سه شنبه ۱۵ آبان
برایت شعری از مهرداد مانا
از دفتر شعر مانا نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۶:۳۹ شماره ثبت ۹۲۸۷۹
بازدید : ۲۰۶۱ | نظرات : ۹۷
|
آخرین اشعار ناب مهرداد مانا
|
دوستت دارم نفسم
تو نباشی
جهان جای تاریکی ست
و ماه بدل بی تباری که
اعتبارش را از دست داده است
و هر ستاره شاهد غمگینی ست
تا اندوه دیرپای مرا گواهی دهد
تو نباشی
در تن من منادیان بامداد
بر طبل بیدار باش نمیزنند
پرستوهای شادی از لانه ی دلم
به جنوب جهنم کوچ میکنند
خورشید خنده در مغرب دیرین غم مینشیند
تو نباشی من چه دارم در گوش گلها بگویم؟
وقتی سفره ی سرودم از آش آرزو خالیست
هی ساقه ترد تماشا
/موعود این مزامیر مرموز/
مرا از گندم و گناه بگیر
دل این ماهی تنگ نشین تنگ است
راه دریای دامنت کو؟؟
یزد ۱۵ آذر ۹۸
|
|
نقدها و نظرات
|
راحت باشید جناب در زندگی واقعی هم اینجورم جلسات مهم در خانه ی ماناست / شور و دورهمی و مهمانی هم زمان سربازی همه در سنگر مانا بود ... و زمانی که در چادر نگهبان جهاد بودم ، بین اونهمه چادر ، باز چادر نگهبانی بنده محل دورهمی و جلسات مهم بود زمانی که در نمایشگاه بین المللی کار میکردم ، اونجام غرفه ام از همه شلوغتر بود
در کل ازین وضعیت ناراحت نیستم . بلکه خوشحالم | |
|
سلام بر همگی
صاحب سایت یابه قول شما صاحبخانه مدیر سایت استادسیداحمدی زاده عزیز هستند .
لطفا از ذکر مسائل و اتفاقات و داستان های کاری تان و همچنین توضیح و بیانِ کارکردهای شخصی و خانوادگی دریک سایت ادبی تا حد ممکن خودداری نماییم. | |
|
استاد عزیز، جناب حاج احدی زاده عزیز متاسفم که این چنین شد. با عرض پوزش از همه اساتید، دوستان، فرهیختگان و ادیبان رسماً خداحافظی خود را اعلام می دارم. شادکام باشید و پیروز | |
|
فکر کنم با تصمیمت موافق نباشم | |
|
انسان که آسان نیست اگر سنگی هم می یافتم در ستاره ای دور که از مانا به نگاهت حالا چرا دمنوش فلسفه دم کنم؟؟ چایی چامه ی مانا مگر چه کم دارد ؟؟ بزودی موهایت را بلوطی میکنی ... میدانم و ادامه ی این سرود را از من طلب خواهی کرد .... سپاس از حضورتان | |
|
حالا چرا دمنوش فلسفه دم کنم؟؟ چایی چامه ی مانا مگر چه کم دارد ؟؟ بزودی موهایت را بلوطی میکنی ... میدانم و ادامه ی این سرود را از من طلب خواهی کرد .... سلام خاله ... ممنونم که سر زدی | |
|
بس کن مانا حدیث گلوی گلاله نه آن آیت آسانی ست که مفتیان افتراقش به تفسیر بنشینند گلواژه ای پیدا کن درین قحطی کلمات که ترجمان آواز رود باشد سپاس بیکران از حضور سبزتان | |
|
من بودم و ساری خفته در خفقان گلو من بودم و شمشیر شکسته ی شعرم یادگار هزیمت هزاره ها آه من بودم و نان پاره ی آرزو زیر دندان هار محال ... بعد شبی خورشید گلاله برآمد و گورها گهواره شدند و گریه ها .... ( زیر بار مفاهیم ، کمر کلماتم تا شد آیا کسی نیست مرا در سرودن این نابهنگام یاری دهد ؟؟ ) حضورتان را به فال نیک میگیرم بزرگوار ،، و خوشحالم از زیارتتان | |
|
من از موی تو مست و تو از دست من سیراب من از نگاه تو شاعر و تو از شعر من .... ( و این پازل را تو پر کن با بوسه ای که با باد برایم میفرستی ) من از شیرین تو پرشور و تو هم از شور من شیرین من از چشمان تو مومن و تو از ایمان من لبریز : ما دل به دریا سپردگان این چشمه ی اشکیم ما به معراج رفتگان این خاک خسته ... ساقی ، دو گیلاس از شعر مانا لطفا ما تسلیم این تقدیر تازه ایم ... تشکر میکنم از حضورتان | |
|
ممنون از شما که قبول زحمت فرمودید | |
|
اینها که گفتم البته مشتی از خروارهاست نمیتوان ابعاد اقیانوس را در مخیله ی گیج کوزه ها جای داد من نیز به حرمت این مزامیر ، محرم راز و آواز اساطیر شده ام وگرنه گوش جمادی را چه غلطها که نیوشای سمفونی آسمان گردد ؟؟ صدایش حرمت شعر سپید ماناست ..... .... مرسی رسول مهربان | |
|
تارهای صوتی اش سه تار علیزاده و کمانچه ی کلهرند وگرنه من اینهمه از هجای روشن رود ، دلبسته ی دامن دریا نمیشدم صدایش واپسین معجزه ی آدمی ست .... دوست خوبم ، ممنون که آمدی و البته برایت حال خوب آرزو میکنم | |
|
اینقدر دوستت دارم که همین روزهاست عده ای محتسب به خانه ی دلم بریزند و به فتوای تکفیر مرا از موهای شبقت بیاویزند اینقدر میخواهمت ، که ملایان به مذهبم مشکوک شده اند و هرشب باد ، بوی ترا مهمان مشام این مزامیر میکند اینقدر که من - همین سر به دار ، دل به باران - به تو فکر میکنم که گاه فراموش میکنم از کجای آسمان کبود به این خیال خاکی پرتابم کرده اند که هنوز دهانم طعم انجیر نارس میدهد .... یکسال بعد از من ، میترا بدنیا آمد و سه سال بعد از او سارا ... واسه همین همه ی میتراها و ساراها هرجای جهان که باشند ، خواهر مانا محسوب میشن خوش آمدی خواهر | |
|
مال منی و کدام رقیب با کدام سپر و سلاح تاب تیر ترانه ی مرا میاورد که هنوز شعله ی شوقم به آسمان تمنا بلندست ؟؟ پس مرا نیز مال خود کن با همه ی ناسروده ها و نابوسه هایم با همه کج قامتی ام که از تبر تقدیرم به یادگار مانده مرا مال خود کن بخاطر تسکین دل گر گرفته ی زاگرس برای التیام زخم عفرین برای اشک کودکانی که عروسکشان در این شعر جا مانده مرا مال خود کن ماه من این پلنگ عاشق ، از ارتفاع آرزو پایین نمیاید نگین عزیز خوش آمدی | |
|
دوستت دارم و این جمله نیست آیت ماناست - به شهادت ابر - پیامبری هستم که برای تعبیر خیال تو معجزه ها کردم به جهنم هرکس که قصه ی سیب و دنده ی چپ را باور نمیکند مرا - خدای چشم تو گفته - با منکران این معانی محشور نخواهد کرد سپاس از تو مازیار عزیز | |
|
وقتی به تو فکر میکنم طعم نارگیل و بوی وانیل و رنگ رز را ساده تر از لهجه ی جویبار میفهمم وقتی به تو فکر میکنم دو کبوتر سفید بر شانه ی شعرم مینشینند دو گیلاس همزاد بر شاخه ی خیالم شکوفه میدهند سلام به روی ماهت دوست عزیز | |
|
مشکی ختن در ناف ناهید است که خطای هاروت و ماروت را تقدیس میکند من چه بگویم از چشمان روشن دختری که دشنه در خون خورشید شسته است ؟ شاعری میشناسم به لطافت کلام : بربرهای باور از حضورش شهروندان شریف شهر اشراقند .... سلام دوست خوبم .. و همین نوشته گواه آنست که هنوز رسالتی برای انجام دارید و لاجرم ماندنتان موجه است | |
|
اگر گوهر نامش را در صدف این کلمات کشف نکردم دلیلش جهالت مردی بود که برای طواف ماه به پابوس چراغ نیم سوز میرفت حالا هی برایم از حوریان موعود بر این منبر منفور مهمل نباف شیخ من از پیاله ی سرخ لبهایش بیست و یکسال است آنچنان شاعرم که هنوز از عبور اردیبهشت ، دستانم شکوفه ی سیب میدهند وروجک قشنگم ... خوشحالم که حضورت در صفحه پدربزرگ همچنان روشنی بخش است | |
|
وقتی میروی لااقل همین پیراهن اوقات مرا هم ببر و بر تن بید بیچاره ای از بادیه ی باد بپوشان چه لازمست وقتی تو نباشی مدام با موسیقی عبوس عقربه ها برقصم؟؟ بهههههههه ببین کی اومده سایت ناب پس بالاخره خواهر کوچولوی سردشتی منم از راه رسید ... خیلی خیلی خوش آمدی ساراجان :2 | |
|
حالا باز دو شط شعر و اشک به هم رسیدند باورکن درین جهان از دلتای دلتنگی ترسناکتر نیست سلام شاهرخ جان خوشحالم که پسندیدی | |
|
وقتی که دوستم داری بیانش کن باورکن بیان این جمله ی بابرکت از ثواب ازادی بردگان بابل بیشتر است ... سپاس از حضورتان دوست ارجمند | |
|
شکی نیست که بوی پیراهن یوسف نشاط زلیخا و راحت یعقوبست همچنانکه دم مسیحا حیات العاذر ناسپاس بود در نفسهای تو نیز جادویی لطیف است که الهه ی شعر مرا باردار میکند ... ممنون از تشریف فرمایی تان سهیل عزیز | |
|
دوستت دارم ای صلت تازه ی هر ترانه گرسنه ی یک بوسه ام بی کاسه و کشکول با من از کشتزاران گندم بگو ... آنه ی مهربان و بی ریا ... خوش امدید | |
|
سلام مریم خانم بزرگوار سپاس که اینجایید | |
|
آباجی خوبم ... قدمت گلباران | |
|
درود امیرحسین علامیان مهربان | |
|
مرسی از حضور داغت امیرحسین | |
|
والا منم بی خبرم . و هیچ کس هم راضی نیست که وقتی ماهیت یک نوشتار نقد است ، کسی انرا از ستون سبز خارج کند . با این حال امیدوارم که مشکل برطرف شود | |
|
سلام استاد مطالب بنده را هم پاک کردند | |
|
قبلاً نوشتم که علی (ع ) فرمود : بالاترین دانش ها ادب است و هر علمی بی رعایتِ آن حماله الحطب( هیزم آتش جهنم را باخود همه جابردن ) است . مولوی : بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد (پس ادب بیاموزیم و ارزشهامان را حفظ نماییم ) از سیدِ دل آیینه استاد گرانقدرم استاد سیدفکری احمدی زاده عزیز بخاطر این بیکران سعه ی صدرشان و بزرگ منشی و صبر و جوانمردی و بخشش که از اجداد شریف شان (چهارده معصوم ع ) به یادگار دارند و نشان ادب و تواضعِ آموزنده شان برای همه ی ما اعضای سایت در طول سالهای متمادی است ؛ کمال قدردانی و تشکر را دارم درپناه امن یگانه ی هستی بخش سلامت و دلشاد باشید | |
|
جناب فرهاد خان دوست داشتنی ممنونم که امدید | |
|
در پناه خدا باشید شما با سواد و ما بی سواد در کنار بی سوادانی چون ما شما را زیان است . هر گاه جلو ضرر را بگیرید منفعت است. یا حق | |
|
سلام جناب احمدی زاده من هم با آقای نصرالهی موافقم ، یعنی بزعم بنده مطلب ایشان در گروه مطالب انتقادی قرار میگرفت و نباید از ستون سبز خارج میشد .. بنابراین ضمن دعوت شما و ایشان به آرامش ، خواهشمندم مساله را مورد بازنگری قرار دهید | |
|
نقد یا انتقاد !؟شرمنده من بی سواد هیچکدام را در این کامنتی که تیک نقد زده بودند نمی بینم !!!
دوستْ دارَمَت،نَفَس ( شاید اینگونه،بیشتر به دل بنشیند)
جهان، جای تاریکی ست: جهانِ تاریک؟ یا تاریکیِ جهان؟ همه یِ تاریکی ( جهل و جهالت و جور و پلیدی) تمامِ ماده یِ سیاهِ Dark Matter در برابرِ روشنی که گویی غولیست که رؤیت را بلعیده است نه ردّی از خود باقی گذارده و نه رنگی،همه یِ ذهنیتها را درنوردیده و جیک نمیزند.
از نو مینویسم:
جهان جای تاریکی ست و ماه بدل بی تباری که اعتبارش را از دست داده است
سالها،ماهِ آسمان را خدا و یک هاله یِ قدرتمندِ الماسگون و معشوقِ سپیدفام میدانستند که حافظ برایش غش میکرد و شهریار،ویلان شده و پروین،تسکینش خوانده و همین الان که مینویسم شاید اندکی هم باشند که هنوز ماه را دست نایافتنی و عینِ نور و یک آرمانشهرِ زیبایی بفهمند و احتمالا وقتی آگاه شوند که نه،خبری از این صحبتها نیست،بلکه ماهِ تصورات ( یک تپه یِ خاکستریِ بی رمقِ بی حیاتِ مرموز است که خورشیدِ آتشینِ رخشنده وقتی رویش را از زمین بر میگرداند _ میلیاردها ها کیلومتر آنطرف تر_ به ماهِ خجل می تابد و از تشعشعَش،رویِ معشوقِ سپیدِ خیالی بر ما،رُخ می تاباند) آیا این موجودِ بایر و بی بَر و بی رو،مستحقِ هزاران سال،سجده است؟ ماهِ بدلِ بی تباری که اعتبارش از خورشیدِ روشنیست.
گواهَش؟
هر ستاره شاهد غمگینی ست نوباوه گانی که میزایند و گواه میشوند و میمیرند.
تا اندوه دیرپای مرا گواهی دهد ( مرگِ تدریجی و کاهشِ گسترانگیِ امید) در پهناپهنِ صُوَرِ گُنگ و گیجِ وارونگی.
تا اینجا 👆
باید مشغله ی انجام نشده و انباشته شده ام بِرَوَم انجام دهم شاید برگشتم.
عیسا | |
|
قبلاً نوشتم که علی (ع ) فرمود : بالاترین دانش ها ادب است و هر علمی بی رعایتِ آن حماله الحطب( هیزم آتش جهنم را باخود همه جابردن ) است . مولوی : بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد (پس ادب بیاموزیم و ارزشهامان را حفظ نماییم ) از سیدِ دل آیینه استاد گرانقدرم استاد سیدفکری احمدی زاده عزیز بخاطر این بیکران سعه ی صدرشان و بزرگ منشی و صبر و جوانمردی و بخشش که از اجداد شریف شان (چهارده معصوم ( ع ) به یادگار دارند و نشان ادب و تواضعِ آموزنده شان برای همه ی ما اعضای سایت در طول سالهای متمادی است ؛ کمال قدردانی و تشکر را دارم درپناه امن یگانه ی هستی بخش سلامت و دلشاد باشید | |
|
منت دار حضور گرمتان هستم اخوی | |
|
گلی نثار جمالتان بزرگوار سپاس که هستید | |
|
تشکر میکنم از مهربانی و خوبی شما | |
|
سپاس و عرض احترام متقابل | |
|
دستبوسم بزرگوار | |
|
خوش آمدید و زحمت کشیدید | |
|
و احسنت به احساس پاک و طبع خطاپوش شما | |
|
درود جناب محمدی سوال از حضرتعالی دارم: چرا به قوانین سایت احترام نمیگذاید؟ و موردی که باید بصورت پیام برای مدیران اجرایی ارسال شود را تیک نقد می زنید؟ بدینوسیله به شما اخطار داده میشود که در صورت تکرار طبق قوانین سایت نظر دهی شما مسدود میگردد | |
|
سلام مهدی عزیز این لباس مدیریت به تن بنده گشاد بود و زار میزد ، و دلایلی داشتم که از قبول آن سر باز زدم . و این دلایل را روزی در قالب مقاله ای خواهم گفت . هرچند کم و بیش اشاراتی داشتم . اما سوال شما را باید خود مدیریت اینجا پاسخ دهند . چون بنده ممکنست نظراتم زاویه داشته باشد با دوستان و نتوانم درک درستی از شیوه ی کار ایشان داشته باشم ولی خودم اینطور استنباط میکنم که در این سایت ایده آل اینست که تعداد کامنتها را بالا ببرند . بهمین جهت در ستون پرنشاط ترین اشعار ، به تعداد کامنتها توجه میشود . و همینطور مدیران افتخاری از بین دوستانی انتخاب میشوند که حضور پررنگ تری در پای اشعار و مطالب دوستان داشته باشند . و اما گزینه ی نقد در اینجا بخاطر اینکه ستون نقد توی چشم است نسبت به جاهای دیگر حساسیت دارد . چون نقدهای اخیر در ویترین هستند و باعث توجه کاربران به شعر میشوند بهمین جهت استفاده از این تیک ممکنست سوءتعابیری هم داشته باشد و باید در این زمینه محتاط بود . و واقعا برای خود نقد شعر یا مطلب از این تیک استفاده کنیم اما در خصوص پیشی گرفتن پیامهای مدیران افتخاری بر کاربران عادی ، هرچند خود نیز با شما هم عقیده ام . اما چندان مهم نیست این قضیه بنظرم سایت مشکلات دیگری بخصوص در ارسال پیامها دارد که بهتر است روی آنها زوم کنیم تا مرتفع گردند . | |
|
سلام سعید جان عرض ارادت دارم عزیزم | |
|
سپاس از حضورت همزبان عزیز | |
|
هاجر و حوا و گندم منی زمان معجزه سپری شد نازنین اما شعر مانا هنوز نفس میکشد چون ماهی کوچکی در رود تعمید گریه های تو ممنونم از دیانا و قلبهای آبی اش که بیکران مهر اوست | |
|
تبریک باد نام تو که همپای حقیقت است گل نیلوفری در مرداب چشم این کلمات است که به دور شهود شعرم میپیچد چگونه میشود وقتی سنگ و سایه هنوز مومنان صحیفه ی خاکند زن نشد و زندگی را گریه نکرد ؟؟ مرسی منیژه از حضورت . و البته هنوز دلخورم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
می باشد در غیر صورت کامنت های عادی با چهار بیت شعر نوشتن و تایپ چند سطر و تلقین کردند به دیگران که نقد است حذف و در صورت ادامه منجر به مسدودی کاربر می گردد.
برای اخرین بار عرض می کنیم رعایت قوانین سایت برای حفظ ارامش و صلاح همه عزیزان عضو می باشد و لاغیر..
هرکسی هم که خودرا بالاتر از قوانین سایت می دانند بهتر است قبل اینکه مسدود گردد خودش تشریف ببرد بدون تعارف
مدیریت سایت
با عرض پوزش از جناب مانای عزیز که مداخله مدیریتی را در صفحه مبارکشان نمودیم یا حق