این طفلِ ناکامیِ ما فرزندِ تقدیر است
خاکستری از خنده ها در بهتِ تزویر است
پایان کارِ معرفت ، پایانِ مهر این جاست
دریای خود جوشِ شرف در حال تبخیر است
مقصودِ هر گامی شده اصلانِ خود خواهی
در این زمانه دم به دم در حال تکثیر است
از پشت هر چهره نشانَ از جهل پیدا شد
گویی همین خود کامگی شایان تقدیر است
کاشانه ها آتش گرفت و بی صدا رفتیم
آری زمین گرم ما در حال تغییر است
کودک روان، کودک زبان،چون بچه ای بودیم
در حال و احوالی که آدم فکر تعذیر است
سنگی به سمت شیشه ها مردانه کوبیدیم
غافل ازین دانش که سنگَ از جنس تقطیر است
رؤیای انسانی به خوابی سخت معنا شد
کابوسِ بیداری ولی در بحث تعبیر است
باران رحمان است ، اما تشنه لب هستیم
وقتی که اشک کینه ها چون آب تطهیر است
جنگی که از این قصه برپا شد جهانی بود
اما ولی لیکن چرا از سوءِ تقصیر است
صورت گواهی می دهد از یأس و نومیدی
این پرده ها در چهره ها محتاج تصویر است
در راهِ تاریکِ وفا دیگر نگو از عشق
آزاد راهِ همدلی در دستِ تعمیر است
بیداد ، بهره ای ندارد بر تنِ احساس
آن دم که دستان قلم ابزار تحریر است
گفتن چه سودَ اکنون برای ما و من دارد
وقتی به قول دیگران این حرف،تکفیر است
عمری به فریاد آمدم بی حاصل و تنها
این واژه ها در شعرِ من فریاد تکبیر است
دیگر نگو با من تو احساس زبان بسته
ای دل نواز این شعر تو محتاج تفسیر است
محمد رضا لطفعلی آینه (دل نواز)
06/11/1391 ساعت 12 شب