جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر عاطفه بابازاده خمیران
آخرین اشعار ناب عاطفه بابازاده خمیران
|
با دهان ماهی ها حرف زدم
اما تو از آب تشنگی را بلد بودی
نمی دانستی ماهی
در اشکهایش زنده می ماند
تو آب راکدی بودی
که هرگز دل به دریا نزد
با دهان فصل ها حرف زدم
شانه ام را تکان دادی و ریختم
نفهمیدی پاییز
با افتادن زیباست
با هر دهانی تورا
نشانه گرفتم
به خودم شلیک کردم
و یک روز فهمیدم
آغوشت ناشنواست
برگشتم به زبان مادری ام "پرواز"
این روزها به پیراهنی آبی فکر می کنم
که به زودی یک نفر در آن
مرا دوست خواهد داشت...
زبان پرنده ای که
دانه هایش درون قفس ریخته را
فقط آسمان می فهمد...
|
|
نقدها و نظرات
|
لطفتان زیاد دوست گرانقدر🌹🙏 | |
|
درود جناب بدری | |
|
پژمان دست مریزاد .. و منم همان نقطه را میخواستم برای ویرایش انتخاب کنم در برابر این شعر منم میخکوب شدم | |
|
واقعا ساده و بي ادعا و به معناي واقعي سپيد بود | |
|
سلام و درود دوست گرانقدرم سپاسگزارم از نگاه پرمهر و توجه و همراهی ارزشمندتان🙏🌹 هرانچه هست به لطف نگاه مهربان شماست 🌹🙏 | |
|
بزرگوارید دوست خوبم سپاس از نگاه پر مهرتان🙏🌹 | |
|
سپاس و درود بی کران دوست خوبم لطفتان زیاد🙏🌹 | |
|
درود بی کران پاینده باشید🙏🌹 | |
|
سپاسگزارم مریم جان عزیزم بزرگوارید جانم🙏🌹 | |
|
بارها و بارها ممنونم از لطفتون،باعث افتخار بنده ست🙏🌹 | |
|
سپاس از نگاه پرمهر و حضور نابتان دوست گرانقدرم🙏🌹 | |
|
سپاس و درود جانم ممنونم از نگاه مهربونتون🌹🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود