شعر بصورت زیر اصلاح می شود
درپشت پاچین شلوغ شهر
دیدم ؛ صدایی می رسد در گوش
دروازهای ذهن خالی از تردّد بود
هوهوی جغدی هم نمی آمد بگوش هوش
وبرف آرامش بروی بام های شهر می بارید
درآسمان دیگری ، اسطوره ها شبه حقیقت بود
رویای انسان قطره در آرامش دریا
یکسرزمان گنجینه ی اسرار
وموج آرام نسیمی ، باخبراز چالش امواج
بودند قدم های قدیم شهر
درکرت های خشک
بی چشم بند خشم
شرمنده از کالسکه های روشن اکنون
لبریزِ از شهدِ شعور ، مهر گیاه ، انگورِ سرشارِ سپبدِ نور
بالحظه های خیس و سبز وتر
اکنون ، تمام رمز رویش بود
باید ، کلید قفل هستن را
درجیب های بازِ الان دید
نوری که می تابید ، از چشمه موسی
پای کمر درقلب کوه طور
آهنگ سازِ پر شکوهِ زندگی
طیفِ لطیفِ ارکسترِ حال
سمفونی ای فارغ زاندوه و غم وبیداد
دیگر کفی در کیفِ کِیف آدم وحوا نمی لغزید
بود انتشار حوض شان
بی آبشار سرخ ماهی ها
( راستی ،
هیولایی دگر در ما ؛
در اقتدار فرصت خویش است
افسانه می بافد مدام این پیرجادوگر
دربند خیروشر
سازد جوان تا بزم نوش خویش
بانیش خون آلود و عزمی کج
در جاده های پرترافیک و شلوغ شهر
درانزوای خلوتی مختل
بازیگریم ،
ما بی خبر در چنگ شوم او
مارا کند باسِحرِ خود این تر هوس جادو
خیره شوی گر بی خلل در خویش
می بینی اش ،
در خویشتن ازسایه نزدیک تر
بی آن ، جهان گردد بهشت امن
بی چالشِ تخریب گرِ بیم و ستیز و مرگ
این غایت بیداد بود ، در حسرت قابیل )
........
جاروب کن
فرش نجیب و سقف ودیوار اطاق نازک خود را
از خاک و گردِ واژه هایِ لردبسته ، دررف و در کف
نقش وتصاویرِ عقیده ، آرمانهای خلل انداز
وطرح های پر نقوشِ زائدِ دیوار
کن تارومار ،
خود تاروپود عنکبوتی را
سکنی گزیده قرن ها درمعبد آرام
کرده زمین را عرصه ی بیداد
درتَنگِ قبرستانی از الفاظ
در غارِ تارِ کهنه ی عادت
خودرا رها کن
از همه ابلیس های شهر
از چنگ سایه ، زخمِ پنهان ، جنگ تابوها
آنگاه ،
سروش غیب را بینی
باخویشتن هرلحظه هم آواز
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
🎉دل رمیده ما را انیس و مونس شد
🎉نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
🎉به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد
🎊سالروز بعثت سراسر سعادت حضرت ختمی مرتبت پیامبر اکرم (ص) مبارک باد