درون سينه دردي دارم ا ز چشم همه پنهان كه خون مي ريزد از سوزش دو چشمم بي صدا هرشب
پريشان و نزار و زارو سر خورده از اين دنيا سر بشكسته ام را مي كنم سوي سما هر شب
غمي جان كاه مي گيرد ميان پنجه قلبم را زخو د بي خود شده دارم شكايت با خد ا هر شب
الا اي آنكه داري آسمان را زير پا هر شب
از آن روزي كه مادر پيكرم را در بغل بگرفت به گوشم قصه بيداد تو لالايي شب شد
ز بيم آتش قهر و عذاب سخت و سوزانت سراپاي وجودم سر به سر آكنده از تب شد
ميان دشت حاصلخيز روحم بذر ترس آمد تمام لحظه هايم از هراس تو لبالب شد
گرفتم دامنت را با نماز با دعا هر شب
چه شب ها كز هراس دوزخت كابوس مي ديدم چه روياها كه با افسانه ي خشمت پريشان شد
ز منبر بانگ بي رحمي تو لرزاند دينم را نگاه مهربانت در پس اين لرز پنهان شد
به خود گفتم چه كارم با چنين خداوندي همه آزار؟ بناي اعتقادم با كلنگ كفر ويران شد
شدم آواره روحي بي خود از خود بي خدا هر شب
چو در وادي حيراني نهادم سر به رسوايي شرنگ تلخ حسرت را چو زمزم نوش مي كردم
زدم پا در ركاب توسن رم داده ي الحاد كمال عقل خود با سفسطه مدهوش كردم
كشيده جان خود تا ژرفناي دره ي ترديد سر انگشت غروري نا به جا در گوش كردم
شدم كشتي سرگردان دل را ناخدا هر شب
سرابي را گره بستم ز وهم آبي دريا وليكن با تو يا رب دارم اكنون راز پنهاني
پس از عمري به جز حسرت نبستم طرفي از دنيا دريغا زين شب ديجور بي مهتاي ظلماني
نمي دانم كجايي،كيستي، نام و نشانت چيست تو را حس مي كنم اما در اين شام پريشاني
به هر سو سايه وش مي بينمت در كوچه ها هر شب
تو را در خنده ي بي منت خورشيد عالم تاب تو را در غمزه هاي روشن مهتاب مي جويم
به هر كنجي،ز هر بامي طنين نناب نامت را به گوش نيم بِسمل گشته ي بي خواب مي جويم
نمي ترسم دگر از هجمه ي تبشير و تنذير ت تو را در خلوت كاشانه ي احباب مي جويم
به جان خسته ام ياد عزيز تو شفا هر شب
من از كام سياه اژدهاي نفس خود رسته من از غرقاب درياي درونم خسته مي آيم
چو ققنوسم كه جان بخشيدي ام در تل خاكستر به شوق آسمانت با پري بشكسته مي آيم
نمي يابم تو را در هاي و هوي منبر و محراب زدم مهر سكوتي بر دهان لب بسته مي آيم
چه آبادم كنون چون با تو دارم من صفا هر شب
غريبانه صدايت مي كنم يا رب ز سوز دل به گلبانگ دلاويزت بزن بر دل صلا هر شب
نگارا زان خم ابرو اگر يك جلو ه بنمايي روان گردم به شوق درگهت بي دست و پا هر شب
كنار آبشار روشن يادت به تنهايي نشينم تا بيارد بوي تو باد صبا هر شب
به چشمم سرمه ي عشقت كشم ،چون توتيا هر شب