جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب مهدی ترابی
|
من به پایت زندگانی داده ام
عشق من, عمر و جوانی داده ام
وقت از دست دادن حسن نظر
پای خود را بر دکانی داده ام
من برایت خود فروشی کرده ام
قلب خود را خونِ جوشی کرده ام
سهم من تنهایی و رفتن نبود
سهم من غربت نشینی، غم نبود
من برایت زندگانی کرده ام
دوزخ خود را نشانی کرده ام
من در آتش زیستم شادت کنم
نانکه در اوج غمم یادت کنم
خواستم نانت شوم آبت شوم
خواستم ناجیه فریادت شوم
لیکنم افسوس و صد افسوس باد
اخرش بردی مرا تو سر ز یاد
بعد تو از نمی ماند دگر
جز همان یادم و مشتی نرمه خاک
حال دیگر برنگرد ای عشق پاک
نیستم حتی به زیر سنگ و خاک
سوختم در دوزخ عشقت ببین
مانده از من رفتنی بس بیم ناک
خواستی برگردی و لیکن چ سود
عشق من؛ عشق من، اول عشق بود
حال قلبم زیر خاک پوسیده است
عشق قبلت را خدا بوسیده است
دیگرم من مانده ام با عشق او
انکه بود و من نبودم عشق او
من اسیر دست عشق تو شدم
بحر عشقت از خدا غافل شد
حال من، دیگر بس است عشق زمین
عشق من ، عشقم خدا هست و همین
م.ت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر احساس بود