سروش یک:
آسمان، پاک، دشت باران، پاک
جمع نیلوفران، خرامان، پاک
خاطر جمع بی قراران، پاک
غصه ها پاک رفت از یادم.
سروش دو:
چیدن تمشک، بهانه ست
و خارستان ملس، عاشقانه ست
در پرتگاه نگاه تو، باز
دل گداز
می ... اف... تد
سروش سه:
کاش بودم پرنده ای آزاد
می زدم بال در هوایت شاد
می سپردم دل شکسته ی خود
به نگاه تو، می شدم آباد
وای بر عاشق زمینگیر ت
سروش چهار:
آسمان، غرق نغمه های عبور
بی قرارانه، با شتاب عجیب
می روند از قلمرو چشمان
می شوند از خیال جنگل، دور
حال دل
وقت
کوچ
چلچله ها ....
سروش پنج:
زندگی، رفتن است و ماندن نیست
چاره ای غیر دل سپردن نیست
غیر بغضی کنار دیدن نیست
دل ناچار و یار و سوت قطار
سروش شش:
دل به مکاشفه داد
سیب افتاد
رخ، نشان داد
جاذبه اش
سروش هفت:
مرغ تشنه به التهاب افتاد
خواه ناخواه سوی آب افتاد
اندکی نوشید
باز بی تاب آسمان برگشت
پی نوشت:
با فرا رسیدن بهمن سپیدبخت،
هفتمین زادروز شعر سروش، فرخنده باد!