نپذیرم نقدتان را، آهنگ غزل بسیار زیبا و جانگداز است چنانکه دل را با خود همراه می کند در این ره کشته بسیارند قربان شما | |
|
سلام استاد نازنین از چند جهت خوشحال شدم نقدتان را خواندم . یکی این بود که بعد از مدتی از شما نقدی خواندم و دوم اینکه بعد از تقطیع همین غزل متوجه شدم چندان با وزنش آشنا نیستم و فکر کردم با توجه به عجزی که در حوزه ی عروض دارم چه بسا مشکل از سواد نمور ماناست . اما وقتی رقعه ی شما را خواندم اعتماد به نفسم بالا رفت . و فهمیدم دستکم این یکبار به خطا نرفتم . اما یک سوال هم از محضرتان داشتم و آن در مورد کتاب المعجم بود ، به پیشنهاد شما آنرا خواندم و مستفید شدم . اما سوالم این است با توجه به اینکه کتبی ساده تر توسط اساتید معاصر نوشته شدند و کار عروض را راحت تر نمودند ، آیا خواندن المعجم همچنان واجب است ؟؟ | |
|
سلام مانای عزیز ارادتمندم و سپاسگزارم از لطف و محبتت حسن المعجم در آن است که از سیر تا پیاز شعر را در خود دارد. اما زبان کهنهای دارد. قطعا تا کتابهای سبکتر و سادهتر در دسترس هست نیازی به خواندن المعجم نیست اما المعجم همیشه یک مرجع موثق و یک پشتوانهی معتبر بوده و هست.
| |
|
جناب هداوند سلام بر شما.بدوا از نقدتان سپاسگزارم،اما وقتی عنصر سلیقه را در نقد آکادمیک وارد میکنید به نقدتان صرفا به عنوان نظر نگاه میکنم و بابت اظهار نظرتان تشکر🌺🌺🌺 | |
|
دوست عزیز و گرامی جناب عزیزان درود بر شما اولا در پاسخ سوال حضرتتان مبنی بر اینکه از شعری که خواندید لذت می برم یا نه ؟ پاسخ قطعا و قاطعانه خیر است. دلیل آن هم همان است که عرض کردم. ثانیا دوست عزیز آنچه عرض کردم ربطی به ریاضیات و شیمی و تجزیه ندارد . بلکه قاعده ی ادبی و عروضی است . لازم است حضرتعالی عینک مخصوص ریاضی و شیمی و تجزیه را از چشمان مبارک بردارید تا قواعد ادبی و عروضی را با ریاضی و شیمی و تجزیه اشتباه نگیرید. | |
|
دوست عزیز جناب عزیزیان گرامی از فرمایشاتتان پرواضح است که از علم عروض و قواعد آن سر در نمی آورید . من از حضرت سعدی در وزن دوری شاهد مثال آوردم که حتی یک مورد در هیچ یک از ابیات آن نمی توان یافت که پاره ای ای از یک کلمه در یک نیم مصرع و پاره ای دیگر از همان کلمه در نیم مصرع دیگر باشد. اگر چنین کاری به لحاظ ادبی روا بود حتما امثال سعدی از آن اجتناب نمی ورزیدند. قیاس شعر سنتی با شعر نیمایی و سپید هم قیاس مع الفارق است . شعر نیمایی و سپید هم هر کدام قواعد مخصوص به خود دارند که تخطی از آنها به فخامت زبان و بلکه شعریت سخن صدمه می زند. و اگر نقدی بر اثر شما نوشته می شود از ناحیه ی هر کسی که باشد حتما نشانگر درگیر شدن ذهن منتقد با اثر نیست . ای بسا قصد و غرض منتقد جنبه ی تعلیمی نقد برای علاقه مندان بویژه نو آموزان باشد. مگر حضرت حافظ و سعدی و خواجو و سنایی و مولانا و ..... دیگر مفاخر ادبی که در اوزان دوری از آوردن نیمی از یک کلمه در یک نیم مصرع و آوردن نیمی دیگر از آن در نیم مصرع دیگر اجتناب کرده اند قواعد علم عروض را زیر پا گذاشته اند .؟ یا وقوع چنین امری در آثار آنان صرفا اتفاقی بوده است ؟
| |
|
عزیز جانم جناب عزیزیان اولا : لازم نیست زور بزنید و اثبات کنید و مبرهن سازید که در علم عروض صفر الید هستید !!!! این امر بی تلاش شما برای من مبرهن است . ثانیا برادر عزیزم مثالی که از حضرت مولانا آورده اید وزن غیر دوری است نه وزن دوری ثالثا: بحث بر سر نا روا بودن آوردن نیمی از یک کلمه در یک نیم مصرع و نیمی دیگر از آن در نیم مصرع دیگر در وزن دوری است نه وزن غیر دوری و اساسا در وزن غیر دوری هر مصرع به دو نیم مصرع تقسیم نمی شود و مساله منتفی به انتفاع موضوع است رابعا : آنچه شما شاهد مثال آورده اید از حضرت مولانا که کلمه ی سلطان به دو پاره تقسیم شده و هر پاره ای از آن در یک رکن قرار گرفته ربطی به ما نحن فیه ندارد چون اولا وزن غزل مولانا غیر دوری است و نه دوری ثانیا بحث ما قرار گرفتن هر یک از دو پاره ی یک کلمه در یک نیم مصرع است ، نه در یک رکن افاعیلی. !!!!! و شما ظاهرا فرق نیم مصرع و رکن افاعیلی را نمی دانید و اگر می دانید خودتان را به کوچه ی علی چپ زده اید. خامسا عزیز جانم پذیرفتن سخن حق هیچ صدمه ای به شخصیت حضرتتان نمی زند اما نپذیرفتن سخن حق مانع پیشرفتتان در امر شاعری است . اگر می خواهید در امر سرودن پیشرفت کنید متواضعانه نقد پذیر باشید. | |
|
سلام و عرض ادب خدمت هر دو عزیز جناب استاد حاج محمدی ارجمند و مهرداد عزیزیان عزیز ابتدا گمان نمیکنم در این محفل ارزشمند، پشت نقد و نظراتی که دوستان و اساتید گرامی درج میکنند، قصد و غرضی باشد جز آموختن و آموختن. همانگونه که این کمترین قصد اعمال سلیقه نداشتم و چه بسا ممکن است لبِ هر عزیزی حینِ نوشتن نقد و نظر به لبخند آراسته باشد. اما متاسفانه نمیشود لحنِ کلام را پیوست کرد و آنچه که باقی میماند جملاتیاست خشک با علائمی نگارشی. آنچه که بنده از نقد استاد حاج محمدی عزیز دستگیرم شد این است که؛ وزنی که جناب عزیزیان گرامی برای این غزل انتخاب کردهاند؛ به جهت تکرار دو رکن "فعلاتن مفاعلن" در هر مصراع؛ این قابلیت را دارد که هر مصراع را به دو پارهی آهنگین و مزین به قافیهی میانی یا حداقل به یک سکوتِ کوتاه در میانهی مصراع مزین کند. مثل برخی مصاریع در غزل حضرت سعدی که مزین به قافیهی میانیاند؛ -جان باختن به کویت، در آرزوی رویت -ملک آن توست و فرمان، مملوک را چه درمان -گر یار با جوانان، خواهد نشست و رندان البته این غزل بر وزن"مفعولُ فاعلاتن، مفعولُ فاعلاتن" سروده شده است. و همانطور که استاد عزیز مرقوم فرمودهاند هر نیم مصراع معادل یک "مفعولُ فاعلاتن" است. بر فرض عبارتی مثلِ "جان باختن به کویت" با "مفعولُ فاعلاتن" هم وزن است و خود حکم یک مصراع را دارد. هر بیت از غزل سعدی را میتوان به چهار پاره تقسیم کرد بدون آنکه واژهای نصفه و نیمه بماند. فیالمثل؛ "هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری در دست خوبرویان دولت بود اسیری" و بدیهیاست که اینگونه سرودن کلام را بسیار زیبا، آهنگین و دلنشین میکند.
اما حال که اشاره به اوزان دوری شد بهتر است از محضر استاد بهره ببریم و از جنابِ عزیزیان هم تمنا دارم قدری تامل کنند چرا که درک مطلب خیلی پیچیده نیست. در باب اوزان دوری حرف و حدیث و اختلاف نظر بسیار است. عروضدانان معاصر برخی اوزان متناوبالارکان را دوری میدانند و برخی را خیر. معتقدند که قرار گرفتن یک هجای بلند در آخر نیم مصراع اول و قرار گرفتن یک هجای کوتاه در اول نیم مصرع دوم، وزن را مستعد ادغام کلمات میکند. اما در وزنی مثل "مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن" که چهار هجای بلند در میانهی مصراع قرار میگیرند امکان ادغام کلمات نیست و استفاده از هجای کشیده در آخر نیم مصراع منطقیتر است. و از این قسم ادلهها... اما این موضوعی نیست که از نگاهِ نکته سنجِ استاد حاج محمدی پنهان مانده باشد، خاصه آنکه در متن نقد به وضوح به این موضوع اشاره کردهاند. پس برداشت حقیر از فرمایشات استاد ارجمندم این است که در وزنِ متناوب الارکانِ "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن" نیز، سراینده میتواند "دوری" بسراید با این شرط که در آخر نیم مصاریع از هجای بلند استفاده کند نه از هجای کشیده. و نهایتن اینکه به پندار حقیر، این سراینده است که قادر به دوری سرودن است و شاید بهتر است بگوئیم شعر دوری نه وزن دوری. معالوصف این روده درازی بخشی از دغدغهی ذهن کمین است که اصطلاح "شعر دوری" را بهتر میپذیرد تا "وزن دوری" را. و شاید مهمترین دلیلی که این کمترین دارد، این است که در عروضِ قدیم رد و نشانی از "وزنِ دوری" نیست اما از "تکرار" بله. با آرزوی قبولی طاعات برای هر دو عزیز، امیدوارم استاد ارجمندم هر وقت صلاح دیدند، در این صفحه یا صفحهی حقیر یا صفحهی خودشان، این کمین را از راهنمائیهایشان بی بهره نگذارند.
با احترام.🌹 | |
|
درود دوست عزیز جناب عزیزیان گرامی لازم است کتاب موسیقی شعر استاد شفیعی کدکنی را بخوانید چرا که آنچنان که پیداست اطلاعاتتان در باره ی موسیقی شعر نیز از اطلاعاتتان در باره ی عروض و فنون و صنایع ادبی کمتر است. | |
|
سلام هر دو مهردادیم هردو شاعریم هردو کچلیم اما من کمی تا قسمتی از شما ملایمترم مهرداد جان و به گمانم " زیر پا له میکنم " در شان شیرین زبانی چون شما نیست . | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مناجاتی بسیار زیبا و شورانگیز بود
دستمریزاد
موفق باشید