با نگاهت چگونه حکاکی ؟ درزمستانِ سرد وکولاکی
بخداوند عشقمان سوگند ، نازنین عاشقانه بی باکی
خورده ای ازطهورشیرازی ،یا که نوشابه های کنیاکی
شوکران جای قهوه دردستت دل گواهی دهد، خطرناکی
چیست درشهدِ جامِ چشمانت؟مثل شیرین عسل هوس ناکی
حس وحال زمینی ات زیباست، پس چرا در مسیر افلاکی ؟
به کدامین گناه ناکرده؟ متهم گشته ام به سفاکی
باورم کن که صادقی پاکم، بی جهت شاکیانه شکاکی
درفضایی که عقل هم عاشق، خط بزن شیوه های ادراک
فصل اردیبهشت شیرازم، گرتو هم طالب همین خاکی
پس بیا بی ریا درآغوشم ، برسرم سایه ساری ازتاکی
خاطراتت هنوز هم زیباست، غزلم بی جهت کمی شاکی
عیدفطر است و بوسه شیرینی همچنان اهل دیر و امساکی
روی لب جای بوسه سیگاراست، مثل معتاد شیشه ، تریاکی
پینوشت:
این غزلواره به عشق تو نیوشیدن به
توغزال غزلی بهرتو کوشیدن به
کردم عریان همه ی عشق و علایق اما....
شدعیان ام که چرا نزد تو پوشیدن به
چون غزل کوششی ام بردل مستت ننشست
ساقی میکده می باید و جوشیدن به
مُهرِ تایید زدم برلب خاموش صنم
گردِ گیسوی تو با شانه خروشیدن به
خسرو عشقم و تا مرز جنون خواهانت
می ِ ناب از لبِ شیرین تو نوشیدن به
گرچه تکرار ملال آور و سخت است ولی
تا غزلواره تویی باز نیوشیدن به!
درودبرشمااستادبزرگوارم
مثل همیشه عالی بود
لذت بردم از رقص قلمتان