سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        بیرون ازجسم

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۴۶ شماره ثبت ۹۶۱۱۶
          بازدید : ۱۶۸   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        بیرون ازجسم
         
        به چشم برهم زدنی ،
        روح ، جدا شد از جسم
        روحی که دگر جسم نداشت ،
        کل اش تبدیل شد به نگاه ، به فقط چشم
         
        اما چشم ، نه این چشم ،
        با زاویه دیدی محدود ، فقط چند درجه
        بلکه با دیدی بس نامحدود،
        درتمامِ ابعاد و درتمامیِ وجوه ، مثلِ کُره
        درهمه ااقطار و جهات ، 360 درجه
         
        کاربردِ واژه ها ازبین رفت
        نوعی تله پاتی بود که جای آن نشست
        انگار روح ، کودکی بازیگوش شد
        که بین زمین وآسمان ، بی فکر می دوید
        چونکه او خسته نمیشد، دگر نمی نشست
         
        آنهمه خستگیِ تن ، ازدویدن ها رفت
        فقط بالی ماند ، سبک مثلِ قاصدک
        همه دردها ، به یکباره پرید و، همه رفت
         
        هرچه عشقم می کشید ، می دیدم
        همه آنها را ، به اراده کردنی ، می دیدم
         
        نوری آمد ، حل شدم درآن چه آغوشی بود !
        همه عریانیِ روحم ،
        آنهمه نور برایش ، روپوشی بود
         
        معنیِ پرواز بودم ، نه دویدن
        معنیِ آغاز بودم ، نه رسیدن
         
        سِیر میکردم به اینسو و آنسو، مثلِ نور
        نه زمان مانْد ، نه مکان ،
        نه نزدیک ، نه دور
        اراده یعنی اجرا ، آنهم با سرعت نور
         
        تا دلم می‌خواست بدانم رازِ چیزی ،
        می یافتم به آنی
        اگر میخواستم بدانم ،
        رازِ جاریِ خون ، به خونراهه ی رگ ،
        فاش میشد ،
        آنهم نه در مدتی طولانی ، به آنی
         
        هرچه را میخواستم بدانمش
        می یافتم آنرا به آنی
        آن سبکباری و آرامش را ،
        یاد ندارم به جایی و به جانی
        آنهمه صفا و امنیت را ،
        من ندیدم به جایی و به جانی
         
        یک ترنم  که مشابه اش ،
        به دنیا ، هیچ نیست
        درفضا پُر شده بود
        آرامش و دلنشینیِ آهنگی
        که جایی ، همانندش نیست
         
        دیگرمن اینقدر زنده بودم که ،
        مرگ که نه ، حتی ، نمی خوابیدم
        چونکه هوشم همیشه جای خود بود 
        دائماً بدون حتی لحظه ای درنگ کردن،
        همه لذت وصفا، حس میکردم ، می دیدم و،
        ازداشتنِ این وضع خوب ، به خود می بالیدم
         
        رایحه ای ، دلنشین جاری بود دائم درفضا
        آن فضا را القضا
        روحم مثلِ یک غریق ،
        انگارمی بلعید آن رایحه را ، جای هرغذا
         
        رنگها را که چه گویم ،
        روحِ نقاش ام ، آنها را هیچ ندیده بود
        طیفی از سبز را دیده بود ،
        ولی این رنگهای سبز را ،
        هیچ جایی و زمان ، مثل اش ندیده بود
         
        یکعالمه ، فرشته و کرشمه و،
        یکعالمه عشق
        هدیه ی مرگ بود ، برایم
        از سوی خدا
        آن خداوند عالمِ عشق
         
        وقتی آمد یک صدا ،
        با لهجه ی خوبِ خدا
        وقتی نواخته شد صور
        درمیانِ آنهمه نور
        همه غم ها 
        همه دردها 
        همه سختی ها ،
        محو شد
        فقط ماند در خاطره ام ،
        یک نگاهی که ، دگر پلک نمیزد
        یک دهانِ تعجب ، باز از شوق
        که دگر، از شدت آنهمه شگفتی
        هیچگاه بسته نمیشد
        مِهری که دائم می بارید ، مثلِ باران  
        بازهم بارانی پُر ازطراوت ،
        از سوی خدا
         
        بهمن بیدقی 99/2/27
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ ۱۰:۳۱
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و پر معنی است
        دستمریزاد
        موفق باشید خندانک
        بهنود کیمیائی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۳۴
        با عرض سلام و احترام درود فراوان بر شما شاعر گرامی جناب آقای بهمن بیدقی بسیار بسیار عالی سبز باشید سبز بمانید
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۴۶
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        تشکر بی پایان از اینهمه مهرتان
        زنده باشید
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۰۷
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۰۹
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۳۳
        درود وعرض ارادت جناب بیدقی ادیب فاضل وگرانقدر
        بسیار زیبا وشیوا ودلنشین وپر معنا
        قلمتان مانا
        کامیاب وتندرست
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۵۶
        باسلام وعرض ادب استاد بزرگوار
        تشکر بی پایان از اینهمه مهرتان
        زنده باشید
        درپناه حق
        ارسال پاسخ
        مهدی بدری ماشمیانی(دلسوز)
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۱۱:۳۶
        سلام جناب بیدقی بزرگوار و جنت مکان
        بسیار زیبا دنیای روحانی پس از مرگ را توصیف کرده اید
        احسنت بر شما خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۴۱
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        تشکر بی پایان از اینهمه مهرتان
        زنده باشید
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۰۶
        سلام و هزاران درود بر استاد بزرگوار جناب بیدقی عزیز
        مثل همیشه
        بسیار
        زییا
        بود خندانک
        مجتبی شهنی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۲۱:۰۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۰۵
        باسلام وعرض ادب بزرگوار
        تشکر بی پایان از اینهمه مهرتان
        زنده باشید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۲۱
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        استادعزیز
        احساس گرم شعرت
        گرمای گلزار دل است
        گرم می شود این دل ما
        گویی چون مستان می شود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ ۰۷:۴۰
        باسلام وعرض ادب استاد بزرگوار
        تشکر بی پایان از اینهمه مهرتان
        زنده باشید
        از بداهه ی زیبایتان هم سپاسگزارم
        درپناه حق
        ارسال پاسخ
        محمد جواد عطاالهی
        دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ ۱۵:۳۲
        درود بزرگوار
        زیبا سرودید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سید محمد میرمحمدی جواد
        دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ ۲۰:۱۱
        سلام و ادب
        صدای خوب خدا
        حقیقت زندگی همین است.

        خیلی خوب همراهمان کردی
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2