#سه گلشن ی در #مکتب_ادبی_نورگرایی
"آیینِ مهر از گلشن آموزیم!
جان را بیافروزیم!"
باید بپرسی حال شیدای غزل ها را
باید بدانی در مسائل، راه حل ها را
بی عشق ماندن، کار این دل های نازک نیست
زیرک نمی پرسد دوباره مُستدل ها را
با چتربازان، دوست دارم هم سفر باشم
تا بنگرم با چشم عاشق هم غزل ها را
تالاب ها از رقص باران، عکس می گیرند
نیلوفر آبی، غزلپرداز
در خاطر من ثبت رسمی کن محل ها را
بوسیدن چشمان عاشق، رسم خوبی بود
خود جمع می کرد از قبیله، مُبتذل ها را
این برج ها، معراجِ نادانیِّ فرعون اند
آخر! کلانشهرِ گُسَل! بشنو مَثَل ها را
"وقتی بَدَل ها را به دل، آرایه می سازی
عکس العمل ها را چرا محکوم می سازی؟!
حیف است اگر شعرِ تماشا را نپردازی."
#محمدعلی_رضاپور(#مهدی)
#سه_گلشن ی دیگر در #مکتب_ادبی_نورگرایی
از #محمدعلی_رضاپور (#مهدی)
"اکنون که در دشت
در حال گلگشت"
با قایقی طی می کنم راه دعا را
با دست خود، حس می کنم موی خدا را
باید بیاییّ و ببینی حال ما را
تا قاصدک باشم که بُستان را بگردم
کم می کنم وزنِ تنِ سنگین بلا را
از رود تا دریا عجب راه قشنگی ست!
با اشک، پارو می زنم این ماجرا را
باران! بخوان شعر
از چشم هایم
دریاب خورشید!
دورِ صفا را
در جنگل و تالاب و شالیزار و گلشن
مثل قناریّ و تَذَرو و یاس و سوسن
پر می زنم، سر می زنم، گل می کنم من
می خوانم از عشق
با آبشاران
هِی می کنم "ها"
آیینه ها را
رویِ پلِ بینِ دو گل، سنجاقکِ ناز
در آن طرف، گلپونه های رازپرداز
آوازِ خوشبوی نسیمِ عاشقی ساز
گویی به اعجاز
می چَهچَچَهچَهچَهچَچَهچَهچَهچَهَد باز
(می چَه چَچَه چَهچَه چَچَه چَهچَه چَهَد باز)
گلچهره ای از غنچه بیرون می تراود
رخ می نماید
بر درگهِ مهر
دل می سپارد
ناخواسته، بس دلبرانه
گیرد به تاراج
این ساده ی بی دست و پا - مسکینِ ما را
پروانه، پر وا می کند آیین ما را
طی می کنم مستانه گیسوی خدا را
می چینم عاشق کُش ترین بوی خدا را
تا هست فرصت
می بوسم این سان، بی امان، روی خدا را
روی خدا، بوی خدا، موی خدا را
"جا... ی... سُ... خَ... نی...."
واقعا زیبا بود و استفاده بردم .درود بر شما.💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺