باقلوب آکنده
ولگدکوبِ بی رحمِ قرون و هزاره ها
آیا
پرسیده ایم از خویش ؛
نگرانیِ بنفشه ها از چیست ؟...
پرسش مجهولی به درازای همه تاریخ....
باتیغ های آخته ی اسکندر
وخرمن خرمن کُشیِ مغولیِ تاتار
نسل افکنی هیتلر
وذِبحِ عقیدتی سیّال
........
( تراژدیِ ناودانِ خرطوم و ستونِ پایِ پیل *
هنوز ،
بردوشِِ قرمزِ قرن ِ معلولِ علم زده بود معلوم
وتکیه بر تخت پُشتِ روانی که نیست جز تحمیق
وگوشه گوشه ی بادبزنِ گوش بازیگوش
کرده هوش جاده را مسموم .... )
مانیز ،
نمایشِ سرخِ صفحه یِ تلویزیونی تاریخیم!
در نقل امروز .... یا که فرداها....
باموشک های پیشتاز
وبمب های تامغز هسته ای
تکرارِ منفورِ معذورِ تاریخ آیا ؛
ناگزیرِ نسل نسلِ آدم هاست ؟....
مگرنه ،
رفیق امن ، خیال است به وصفِ کوهِ طور ...
وجز حافظه نیست سبب مویه های حزن آلود
وحجم غلیظ حافظه چیست ؟
غیرِ هیچِ هیچِ هیچ.....
( واکن ، ورق ورق
این دفترسپیدِ پُر شده را ....وببین ...)
نجسته ساحتِ بی مساحتِ کامل را
ضمیرِ لَنگِ لُنگ اندازِ جمعیِ بشر ، به این بود مانوس
بجو تو ،
شمعِ جمعِ جلابخش جهان تاب
که " آن " فروغِ شگرفِ ایزدی
در ژرف تو بود مشهود
* حکایت فیل و تاریکی ، دفتر سوم مثنوی معنوی ...مولوی
قابل تامل بود آکنده از تلمیحات و ایماهای تاریخی و ادبی