افسون

سلام

و

اگر چه قصد ندارم تمام آرایه های ادبی موجود در ابیات را جداگانه مورد بررسی قرار دهم ولی برای نشان دادن آن چه که توجه ام را به خویش جلب کرده است ناچارم یک به یک پیش بروم .


درگیر افسونم درون جنگل گیسو
حتی میان این هَیا..(من دوستت دا...)هو...
１) اجزای تشکیل دهنده ی تقارن : جنگل ، گیسو ، افسون ، هیا....هو
هر کدام از این کلمات در ذات معنایی خویش پریشانی را نهفته دارند و وقتی به هم تشبیه می شوند این پریشانی صدچندان می شود و در همین حال به تشکیل شبکه ای معنایی نیز با دیگر واژه ها منتهی می شوند که این شبکه نیز این حالت را تقویت می کند و شاعر دقیقاً از همین موضوع برای برقراری مقارنه در بیت سود جسته است ولی از آن جا که شاعر زیرکی ست یک پریشانی را نیز خودش اضافه کرده است و با دو پاره کردن کلمه هیاهو و افزودن جمله ای ناقص در آن میان آن را مضاعف کرده است .

راندی مرا از قصر عشقت سرزمین ماه
تا غایب از چشمت شوم ، من را بگویی او...
２) راندن ، عشق ، غایب ، چشم ، من ، او
در این مقارنه کلمات فوق نقشی دقیق بر عهده دارند و باقی کلمات در ترکیب شدن با این ها به شکل گیری تصویر کمک می کنند .
اما شاعر مفهومی بسیار زیبا را در دستور کار خویش قرار داده است و با اشاره به قاعده ای دستوری و بازی گرفتن بین من ، غایب و او این زیبایی را رقم زده است.
اما من به شخصه با سرزمین ماه کنار نیامدم اگر قصر عشق معشوق سرزمین ماه باشد می توان تا اندازه ای کنار آمد اما باز هم فصاحت ندارد ولی اگر سرزمین ماه فاعل و منادا ی جمله باشد که دیگر هیچ ،
ولی به نظر من چون سرزمین ماه در بین این دو منظر شناور است و بیشتر به فاعل بودن و منادا بودن نزدیک است اگر به جای سرزمین شاعر به کلمه ای می رسید که در کنار آن ماه معنای سرزمین را نیز در خود نهفته می کرد و آن کلمه با پیش از خود یعنی قصر و عشق نیز در ارتباطی دقیق بود و حالت آمرانگی برای تغییر من به او نیز در آن مفهته بود ، نتیجه شاعرانه تر می شد ؛
پادشاه ماه

می خواستی تا جوهر یادم شود مسموم
دیگر نباشد در خیالم از تو تاری مو
３) جوهر و تار مو
اگر چه اجزای مقارنه بر ارتباط بین این دو کلام بنا شده است ولی شاعر با پروراندن آن ها به زیبایی اجزایی شاعرانه نیز به آن ها افزوده است .
ارتباط بین جوهر و تار مو همان به قول معروف لیقه است که در نزد خوش نویسان استفاده ی بسیار دارد و از ترکیب با تار مو یا چیزی شبیه آن به دست می آید .


چشم تو را شبتاب کردم در رخ شبنم
عطر تو را تزریق کردم بر گل شب بو
４) شب + تاب // شب + نم // شب + بو
اجزای تقارن با استفاده ی زیرکانه ی شاعر از واژه های فوق تشکیل و سپس با افزوده شدن نور و عطر و رنگ شاعرانه تر می شود .

آن روز ای شهزاد بعد از تیر قهارت
عجز مرا دیدی درون چشم آن آهو؟
５) شهزاد ، تیر ، آهو
این سه کلمه پایه گذار این تقارن هستند که با هم می توانند ماجرای شکار آهو توسط شاهزادگان را یاد آور شوند ولی شاعر باز هم بر طبق معمول با پروراندن شاعرانه ی مفاهیم و افزودن کلمات جدید شکلی نوین به آن بخشیده است و مبنای مقارنه را از بلای تکرار رها کرده است .

در بستر این عشق آزادی و پابندم
نیلوفر دریاچه ام با من بمان ای قو
６) آزادی و پابندی ، نیلوفر و قو
و وای که چقدر این بیت زیبا و دوست داشتنی ست و تصویر ش دقیقاً در جلوی چشم آدم رژه می رود پس توضیحی در موردش نمی دهم چرا که از آن بدون شرح ها ست ...

تو دوستم داری و من هم دوستت دارم
اکسیر عشق ما قوی تر هست از جادو؟!

７) مفهوم مصراع اول ( عشق ) ، اکسیر ، قدرت ، جادو
اگر چه جادو د این بیت با افسون در بیت اول تناسب دارد و کل بیت نیز اشارتی به یک هنجار ادبی و علمی دارد ولی پردازش آن به خصوص در فرم کلام چندان به دل نمی نشیند و چالش های وزنی در دوستت دارم و قوی تر هست نیز این موضوع را تشدید کرده است ، چالش هایی که به راحتی قابل رفع بودند و شاعر با استفاده از فقط یک هزارم
زیرکی خویش در بیت های پیشین می توانست این بیت پایانی را بسیار قوی تر جلوه گر کند .

جدای از آن چه که گفته و شنیده شد ، انتخاب قافیه ی مشکل ، امری ست که نباید دور از نظر داشت و پردازش مفاهیم متناسب با کلمات این قافیه که به زیبایی رخ داده است ، در توفیق این غزل بی تاثیر نبوده است و اما طبق معمول حرف آخر من سپاس گزاری های بی پایان است از شاعر جوان و بی نهایت خ‌وش ذوق این شعر هم به سبب اشتراک آن و هم به سبب بازگشودن پنجره ی نقد در این
هیا... همه در می روند ... هو