« تفضل »
خدا خدا ، من بیچاره ، چاره ام نَـبُوَد
زِ هر خطر به من آید ، رهایی ام نَـبُوَد1
اگر خطر به من آید ، رهایی ام نـدهی
به زیر زجر2 خطر صبر و طاقتم نَـبُوَد
طبیب درد مرا ، عشق بر تو می داند
که عشق من به تو هست ،رهایی ام نَـبُوَد
رموز جام جم و حکمت تو چون بودس
مگر که این سرم امروز جام جم نَـبُوَد
تفضلی که به جم کرده ای، به من بـنما
تفضل از تو گر آید ، که ماتمم نَـبُوَد
برای تشنگی ام ، رو به سوی بحر3 تو ام
زِ آب بحر تو ، یک قطره شبنمم نَـبُوَد
زِ آب و نان جهانت ، هر آنچه خوردم من
چو سیر از آن شدم ، گفته ام کمم نَـبُوَد
هر آنکه نان تو را خورد و ناسپاسی کرد
به پیش اهل خِرد ، آنکه آدمـم نَـبُوَد
یک مرد با هنری این سخن به خود میگفت
که نان دهم به کسی تا که دشمنم نَـبُوَد
از آن سوال نمودم ،کسی که نان تو خورد
اگر که رنج تو جوید ، بگو غمم نَـبُوَد
جواب دادکه آن بی صفت و بی درک است
نه آنکه مَرد نباشد ، یقین که زنم نَـبُوَد
دوباره گفتمش ای مرد هرکه بی صفتست
تو باز نان دهی اش، گر که دشمنم نَـبُوَد
جواب داد ،بر درِكسي كه بي صفت است
براي همچو كسي ، نان به خرمنم نَـبُوَد
سه باره مرد هنرمند با خرد این گفت :
بر آنکسی بدهم نان ، که دشمنم نَـبُوَد
بگفتمش تو به سگ ، نان دهی برادر جان
بگفت بی صفتی ، همچنان سگم نَـبُوَد
بـرادرا ، به طريـق بـرادري مـي باش
طريق ضد برادري ، به باطنم نَـبُوَد
خدا خدا ، تو اگر درد من شفـا دادی
من از تو شکرگزارم ، دیگر غمم نَـبُوَد
یک عمرنان زِخدا این حسن بخوردوبگفت
چنین تفضل و بخشش به حاتمم نَـبُوَد
٭٭٭
1- نباشد 2- آزار و اذیت 3- دريا
حسن مصطفایی دهنوی
روح شریف استاددهنوی ارجمند در رحمت حق شاد و قراریاب
قوافی شعر را بازبینی فرمایید.
سلامت باشید و سربلند درپناه حق