سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آذر 1403
    12 جمادى الثانية 1446
      Thursday 12 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۲ آذر

        کتیبه

        شعری از

        مهرداد مانا

        از دفتر شعر مانا نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹ ۲۱:۳۸ شماره ثبت ۹۱۳۴۱
          بازدید : ۲۲۳۴   |    نظرات : ۱۹۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد مانا

        نامم مانا بود
        هزار کنیز داشتم از کلمه
        هزار غلام از قافیه
        هزار اسب از اشتیاق
        تاج ترانه بر سرم بود
        دیبای دکلمه بر تنم .
         نامم مانا بود
        و تمام راههایی که به خدا ختم میشد
        از سینای سرود من میگذشت
         دلتای دلتنگی بودم
        که در چشمانم دو شط شعر و اشک
        به هم میرسیدند .
         مرد نجیبی که درناها
        برای دلتنگی اش به دریا میزدند
         و سارها
        با سرودش ، ساحران بی فریب فرعون میشدند.
         هی موسا !!!
        تو گهواره ات بر موج بود و من
        خونم خیزابه ای که قبطیان را در قافیه غرق کرد
        برایم شاخ و شانه نکش
        الکن بی اشتیاق 
        من مانای مزامیر بی صلتم 
        که هنوز سینه ی سینا از سرودم میسوزد .
         نامم مانا بود
         و از هیبت واژه هایم
        تیشه ی فرهاد آب میشد
         من نخستین نام آوری بودم
        که از هفت خوان گریه گذشتم.
        ضحاک سکوت را ندیدی مگر ؟
        هنوز در البرز اشتیاقم زندانی ست 
        و کاوه را یادت هست ؟؟
        از تخمه ی همین کلمات بود
        و آن درفش 
        دردنامه ی سالهای انتظار
        وگرنه
        مارها از مردی که مغز نداشت و خدایش را در شعرهایش میجست 
        کینه ای نداشتند .
        نامم مانا بود
        و روزی به دماوند گفتم : 
        به بالای بلندت چه مینازی ؟
        شاخه آرزویم اینک
        سر بر آسمان سوده است !!
         یادم هست 
        روزی سروشی در گوشم گفت :
        اینت سیب سرخ حوا
        گاز بزن و به گناه میندیش
        ما جمله زادگان پرتو خورشیدیم
        و سزاواران صلت بخشایش !!

         نامم مانا بود
        چنینم مقدر کردند 
        که از هفت اقلیم عشق بگذرم
        و سیمرغ را در نقاشی کودکانی بیابم
        که گرسنگان سفره ی قحط بودند 
        من زنان زیادی در بلاد بالکان میشناسم
        که هنوز رخت خونین سربازان سارایوو را
        در خیال میشویند !!
        وگرنه تو فکر کن
        در زمینی که میان خاکستر حلاج
        و ریزگرد هامون 
        تفاوتی نیست ؛
        چه فرقی دارد 
        در نیزار نینوا به نام نامیرایت سلاخی کنند
        یا در حوالی رومت 
        به چارمیخ افترا کشند ؟؟
        ( بلایت به جانم منیژه 
        باور کن داشتم 
        از بی شعری میمردم
        ترا سپاس خانم خانه ی این بیخدا 
        همین لیالی بی لالاست
        که کاروانی از مرز کینه بگذرد 
        و تقدیر ، دست بوسه ی مرا به دامنت برساند 
        که دامنه ی خواب ست )
         نامم مانا بود 
        یک شب باد خیمه ام را کند 
        و از پی سیب نیم خورده ای
        به این کره ی بی کلمه آمدم
        که پیش از نطفه ی نحس آدمی
        جولانگاه شاعران بوده ست
        یادم هست 
        آیین دلدادگی چنین بود که
        غزالان را به کمند غزل صید میکردند 
        من هم چکامه ای در چله گذاشتم
        و جامه ی جانم پاره شد
        آنوقت همین جیحون با هزار جوی مولیان و مصیبتش 
        مرز میان خیر و شر شد .
        نامم مانا بود 
        و مزامیرم را زنی به بیگاهان در گوش باد
        به آواز عود گریه میکرد .....

        حالا هزار قرن از آخرین تبسم باد میگذرد
        هنوز چاقوی تیز بر گلوی اسماعیل است 
        باور کن 
        در گوش همین خلیل خام به کنایه گفتم :
        برای بت بزرگ پاپوش درست نکن
        بخدا هیمه ی نمرود
        از تشنگی هاجر سوزنده تر نیست
        حذر کن از آه زنی
        که خدا را در خیالش زاییده ست .

        آه ابراهیم
        به هروله ی هاجر 
        که هزار زمزم یقین از این شعر میجوشد و 
        حاجیان هنوز به گرد سنگ سودایند !!
        خبر از مانا چه داری ؟
        ترانه اش تورات تباری شد 
        که از خطه ی خدا به گاه گوساله رسیدند ....
         
        در اوج افسردگی بهار تلخ امسال ( 24 اردیبهشت 99 )5566
        واسه تولدم سی مهرماه
        .....
        تقدیم به نازنین ترین خاله ی دنیا و الهه ی احساس و معرفت : زهرا حکیمی بافقی 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۸۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        بهروز ابراهیمیان

        ،

        حدیث عبدلی (یارا)

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        مهرداد مانا

        ،

        محمد راد

        ،

        آرمان پرناک

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        سحر غزانی

        ،

        بهرام معینی (داریان)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        سعید صادقی (بیدل)

        ،

        حمید غرب

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        مجید قلیچ خانی

        ،

        پرستو پورقربان (آنه)

        ،

        موسی عباسی مقدم

        ،

        محمد حسین اخباری

        ،

        نسرین زندیه امامزاده عباسی

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        مسيحا الهیاری

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        رسول علی محمدی

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        محبوبه امیری

        ،

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        سینا خواجه زاده

        ،

        رحیم نیکوفر ( آیمان )

        ،

        سلمان مولایی

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        حسن مصطفایی دهنوی

        ،

        محمد امیری

        ،

        محمدرضا فرهمندنیا

        ،

        سارا شیخ محمدی ( دیانا )

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        اجمل وثیق

        ،

        صحرا درویشی

        ،

        گلاله محمدیان

        ،

        امید کیانی (امید)

        ،

        صادق کیانی (صادق)

        ،

        فرشاد اقبالی

        ،

        پژمان بدری

        ،

        فرهاد شریف

        ،

        سید حاج احمدی زاده(ملحق)

        ،

        حسین راستگو

        ،

        سیده شهربانو حاتمی

        ،

        علی معصومی

        ،

        سمانه عسکری (پروانه)

        ،

        ابوالفضل زندیه شاهین

        ،

        مهسا کریمی

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        فروغ فرشیدفر

        ،

        نسرین حسینی

        ،

        سوگند (دنیا)

        ،

        شقایق خورشیدی

        ،

        مریم رامجردی

        ،

        ندا عبدحق

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        امين آزادبخت

        ،

        پروانه جنگی زهی

        ،

        رامینه خوشنام

        ،

        کیمیا طولابی

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        محسن مومیوند

        ،

        ابراهیم آروین

        ،

        مسعود میناآباد مسعود م

        ،

        سمیه قیاسی

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        مینا فتحی (آفاق)

        ،

        اعظم قارلقی

        ،

        فردین صمدی

        ،

        سیلویا اسفندیاری

        ،

        سجاد بحری

        ،

        نگین امیری

        ،

        سیدحسن خزایی

        ،

        علیرضا بنایی

        ،

        علی ناصری(عین)

        ،

        آذر مهتدی

        ،

        فرانک برادران تخلص فاخته

        ،

        سيد هادی حسینی(هادی)

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۰۰
        ممنونم ازتقدیمی ارزشمندتان جناب مانا خندانک خندانک
        استاد عزیز خانم زهرا حکیمی بافقی یکی از بهترین و دلسوزترین بانوان ادیب و زحمت کش ساایت ادبی شعرناب می باشند جای دارد ضمن تبریک تولدتان همینجا از حضرت استادم سرکارخانم بافقی تشکر و قدر دانی نمایم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۳۱
        سلام استاد احمدی‌زاده بزرگوارم خندانک

        سپاسگزارم به خاطر تمام زحماتی که از جان و دل، در راه گسترش ادبیات پارسی متحمّل می‌شوید. خندانک

        مانا باشید در پناه مهر یزدان پاک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۲۴
        سلام و عرض احترام
        بنده فقط وظیفه ام را انجام دادم . و قدر استاد زهرا حکیمی را امیدوارم همه ی دوستان بدانند . در مورد این وضعیت مدیریت افتخاری که پیامهایم میرن بالا ، ضمن تشکر فراوان از حسن نظر و بنده نوازی حضرتعالی ، چنانچه رنجشی از این حقیر پیدا نمیکنید ، مرا ازین وضعیت خارج کنید . دوست دارم کاربری عادی باشم و با دوستانم همسطح و همطراز ، اینجوری احساس فاصله میکنم . ضمن آنکه همین موقعیت که قطعا از لطف و مهربانی شما بوده باعث کدورتهایی شده که شرحش جایز نیست . اجازه بدهید همان مانای قدیم باشم با همان ردا و خرقه و شمایل سابق که این به مذاقم خوشتر است .... بار دیگر از حضورتان از حمایتهای بیکرانتان و از نوازشهایتان سپاسگذارم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۱۳
        درود بر خواهرزاده‌ی مهربانم خندانک

        بی‌نهایت سپاس از تقدیمی زیبایتان خندانک

        زادروزتان فرخنده باد خندانک

        مانا باشید به مهرِ یزدان پاک با خوبی و مهرورزی خندانک

        با دیدنِ این شعر ناب، گل از گلم شکفت و بداهه‌هایی در احساسم شکوفا شد.

        تقدیمتان با مهر که زاده‌ی مهر و محبّت هستید و سرچشمه‌ی جوششِ این دل‌سروده‌ها:

        بخوان زیباترین حسّ را، هر آنی

        بمان با شورِ شعرِ مهربانی

        که مانا می‌شود، هرکس که باشد

        به مانندت، پر از مهری نهانی

        🍃🌸🍃

        همزاد شدی با مهر از نای نهانِ جان
        در بسترِ خوبی‌ها، مهرت نشود پنهان

        از بس که صفا داری، چونان گلِ بی‌خاری
        دشتِ دلِ تو، گشته، دنیای گل و، ریحان

        آن‌گونه که گردیدی، سرشارِ محبّت‌ها
        مانا بشود نامت، با شورشِ بی‌پایان

        دارد دلِ من، هر دم، امّید، که باشی تو
        شادان‌نفَس و، خرّم، چون سبزه و چون بستان

        سیّاره‌ی احساست، چشمک بزند بر مهر
        دلتای دلت باشد، یارِ نفَسِ باران

        زهرا حکیمی بافقی، ۳۰ مهرماه۹۹، تقدیم به خواهرزاده‌ی خوبم مانای مهربان، برای زادروزش و برای تمام مهرورزی‌هایش در سایت ادبی شعر ناب. خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۰:۲۲
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۲۱
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۲۹
        درود الهه ی احساس خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۴۸
        فرصت آواز را غنیمت دان
        که عمر هر ترانه
        ای دلارام
        به طول و عرض آهی ست که تو نثار آیینه میکنی


        سلام خاله ، هیچ میدانی بهترین خاله ی دنیا هستی برای این خواهرزاده ی همیشه مسافرت؟؟ خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۴
        مانا باید به خودش ببالد برای داشتن خاله ای به این خوبی . منم بخدا عاشقتم خاله عزیزم خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۱۳
        خندانک خندانک
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۴۸
        درود بزرگوار
        تولدت مبارک
        تقدیمی بسیار زیبا و دلنشین بود
        مبارک صاحبان اثر باشد خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۰
        درود جناب استکی خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۵۰
        و سیاهی گیسوانش
        اشارتی محو بود به کودکی ام :
        آنگاه که برای چیدن لبخندی
        از سپیدار اخمش بالا رفتم


        درود جناب استکی خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۰:۲۱
        شاخه آرزویم اینک
        سر بر آسمان سوده است !!
        خندانک
        درودجناب مانا خندانک
        تقدیمی زیبایی بود خندانک خندانک خندانک
        مبارک بانو بافقی عزیز مخندانک
        تولدتان هم مبارک با آرزوی بهترینها خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۲۱
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۰
        درود بانوی واژه ها خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۵۲
        کسی چه میداند
        شاید روزی نشان ترا از شعرهای من بپرسند
        یا سراغ مرا از گریه های تو بگیرند ....


        درود بر اکتیو ترین خواهر دنیا خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سلمان مولایی
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۲:۳۲
        سلام

        و

        حتی یادداشتی ساده در پای این شعر آدم را می ترساند چه برسد به این که بخواهد نقدی بنویسد بر این آتشین کلمات سوخته جان ...
        همه به خوبی می دانیم که اسطوره از مضامین اصلی در شعرهای مانا و نیز بسیاری از شاعران دیگر می باشد که البته در شعر مانا هم توجهی خاص بدان شده و هم به صورتی خاص به کار گرفته می شود و شاعر را ابایی از دخل و تصرف های کوچک و بزرگ در آن ها چه تاریخی چه افسانه ای ، نیست .
        من زنان زیادی در بلاد بالکان میشناسم
        که هنوز رخت خونین سربازان سارایوو را
        اما این دو سطر ؛ هنگامی که در شعر به این سطرها رسیدم هوایی تازه در گلوی ام پیچید و منتظر بودم تا نیمه ی دوم شعر از رویدادهای تاریخی دو قرن اخیر که بعضی افسانه وار غمگین اند ، جانی تازه بگیرد اما مانا باز هم در برابر وسوسه های خلیل و هاجر کوتاه آمد .
        ماجرا از دو حال خارج نیست از دید من ؛
        نخست آن که در طول شعر می شد که باز هم از این گونه رویدادها را که به اساطیر زنده تبدیل شده اند ، به کار گرفت و شعر را به تعادل رساند .
        دو دیگر اما این بود که اگر قرار نبود اتفاق اول بیفتد پس به کار بردن همان دو سطر نیز محلی از اعراب ندارد و بودن شان بیشتر از سود ، آسیب رسان است به شعر و ذهن مخاطب که باید به یک باره از وسط اقیانوس آرام در رود می سی سی پی داخل شده و سپس به اقیانوس آرام بازگردد .
        اما فارغ از ام چه نوشته آمد ، این شعر را در مدار کارهای درجه ی یک شاعر می توان طبقه بندی کرد چرا که چفت و بست تصاویر و ترکیبات بسیار محکم و البته ظریف در هم نشسته است و خواننده از ادراک آن ها لذت فراوان می برد و در راه این لذت از اصل ماجرا دور نمی شود که این بدان معنی ست که شاعر ارتباط و تناسبی درست و برقرار ، بین دو سوی تصاویر یا ترکیبات ، خلق کرده است .
        مفاخره ی شاعر به قلم و کلام اش شبیه رجزخوانی های جنگجویی ست که از قدرت و برندگی شمشیر خویش و تز از زبری و زرنگی دستان اش آگاه است و بارها در میدان های گوناگون آزمون خویش پس داده است و امتزاج این حس حماسی با احساس های ظریف و باریک شعر است که مخاطب را به دنبال کردن خود فرا می خواند .

        و اما حرف شیرین آخر شادباش های بی شمار است به خودم و تمام دوستان مانای شاعر که در زمانی زندگی می کنیم که مانا نیزاین جا در کنار ما نفس می کشد و این بی تردید و لاریب فیه سعادتمندی ما را شهادت می دهد .
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۱۶
        درود جناب مولایی عزیز خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۰۶

        آه ماندلا
        قهوه ات سرد شد و تو هنوز در این فکری
        که چرا قفس کفتر و کلاغ را جدا میکنند ؟
        من هنوز بالغ نشدم باور کن
        تا این دفاتر دعوی را منفجر کنم
        و رو به آن هزاره های غمگین بگویم :
        " چه نشسته اید
        میرزا بنویس قلعه ی قندهار الان است که
        با دهان کف کرده بیاید و چشم بدراند
        آنوقت این همه تبسم و حماسه را
        کجای تاریختان پنها خواهید کرد ؟ "


        سلام سلمان عزیز
        حس میکردم امسال که خط و شماره ام عوض شد تولد خلوت تری داشته باشم . اما نه گروه مختلف از فامیلها و دوستان و همکاران جشنی به راه انداختند که مرا به این نتیجه رساند : هیچ تلاشی بی پاسخ نیست " و بالاخره آن درو میکنی که کشته ای .
        اما بزرگوار دوستم ، بهار امسال که اصلا نمیخواهم دیگر برگردد ، زمانی دراز را در بستر بیماری گذراندم چنانکه از خود قطع امید کرده بودم . و شبی یکی از دوستان اینقدر نامم را صدا زد که ساعت سه شب شروع کردم به نوشتن و هر آنچه که به قلمم خطور میکرد برایش میفرستادم و او با مهربانی تشویق میکرد تا نتیجه این شد . بهمین جهت نقد نازنین شما اگرچه رواست و به حق ، اما این شاعر را بر بی اختیاری اش باید عفو نمود که خود گاه سرودن فراموش میشود و همه شعر میشود ، و همه عشق که هردو البته به خانمش ختم میشود ... و چقدر نیاز دارم همیشه به کلام فخیم سلمان خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۷
        سپاس از حوصله و سواد و فهمتان و بودنتان جناب مولایی ، باور کنید شعر مانا بی نقد شما و شعر شمابی نقد مانا کمی غریب است . و این اتحاد شما روزی در تاریخ ادبیات این مرز و بوم زبانزد و مثال خواهد شد . خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۱۴:۲۸
        سلام خندانک
        و اول از همه بگم در حال درس پس دادن درس هایی هستم که به من آموختید و جسارت منو برای تیک نقد ببخشید خندانک

        ویژگی که در اشعار مانا هربار منو متعجب میکنه مهارت در غریبه کردن مفاهیم آشنا و عادی شده است برای مثال همین بند اول
        نامم مانا بود
        هزار کنیز داشتم از کلمه
        هزار غلام از قافیه
        هزار اسب از اشتیاق
        تاج ترانه بر سرم بود
        دیبای دکلمه بر تنم .

        جدا از این که پادشاه کلمات بودن به شعر جلوه ی جسورانه داده برای من بدعت جالبی بود
        زبان معمول در ادبیات با شگردهای خاص شاعر و نویسنده، تقویت، فشرده، تحریف، موجز، گزیده یا حتی واژگونه می‌شود. در نتیجه، زبان در ادبیات به گونه‌ای زیبا و غریب می‌شود و به تبع آن دنیای آشنای ما در ادبیات ممکنست یکباره ناآشنا مشود. در گفتار روزمره، دریافت‌های ما از واقعیت و واکنش به آن، تکراری و ملال‌آور و به عبارتی اتوماتیک و عادی می‌شود، اما ادبیات با زبان آشنازدای خود ما را به دریافتی مهیج و جدید و جاندار از زندگی سوق می‌دهد، ذهن ما هر چه از دوران کودکی دورتر می‌شود، به‌تدریج آن چنان به مشاهدهٔ پدیده های خارق‌العاده دنیای پیرامون خود خو می‌گیرد که دیگر آن‌ها را نمی‌بیند. اهمیت مسأله آشنازدایی نیز از همین‌جا شروع می‌شود که ذهن را از عادت زدگی و جملات و کلامات کلیشه ای دور می‌کند . و تفاوتی ندارد این آشنازدایی در تصاویر باشد یا در تابوهای تقدیس شده :

        برایم شاخ و شانه نکش
        الکن بی اشتیاق
        من مانای مزامیر بی صلتم ....


        و نکته ی دیگری که نظرم را جلب کرد
        وجود رابطه طبیعی میان آواها (واجها) و معنا و مفهوم است . مانا معتقده که آواها (واجها) در کنار دیگر عناصر (کلمات، جمله ها و موسیقی شعر) می‌توانند در انتقال مفهوم و احساس شاعر مؤثر باشند. البته این ویژگی در اشعار جناب قلیچ خانی هم خیلی دیده میشه برای مثال :
        دلتای دلتنگی
        سینای سرود
        در چشمانم دو شط شعر و اشک
        و سارهابا سرودش ، ساحران بی فریب فرعون میشدند
        و ...

        همانطور که مشاهده میکنید ویژگیهای مختلف آواها و جایگاه تولید و نحوه تلفظ آنها موجب شده است که هر آوا (واج) انعکاس دهندة حس یا مفهوم خاصی باشد . و بسیار کم دیده ام شاعری اینهمه در انتظام کلماتش - بی آنکه به مفهوم آسیبی بزند - حوصله به خرج بدهد . با اینکه پروسه سرودن حتی بلندترین قطعات مانا هم زمانی بیش از چند دقیقه نبوده و اینکار به شکل بداهه و آنی ست . و همین ساختار منظم و آراستن هجاها در شعر خیلی از شاعرانی که با مانا دمخور بودند ( از جمله خودم ) تاثیر داشته .
        اینارو در حالی میگم که 12 دفتر از شعرهای مانا جلوی دستمه و همیشه در حال خواندن آنهاممناسبترين شيوهایی كه ميتوان در آن خيالهاي بي قيدوبند شاعرانه را نشان داد «تشـبيه» اسـت
        كه مركزيت اكثر تصاوير شاعرانه را شكل ميدهد. در ادبيات كلاسـيك نيـز تشـبيه عامـل مهـم
        تصويرسازي است و شاعر همواره در پي كشف شباهت ميان عناصر گوناگون بوده است. اما همانطور که در اول حرفم اشاره کردم با
        گذشت زمان، كشفهاي شاعرانه اندك شده است و برخي از تصاوير به تكرار رسيدهاند. آنچـه
        در باب تشبيهات شعر سپيد توجه مخاطب را جلب ميكند، فراواني كشـفهـاي تـازه و يگانـة شاعرانه است که من هر بار شعر شعر مانا این ویژگی را دیدم

        قلمت همواره نویسا
        و در اخر بخشی از شعر سرگذشت با قلم خودت تقدیمت
         گفتم : نامت چیست ؟؟
        گفت : " تخلصم مانا
        جهان و کار جهان را در بقچه
        بر طاقچه ی نسیان نهاده ام
        تا نام خویش فرایاد آورم
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۲۱
        من چی بهت بگم دختر قشنگم خندانک خندانک خندانک

        ولی بدون دوستت دارم خندانک

        چه نقد قشنگی خندانک خندانک
        این نقد فقط از تو بر می آد خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۳۶
        ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
        مجموع چه غم دارد از من که پریشانم خندانک
        مرسی حدیث عزیزم خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۰۵
        سی سال دوردی درد دیگران را
        لاجرعه سر کشیدم
        اما آن بیهنگام که شوکران فرجام خویش بنوشم
        مرا مونسی نیست
        شاهد آخرین شعرم باشد خندانک


        سپاس از دقت نظر و الطاف بیکران دختری که باید از او درس قدرشناسی و ادب و نجابت آموخت . افتخار میکنم به داشتن چنین نوه ی نازنینی خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۴۴
        سلام بر مانا و همه ي دوستان، قصدم نقد صرف محتواي شعر نيست،
        چون پيشتر و جلوتر از من و بهتر
        دوستان صاحب تفكر و خوش قلم اين كار را انجام دادند،
        با اجازه من مواردي ديگر كه در هنگامه ي كتيبه مانا برايم جالب است و مدنظرمه را ميگويم
        دليل اينكه بعد از چند روز پاي نقد امدم اين است كه
        خواستم زمان بيشتر از انتشار شعر بگذرد و ( يقيناً مانا هرگونه نقد مثبت و منفي را ترجيح ميده به تمجيد و تعريف و نظر ...) با اجازه ي همگي:
        شايد در ابتدا براي كسي كه شناخت نداشته باشه از شخصيت مانا و بي ريا خاكي بودنش،
        شروع به خواندن شعر كنه اولين حرف اين باشه:چقدر از خود راضيه و چقدر من فلانم و اين بودم و واژهاي قصار و تعريف از خود داره،
        اما پر واضح است،غم هايش دلسوزي اش انديشه ي بي تزويرش پشت كلمات
        در اين شعر بخصوص نهفته است، يك جور سنگر براي ابراز همدردي و تنهايي هايي كه در ان روزگاران حول و حوش خود مانا و شعر داشته بكار ميرود
        ( از افسردگي كه گفت) اشاراتي مشخصه
        چون من نسبتا كمي شخصيت شناسي ميدانم عرض ميكنم كه اوردن دوبار به فاصله ي كم
        واژه ( دلتنگي) همان ابتدا من ِ (مخاطب خاص) را قانع ميكند كه خوب قصد شاعر نوشابه باز كردن از خودش نيست و ظاهرا در پس و پيش شعرش، حرف داره، خيلي جالبه توجه كنيد ،كنيز، غلام ، اسب، راه خداشناسي،....
        چتين ادمي مگه دلتنگي دارد و تنهايي مگه ميشود؟! اري ميشود... ( همان پر و لبربر شدن)
        پادشاه هفت اقليم هم باشي، هستند كساني كه زخم بزنن و نفهمند مرامت را، با بودنشان در كنارت حتي تنها ترت كنند، واژه هاي بعدي: اشك،مرد نجيب،عشق، بهتره بگويم اي جانم چه پادشاه
        لطيف احساس و نجيبي، چقدر خوب ميشد شاهان شاعر بودند، نقب زدن از دل اساطير و تاريخ
        به پيرامون جوامع كنوني،
        كاريه كه مانا به خوبي بلده، سابق بر اين شنيدم كه يك بنده خدا يي ميگفت مانا به نظرت از خود راضي نيست؟! در جواب گفتم نه مانا ( از خودش راضيه و باور داره به قلمش))
        اين دوتباهم فرق داره،
        بهتره همه افراد چه انسان‌های مغرور و ازخودراضی و چه انسان‌های افتاده و بی‌ریا، این سؤال را از خود شون بپرسن كه چقدر از خود واقعی‌شان راضی هستند؟ به‌راستی از رفتار و گفتار خود در ارتباط با دیگران چقدر راضی هستیم؟ اینکه هر یک از ما، از خود، راضی باشیم قطعاً به یک تزکیه نفس و پاکسازی شخصیت نیاز دارد. برگردم به شعر، آدمي كه خدايش را در شعرهايش ميجسته و ميكنه همچنان، شخصيت جالبي داره پس،
        خدايم شاهده خودش هم ميدونه ازين اخلاقها ندارم الكي كسي را بالا ببرم
        نيازي نميبينم،ولي اگر بگويم مانا چون براي چشم و گوش و فهم مخاطب ارزش قائل ميشه و
        براي لذت مخاطب شعر ميگه،
        و با كلمات به قل جناب مولايي اتشين و كوبنده و با استعاره هاي
        استخوان درشت سراغ مخاطبان مياد سخني گزاف نيست،خيلي خلاصه تر عرض ميكنم:
        كسي كه نه تنها براي فرزندان سرزمينش دغدغه داره و دلسوزه و احساس رسالت ميكنه بلكه براي خلق واتيگان و بيچارگان بوسني هم دل ميسوزونه، و اين استعاره ها و واژهاي هزار تو
        (از نظر موقعيت و زمان و مكان سيال) مدام در تاريخ با سفينه ي شعر، بالا و پايين ميكنهه يهو از
        دوران ترساها و حتي پيشتر به صدر اسلام و يكباره به همين چندسال پيش آمدن نشان همينه كه
        اون سوار گرده ي شعر شده و شعر رو سرش سنگيني نميكنه،و بدش هم نميومده
        كه يه چوب جادو داشت تا مكاشفات و زخمهاي انساني و غير انساني را درست و عاقبت بخيرش ميكرد وكه كاريس نشدني، حرافي من را ببخشيد، اينارو همرو گفتم تا برسم به اين :
        واژه ها و استعاره ها بيرون نميزنه،ابزورد مطلق و قصد سياه نمايي نداره،
        در خدمت واژه نيست و بالعكسه، كمي زير سايه ي شعر يله داده كه هر شاعري داره هرررر شاعري،
        از نامم مانا بود و چنان بودم و چنين كردم ،به بركه ي خودش ختم نميشه كه اگه چنين بود لطمه ميزد،بلكه به درياي دردهاش ختم ميشه كه نجات داده اثرش را، در اخر بغلت ميكنم و ميگم :
        پادشاه هفت اقليم شعر، اي ياور هرچقدرم برخلاف اين نشون بدي باز يكجابي نشان ميده كه
        دغدغه اجتماعي زيادتر از خيلي ها كه ادعاشو دارن داري و البت كه مهرباني و صدالبته ازخودراضي نيستي... واژه ها نميزارن كه دل بزنه بيرون، اما اهل دلها ميفهمند
        از خودت و راهي كه ميري راضي هستي، و اين خيلي خوبه، بابت پرحرفي شرمنده ،عزيزمي خندانک خندانک خندانک
        با تشكر

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۱۴
        سلام امیرحسین عزیز
        ممنونم از محبت بیکرانت یاور
        و راستش حکایت مانا ، حکایت گرگ یوسف ندریده ی دهن آلوده ست . متاسفانه با همه ی هیبتی که درین شعر مدعی شدم . اما باز زخمی که خوردم چنان عمیق است که همه ی باورهامو به هم ریخته . در صفحه ی حدیث عبدلی از دوستان خداحافظی کردم و در اینجا نیز لازم شد به رسم ادب دست همه ی مهتران را ببوسم و مدتی در خلوت با خود فکر کنم . شاید حق با دوستانی باشد که مانا را نامرد و مردم آزار و بی وجدان میدانند و تذکر دادند که اول آدم شو بعد داعیه ی شعر داشته باش خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۰۴
        امروز دوبار قلبم به درد اومد
        اولي: كروناي داييم و حال خرابش
        دومي: خداحافظي مانا و حواشي هاي امروز
        اين روزها چقدر ما ادمها بد شديم، از روي هم رد ميشيم و ارزش ها عوض شده جاش رنجش امده...خدايي مانا كجا و اين سخنان پوچ كجا
        قطعاً فضاي با مانا خيلي خيلي قابل تحمل تر و بهتر از بي مانا بودنه
        اره متوجه شدم و ديدم داستان از چه قراره
        كاري بجز افسوس نه ميتونم و نه هست كه انجام بدم خندانک خندانک
        تو قلب من و مايي دوست داريم
        ( اينو به اونايي ميگم كه حرفِ فريدون را شوخي گرفتند):
        تو رو خدا نگذار گرگ درونت پير شوند خندانک
        در جواني جان گرگت را بگير
        تو بزرگي و با اين حرفا كوچك نميشي
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۰۵
        خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۹ ۰۷:۳۰
        سلام ب همه ی دوستان
        متاسفانه در یک روستای دورافتاده گیر کردم و گوشیم خرابه ، علت غیبتم از سایت همین بود .. چند روز دیگه برمیگردم کرمانشاه و مشکل برطرف خواهد شد و انشالله خدمت همه ی دوستان خواهم بود . بابت کامنتهایی ک جواب ندادم و شعرهایی که پایشان ننوشتم از همه پوزش میخوام . جبران خواهد شد خندانک
        بهروز ابراهیمیان
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۲:۳۵
        سلام ودرود شاعرگرانقدرشعرزیبایی سرودیدقلمتان همواره پرتوان باد خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۱۷
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۱
        خوش اومدید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۲۹
        وقتی میگویم دوستت دارم
        دلیل و فلسفه نباف
        رواقیان همه بر دار سوالند و شکاکیون همه در زندان تردید
        هنوز نشنیده ام هیچ فیلسوفی در جهان
        زنی را در آستانه ی اشتیاق
        بغل کرده باشد خندانک


        با الصاق سپاسهای فراوان و درودهای بی پایان خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۵:۳۰
        سلام عالی بود
        تولدت مبارک
        خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۱۷
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۱
        درود خندانک
        خوش اومدید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۴۲
        ملول میشود و میگوید
        آیا عشق بارش بی گدار ابرکی احمق نیست بر شوره زار ؟؟
        میگویم : خانم خانه و اینهمه تردید و ترس؟؟
        هان که عشق
        کشش و کوشش جوانه ایست در دیماه
        تا خزان را خجل کند ..



        سلام مازیار عزیز .. با آن کامنت پیشین ات بیشتر موافق بودم تا این تحسین پسین که مانا لطفا شعر بگو ... و خواهم گفت انشالله خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۲۳
        🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸

        باور کن هرکاری کردم برات یه شعر بنویسم نتونستم خندانک اون ذوق و خوشحالی درونی نمیذاشت خندانک
        بلاخره امروز تولد ماناااااست مگه میشه خوشحال نبود 😍😍😍😍
        صبح که رفتم به گلدونام سر بزنم دیدم یه قاصدک اونجاست
        بهش گفتم برو به مانا بگووووووووووووو که
        تولدتتتتتتتتتت مبارکککک و سمتت فوتش کردم😍🌻🌱😍🌻🌱😍🌻🌱😍🌻🌱😍🌻🌱💙💙💚💛🧡💜💜💜🧡💚💙💚💛🧡💜💜💛💚💙💚🧡🧡

        یعنی میشه یه روز برم کتاب فروشی مثلا بگم سروده های سرسکته رو بهم بدین؟ خندانک
        به امید جیپ پرپول
        روزای قشنگ
        و سلامتی
        آشنایی با مانا افتخار بود برام
        همه خیلیییییی دوستت داریم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۱۷
        دیدی که ریشه‌های عشق به شعر
        در این فلات گربه‌نشان
        تا دامن عمیق دیارش دویده است...!؟

        و مانا هم مثل من از انديشه به شعر ميرسد
        همانا عده اي از شعر به انديشه!!!
        و چقدر خوشحالم كه زماني باهاش اشنا شدم كه ادراكم به اين نقطه رسيده
        ياور مومن به شعر خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۲۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۵۲
        سحر جان حكايت جالب و عميقي امروز نقش بسته تو ذهنم
        كه خالي از حكمت نيست تو روز تولدش:
        منم اون ماهي سياه كوچولو
        و مانا اون مارمولك دانا خندانک خندانک
        البته خرچنگ حيله گر و خطر مرغ ماهي خوار كم نيست خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۱
        مارمولک دانا😄😄😄😄😄😄؟؟؟؟
        حکایتش چیه من نشندیم واقعا خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۱
        سحر نازم خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۵۵
        چه بسیار که سرودم و سنگم زد
        که بوسیدم و ناسزایم گفت
        ابلیس کج معوجی در یسار سینه ی او بود
        که در گوش چپش میدمید
        و پیرزن قوز جادویی که چاقوی خشمش را آب میداد
        زنی داشتم مهرش اندک بود و خشمش بسیار
        هوای دیوانه ی فروردین بود
        خروش و خشم آبشاران ..


        بی گمان داشتن نوه ی نازنین ، باشعور ، باکلاس ، پر انرژی و زیبایی مثل تو از الطاف خداوندی بود در این میانسالگی مانا که هرگز تن به میان مایگی نداد ... و اگر تو را درختان زیتون به من هدیه نمیدانند ، همیشه چیزی در گلویم گیر میماند . خندانک

        قلب منی وروجک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۲
        سحر قشنگم . البته بیشتر چشم به راه نقدهای خودمانی و صمیمی ات بودم . اما هرجور که هستی گلاله دوستت داره خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۳۴
        داستان ماهي سياه كوچولو
        حتما كتابشو بخون عاليه خندانک
        بهرام معینی (داریان)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۴۵
        بدون مقدمه و با درود های فراوان‌🌷
        مانای عزیز 🌷
        برای روزی جون امروز 🌷
        خرمنی از گل 🌷
        شقایق لاله وسنبل 🌷
        برایت ارمغان دارم 🌷
        هرچند بعلت گرفتاری کاری سری بدایی مجازیت نمی زنی 🌷
        ولی خوشحال از آنم که هموار قلم میزنی‌ومیتابی 🌷
        سالروز تابیدنت و طلوعت مبارک خواهر زاده عزیزم 🌷
        ایام بکام🌷
        در پناه حق 🌷
        🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۲
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۰۶
        چه فرقی دارد از داروی دیو کور شده باشی
        یا از تیر گز ؟؟
        منکه هنوز از تفاوت هبوط آدمی و
        معراج قاصدک گیجم ..



        سلام دایی نازنینم . اوقات خوش مانا پس از زیارت گلاله اش ، بی گمان ان زمانهایی ست که با دوستان و هم طریقان سپری میکند . و باور کنید خود تشنه ترم به دیدار یاران موافق اما خوب چه کنم با ضیق زمان و مرزهای همیشه ... خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۵۹
        سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوست عزیز و دوست داشتنی
        من تازه واردم ولی به رسم ادب و با ارسال بی نهایت شادباش تولدت رو بهت تبریک میگم و باید بگم با اینکه نمیتونم از پس سپید زیبای تو بر بیام از ( لحاظ شناخت زیبایی هاش ) ولی پر واضح است که مانای عزیز استاد سپید هستی.

        باز هم تولدت رو تبریک میگم دوست عزیزم خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۲
        درود خوش اومدید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۱۴
        پنجره ای نیست
        روزنه ای مگر مرا
        به میهمانی آفتاب برد ....


        دوست گرامی ام ، آمده ام تا به اتفاق برخی دوستان دیگرم ثابت کنیم سپیدسرایی بسیار سخت تر از هر سرودنی ست . چرا که بنده و باقی آن یاران همراه هیچکدام با مفاخر شعر کلاسیک غریبه نبودیم و همه بالغ شده ی دامان غزل بودیم و شیرخورده ی پستان رباعی ... ولی هنوز با همه تلاش و شوق مان اندر خم یک کوچه ازین هفت شهر عشق مانده ایم . و چقدر میتواند در مانای خسته انرژی و اشتیاق بیافریند تحسین صادقانه ی جناب صادقی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۳۴
        بله جناب مانای عزیز سپید در انتهای راه غزل است اگر مسیر را درست طی کرده باشیم و از دیگر رو ممکن است عاشقان غزل در میانه ی راه شهری زیبا بسازند که غزل را پرورش دهند اینهم میشود آرمان غزل. هر دو زیباست. برقرار باشید بزرگوار خندانک
        اصغر ناظمی
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۰:۲۳
        سلام
        وعرض ادب واحترام
        تولدت مبارک باد بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۲
        درود جناب ناظمی عزیز
        خوش اومدید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۰۵
        هنوز از دوری ما چند واژه نمیگذرد
        من سر بر بالین غفلتم اینسو و
        تو آنسو زیر لحاف سادگی ات
        چه میشود گفت ؟
        تقدیر فلسفه ی رویش پونه ایست
        که بر دهان لانه ی ماران میروید ..


        سلام بر شاعر فخیم و فاخر و آگاه ... هرچند همیشه کوتاه مینویسید ، اما از همین مختصر هم بهره ها میبرم خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
         موسی عباسی مقدم
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۲
        درودتان مانا باشید ومانا بمانید به مهر خیلی زیبا بود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۲
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۰۹
        شب را پیش تو
        شرمی ست شاعرانه
        و ستاره ها قطرات آب جبین شب شرمگینند
        و ماه کبودی مشتی ست
        که تو بر صورت شب زده ای ..


        حضور اکابر در پای دلسروده های این بنده ی بی مایه ، خود سرمایه ایست که با هیچ سیم و زرش نمیتوان قیاس کرد .. سپاس فراوان از آمدنتان خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پرستو پورقربان (آنه)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۳۳
        سلام خندانک
        پیش از آنکه بخوانمش میدانستم باید شعر دلبری باشد اما وقتی خواندم باورم نمیشد با چنین موج احساس دل انگیزی مواجه شدم!
        اصلا میشود جوشش آن را پا به پای شاعرش لمس کرد ...
        خیلی محشر بود خیلی خندانک
        البته که از مانای پاییزی شعر جز این انتظار نمی رود خندانک

        آمده ایم
        تا با هم به هم برسیم !
        آمده ایم
        تا سفر نیمه تمام
        آدم دیوانه و حوای مجنون را
        به دوش بکشیم
        شاید من هم
        آمده ام
        تا بقای شعر تو باشم
        که نخوانده
        که ننوشته
        قلم به دوش
        جا گذاشتی
        پشت پنجه ی صبحی
        که شب
        جانش را درید ...
        (بداهه)


        بخند
        امروز حق توست
        تمام پاییز سهم توست ...
        قصه از جایی شروع میشود
        که تو آغاز کنی
        شروع ات مبارک خندانک


        البته درستش این است که بگویم
        تولد تو مبارکِ محبوب نازنینت خندانک

        آرزوهاتون به لطف خدا محقق خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۳
        درود خندانک

        به صفحه ی استادم خوش اومدید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۱۴
        ناشکری نمیکنم
        شراب خنده ی تو هم ب خدا غنیمتی ست
        در این خمارستان اندوه
        اما چه بگویم
        به خضر افسرده ای که هرشب
        خود را در حوض حیات(!) خفه میکند ..


        من هم به مهربانی و خلوص تو پی برده بودم از ابتدا دوست عزیز و همفکرم . و خوشحالم که خورشیدها هنوز در مدار مهر میگردند .. خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۳
        چه خانم با کمالات و دوس داشتنی هستی آنه ی عزیزم خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۴۴
        سلام مانا جان تولدت مبارك اميدوارم و دعا ميكنم
        هميشه بر بلنداي انديشه سبزت سوار باشي و ثابت قدم
        و از كهكشانِ شعر،حال خوبش نصيبت گردد ،
        كه يقيناً بر قله ي آن نميتوان رسيد ،هميشه راهي هست
        كه نرفته و نميرويم،چيزهاييست كه نميبينيم،كارهايي كه نميكنيم،تا هدف چه باشد چه پيش آيد،
        شعرت زيباست مثل هميشه منظومه اي طويل از سرزمين كلمات و رقص واژه است
        برايت دعا ميكنم كه به ايده الت برسي خندانک خندانک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۱۸
        تو فکر میکنی
        کندن کوه با کلمات کاری دارد ؟
        یا از جدال با سرنوشت مرا هراس و تردیدی ست؟
        نه به این سروده سوگند
        تو بگو که دوستم داری
        آنوقت ببین چگونه سرنوشت محتوم را
        چون کاسه ی شیر بامدادان سر میکشم ..


        امیرحسین جوان و جویای نام .. بی شک وقتی به تو نگاه میکنم دقایق رفته باز میگردند ، چه انها که با عشق سپری شد و چه بسیار که با وهم ... خوش آمدی خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۴
        وقتت به خیر جناب چپی معترض . انشالله که حال دلت خوب باشد خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۴۰
        ممنونم گلاله جان همچنين شما
        خيرت قبول،آروزي محالت را با جان و دل ميخرم خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۴۷
        و اين خاصيت جوانيست
        تا نمرديم كاري كنيد يا كنيم(ديالوگ فيلم مختار)
        شعرت عميق و سيگار لازم بود ممنونم خندانک خندانک خندانک
        من هم نگاهت ك ميكنم،و مي انديشم بيشتر و بيشتر به ابعاد خودم پي ميبرم
        چه با عشق و چه با وهم و خيال خندانک
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۵۳
        تصویرت را ترسیم به بادبادک کودکیم به هوا میفرستم
        و نخ چه تحقیر میشود از اوج تو و بازی کودکانه من
        اما افسوس باد بادبادکم را با خود برد
        کسی چه میداند شاید آسمانی ها هم حق دارند زمینی شدنت را در اوج حسادت جشن بگیرند
        راستی مانا ببین کیک تولدت را بریدند
        دارد از آسمان دانه های انار میبارد
        تقدیم رفیقم پرانتز باز مهربان سابق

        راستی ما را ندیدی حلال کن ......برای همیشه میروم قونیه
        یا هو



        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۳
        مسیحای نازنین خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۲۱
        بر بهار ما صاعقه ای ناگه و
        به گاه تسلا سیگاری
        چنین که برمیاید حاشا و کلا
        کز ما جز نامی ، نوایی بر جای بماند ...

        مسیحای عزیزم قونیه یا قاف ، هرجا بری آسمان به همین رنگ است چون مانا به یادت میماند خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶
        سلام ما را به مولانای جان برسانید . دعای خیر بدرقه راهت خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول علی محمدی
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۵۹
        سلام بر شیخ مزامیر مانای عزیز
        تورامانا نامیدند
        همان مرد نجیبی
        که درمیان کلمات با کره
        سیب سرخ نجابت را
        معصومانه چیدی
        وشبی که مهتاب
        در تشت نور
        وضو میگرفت
        تودرآغوش واژه های عشق
        به مهمانی مهر
        مهربان ترین گلاله رفتی...

        ماناجان تولدت مبارک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۴
        درود جناب برادر عزیزم خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۲۵

        بعد تو میمانی و پدی از پارچه ی ابر
        که پیشانی شفق را پانسمان کنی 
        من جماعتی میشناسم ، که شیرخوار پستان پوچند 
        و یوغ بلوغ بر گردن کودکان درونشان دارند 
        چه نصیب ببرم از گردوی پوچ و لوت خالی ؟
        که از دین و دهان اینان جز یاوه نمیروید 
        و این بایرستان بی درد ، کشتگاه شعر و شالی نخواهد شد 
        آه تفنگم کو ؟ 
        امروز هوای شکار ماموت کرده ام
        میایی به پیش از تاریخ انسان برگردیم ؟
        ...
        شعری برای گریه ی بی گدار گلاله دارم
        سیگاری برای سرود خمار مانا 


        سلام رسولم . همینکه بلند شدی از شیراز و آمدی به نواختنم خود موهبتی بی بدیل بود . مرا بیش ازین شرمسار مهربانی ات نکن خندانک خندانک


        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۳
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶
        نام گلاله و مانا از زبان دوستان مهربانی چون شما زیباتر است خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول علی محمدی
        رسول علی محمدی
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۲۶
        سلام برمهربانترین گلاله عالم
        آشنایی با مانا برایم پر بود از اتفاقات قشنگ که یکیش آشنایی با مهربان خواهری چون شما بود خندانک خندانک خندانک
        منوچهربابایی
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۸:۳۹
        سلام مانای عزیز و استادم
        تولدت مبارک مهربان
        برایت بهترین ها رو آرزو میکنم

        از دلم؟!
        نگفته ام؟
        دیوانه ای بود
        که باید می رفت
        بی خبر
        یک روز پاییزی رفت
        رفت...
        تا از دلش خبر بیاورد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۲۷


        بسم الله الرحمن الرحیم
        دو رکعت نماز عشق
        برای الهه ی سورانی سروده ی مانا .......
        ...

        قدسیان به قداستش شهادت میدهند
        پاکی دامنش ، دریایی ست
        و دلش کانی کوهستان

        سلام میکنم به سینه هایش ، نمازم را دو فرشته ، به ناکجای ابرها میبرند
        شکیب و شتاب موج میشوم
        بر ساحل دامنش

        و هنوز پروانه ی نگاهم ....


        منوچهر جان البته هنوز از دستت عصبی ام ولی این خشم هم ریشه در مهر دارد ، ببینمت و بغلت کنم همه ی آنچه که زبر است لطیف خواهد شد خندانک

        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محبوبه امیری
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۲۳
        با درود بی مرز و عرض ادب و احترام ...

        مانای شاعر و ماندگار

        «چیزی که دوست دارم این است که مردی را ملاقات کنم که بتوانم کلاه ام را به نشانه ی احترام از سر بردارم و بگویم متشکرم که متولد شدی ، هر چه بیشتر زنده باشی بهتر است . »
        ( ماکسیم گورکی )


        خندانک خندانک خندانک

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۳۶
        نامش گلی ست
        کزخون سربازان بی وطن میروید
        شاید محبوب سلمان او را بشناسد
        چرا که هردو دیر زمانی
        در کارگاه شاعر تراشی تقدیر
        طره های خیس گیس شان را
        بدست واژه داده اند ...


        محبوبه بی بدیل شعر و مهر ،خوش آمدی و بر این پوست مانده بر استخوان ترمه ی تازه پوشاندی خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۸
        چه خبر از آفریدگار احساس سلمان ؟ در من هم باور کن موجی از تبسم و امید میافرینی خندانک
        ارسال پاسخ
        محبوبه امیری
        محبوبه امیری
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۲۵
        می توانم آفریدگار احساس را در کارگاه شاعرتراشی تجسم کنم و این تصویر واقعاً تجسمی و قابل ادراک است و چه جالب که از زبان گلاله و مانا نوشته می شوند یکی پس از دیگری ، یکی خود آفریدگار است و یکی شاعری تراشیده از طلای بهشتی ...

        خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۴
        مانا جان
        میدونی اول
        دوستان ناب مجازی بودند بعد برام شدن برادر حقیقی
        تو یکی از او نهایی
        همیشه با انرژی باشی و دوست داشتنی تر از روز پیش.
        تولدت مبارک
        کسی که نامت مانا بود و به موسی طعنه میزد
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۵
        درود جناب شفیعی خندانک

        برای هم بمونید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۴۱

        هر سلول ساده از زلیخای تنت
        پازل عصمت یوسف را تکمیل میکند
        باورکن من برای تفسیر گریه های تو شاعر شدم
        نه برای تعبیر خواب فرعون
        این قصه را از اول بنویس نفسم
        ما بدهکار دلواپسی پیر کنعان نیستیم


        من هم از یافتن تو خوشحالم شاهرخ عزیز و قطعا به زیارتت خواهم آمد ، و آنروز روز فرخنده ای در مزامیر مانا خواهد بود خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۲۲:۵۲
        سلام مانا
        تولدت مبارک خندانک
        و ممنون بابت شعر قشنگت خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۵
        درود جناب محمدی خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۲

        نبودی و من آتش گرفتم و
        نمیدانم در کدام فسانه خوانده ام
        که ققنوس نام تمام مرغان ناگزیریست که پرواز را از یاد برده اند...

        آه نبودی و این شط حسرت
        از گریه های من بود که به دریا رسید ...


        سلام بر دوستی که همواره از قلمش کیفور میشوم و تنها کاری که ازم برمیاید دعا و ثناست خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۳۵
        لطف داری مانای عزیز خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۳۵
        درود بانو عبدلی و سپاس خندانک
        سینا خواجه زاده
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۰:۲۱
        درود بسیار محضرتان
        شاعر گرامی جناب مانا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سروده ای سرشار از حماسه و معانی مهمان
        قلم واژه افشانتان شدم.
        تبریک ویژه، به جهت زادروزتان. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        و اینکه، این بخشها، بسیار دلنشین افتاد، بیش باد خندانک
        از سینای سرود من میگذشت
        ...
        که هنوز سینه ی سینا از سرودم میسوزد .
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۳۶
        درود جناب خواجه زاده خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۴


        نامم مانا بود
        و پهلوی چپم از پندار زنی شکسته شد
        که کابین ابروانش
        هبوط آدمی بود
        برو شیث
        دلم از این همه زاغ سیاه گرفته که در کشتنم همدست قابیل بی قافیه شدند

        نامم مانا بود
        و آن زن را یادت هست در زنده رود ؟؟
        او را به سیاهه ی سنگ اندازانم بیافزایید
        که هنوز بوی گیسوان سوخته ی حلاج
        از بادیه ی بیضا میرسد ..



        سلام بر سینای عزیزی که نامش به کرات در مزامیر مانا آمده است . خوش آمدی و صفا آوردی خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۴:۵۲
        درود بر شما جناب مانا🌺
        مانا باشید در سلامتی و مهر🌺🌺
        تولدتون مبارک🎊
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷

        به دستان داغم نگاه کن :
        کدام کینه جوی ستمگری
        میتواند قاتل اشتیاق یعقوب باشد؟؟
        ترا به این ناسروده سوگند بگو
        کدام اقیانوس را در کدام اقلیم میشناسی
        کز چشمان منتظر من پرآشوبتر است ؟؟
        مگر من مرتکب کدام معصیت بوده ام
        بر آستان آسمان
        که در هیچ کنیسه ای راهم نمیدهند ؟؟
        مگر مرا کدام زن زانیه زاییده ست
        که در گهواره میسرایم و این فریسیان فرتوت
        از نغمه هایم تازه نمیگردند ؟؟



        سلام بر بانوی خندان که صفای مرغزار و حالت جویباران در تبسم اوست ... سپاسگذارم بی اندازه خندانک
        ارسال پاسخ
        صحرا درویشی
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۲۲
        سلام
        مبارک باشد این شعر شکیل بر خانم بافقی و خانم امریاس و همچنین زادروز نازنین برادرم مانا خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۱۲
        بانوی درویشی نازنینم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۴۹
        تو به مکیدن این قافیه ها عادت داری
        من از بالغ کردن تو خشنودم
        آغوشم از تو ، دیری دور نخواهد ماند :
        طفل گهواره ی شناور را
        چون از نیل حادثه بازگیرند
        به گریه ای مکرر
        پستان مادر خویش را طلب خواهد کرد


        خواهر گلم ، همینکه ده بیس روز یکبار زنگم میزنی و میگویی داداش کچلم چطوره ؟ خود گواه دل صاف و طینت زلالت است . چه حاجت است که قدم بفرسایی بیش از این و قلم رنجه کنی ؟ خندانک
        ارسال پاسخ
        امید کیانی (امید)
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۴:۰۵
        درود بی‌پایان و عرض ادب جناب مانا خندانک
        بدوا عذر بابت دیر آمدنم

        باور بفرمایید یک هفته‌ای هست سرماخوردم و سه روز است دندون درد هم اضاف شده بر آن
        هنوز لطف و مهر دوستانی که به شعر قبلی‌ام تشریف آورده‌اند را سپاسگزار نبوده‌ام...
        همین جا از ایشان نیز عذر می‌خوام و در اسرع وقت به صفحات دل‌انگیزشان خواهم رفت...

        استاد عزیز
        دقایق‌تان نقره فام عشق و
        زندگی‌تون پر از شادی‌های پایا و مانا
        نگاه ایــزد منــان سـایه‌سار دلتان

        تولدتان مبارک خندانک
        تقدیم‌تان این خط‌خطی امید


        مانا صدای من مانا صدای ماست
        رونق به شعرِ ما عطر هوای ماست

        مانا ترنم است تا هست در هوا
        وقتی نشسته است فخرِ نوای ماست
        (امید)
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۱۲
        درود جناب کیانی عزیز خندانک

        انشالله حالتون زودتر خوب شود
        در پناه حق باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۰۳
        نبودی و خورشیدم را به سردابه بردند
        زنان سترونی که میگفتند
        با ما بیامیز ای پیامبر
        ما مادران مقدس منجیان فروتن قرونیم
        که دل به موج مردد هامون شعر تو داده ایم


        سلام امید جان ، شنیده بودم جایی که رنج و ناخوشی دلیل بر التفات الهی ست که میلش را با شکستن کوزه نشان میدهد. امید که برای شما هم همین روایت صدق کند و از گذر این رنج گذرا به پالایش برسی خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشاد اقبالی
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۱۵
        خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۱۰
        سلام جناب اقبالی عزیز
        بخدا مشکلتان را پیگیری نمودم و به جان بچه هام نه تقصیری دارم و نه اصلا میدانم چه اتفاقی افتاده و چرا ؟
        ارسال پاسخ
        فرشاد اقبالی
        فرشاد اقبالی
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۴:۱۰
        سلام
        بی خیال مانای عزیز
        پاینده و سرفراز باشید
        خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۲۴
        سلام اسم منم پژمانه خوشبختم خندانک خندانک خندانک
        گفتنی هارو گفتن
        روده درازی منم دیگه فایده نداره
        تولدم مبارک
        چون منو تو نداریم خندانک خندانک خندانک
        لاک های زیادی تقدیمت خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۰
        لایک کن برادر
        تو هم اگر از بلندای باور زنی سقوط میکردی
        جهان را به سیلاب شعر میشستی خندانک


        سلام پژمان جان ، درست گفتی ، من و تو یکی روحیم در دو تن و میلاد و مرگمان نیز مشترک خواهد بود . از همه اینها گذشته امید دارم که تنت سالم باشد و دلت سرشار خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۸
        تولدتون مبارک جناب بدری خندانک
        درودها بر شما
        ارسال پاسخ
        حسین راستگو
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۱۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        الهام امریاس
        يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۲۹
        جناب آقای الهیاری حرفایی منو بشما نوشتند 
        شما زندگی منو به چالش کشیدید با این شوخی ی زشت رفتارهایی غیرادیبانه تون
        قبلا هم در صفحه ی آقای الهیاری تذکر داده بودم اما گویا زندگی دیگران برایتان اهمیتی ندارد 
        اگر یکی به همسرخودتان با این لحن(میخواهم سربه تنت نباشد ) پیام بنویسد چه واکنشی نشان میدهید
        متاسفانم که با وجود درخواستهای مکرر برای حذف نامم مدیریت سایت واکنشی نشون نمیدهد

        شاعری به اخلاق است آنهایی که ماندندخودشان عالی بودند نه فقط شعرشان

        مردانگی و ادب و فهمشان بوده
        که ماندگارشان کرده

        ابتدا به خاطر مشکلاتی که پیش آمده نخواستم خودم پاسخی بشما بنویسم و از استاد الهیاری درخواست کردم
        و ایشان حرفای مرا بشما زدند
        معصومه خدابنده
        يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۴۸
        سلام و ارادت استاد دلسوز و مهربان
        زاد روزتان فرخنده باد
        زلال ترین شادی را برایتان آرزو میکنم
        از خواندن نوشته هایتان همیشه لذت میبرم و درس می آموزم
        عمرتان پر فروغ
        عذرخواهی میکنم که دیر تبریک گفتم
        🌹🌷🌹🌹🌹
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۹
        درود بر شما بانو معصومه ی گرانقدر
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۳۰
        حالا باز
        دو شط شعر و اشک به هم رسیدند
        باورکن درین جهان
        از دلتای دلتنگی ترسناکتر نیست ....


        سلام و عرض خوشامد . نسیم نوازشگر مهرتان هر زمان و از هر سوی که بیاید ، مغتنم است خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۴۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فروغ فرشیدفر
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۴۶
        🌺 دلتای دلتنگی بودم
        که در چشمانم دو شط شعر و اشک
        به هم میرسیدند .🌺
        درود بر جناب مانای گرامی🌹
        دلتان سرشار از شادی وچشمهایتان چشمه ی شوق .
        بسیار زیبا وناب .
        🌹🌹🌹🌹🌹
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۲۷
        و چشم های شما هم پرفروغ و زلالی لبخندتان همیشگی
        درود بر شما
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۳۵
        پلک زدن
        تیر زدن است
        بر قلب آهوی آرامش :
        بگذار تا ابد نگاهت کنم


        و البته فروغ نامی ست به غایت نیکو ، خاصه برای شاعران که فی الواقع شمس جهانند و مطلع آگاهی ... گل تقدیمتان به پیوست هزاران درود خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۴۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۰۱:۴۸
        طلوعت منشأمهراست مانا
        گلستان با تو نقشش بست مانا
        اگرچه فصل پاییز آمدی تو
        به دستانت بهاران هست مانا

        درودها مانا جان
        زادروزت خجسته خندانک خندانک
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۲۸
        درود بانو حسینی گرانقدر
        خوشا به حال مانا که چنین دوستان فرهیخته و خوش ذوقی دارد
        و باید گفت قدر زر زرگر شناسد
        قدر گوهر گوهری
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۳۷
        به تو میاندیشم :
        گمانم گیاهی گمنام
        بر دیوار دلم روییده ست ....

        هربار که از شما رقعه ای میخوانم ، به این باور میرسم که براستی هنوز نگاهبانان خورشید زنده اند .. مرا مرهون کامنت نوازشگرتان نمودید بانو خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم رامجردی
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۴۴
        سلام و درود جناب مانای بزرگوار
        از خواندن دلنوشته ی زیبایتان لذت بردم خندانک
        تولدتان مبارک، عذرخواهم بابت تاخیر خندانک
        بمانید به مهر خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۴۳
        به شب نگاه میکنم
        کنیز زلف شماست
        و به چشمانت که دخترعموهای ستاره اند
        با خودم فکر میکنم
        اگر سهم چشمان ترا از آسمان شب بگیرند
        دیگر هیچ عابدی
        در هیچ کنیسه ای از جهان نماز شب نخواهد خواند
        چشمان تو
        قبله نمای هفتاد و دو ملتند ...


        مانا اگر از شوق طی الارض نکند ، در ایمان و اشتیاقش باید شک نمود . چه اینکه لطف دوستانی چون شما به یقین برای پرواز و اعجاز کفایت میکند ... سپاس بی کران خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۴۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سمانه عسکری (پروانه)
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۸
        درودفراوان

        بینهایت لذت بردم ازخواندن این دلنوشته ی بسیارزیبا
        حالا هزار قرن از آخرین تبسم باد میگذرد خندانک خندانک خندانک خندانک
        تولدتان راباتاخیرتبریک میگم تندرست باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۲۰
        گلاله را میگویی؟
        بوی میخک از شمال شعر مانا میاید
        باد بهار با روسری اش انگار ....


        پیام فرحناک شما دم صبح خواندم و به خوش یمنی و طالع نیکم در این روز مطمئن شدم .. سپاس ویژه و سلام مخصوص و درود بیکران برای شما خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۰۲
        وقتی میروی
        پیراهن اوقات مرا هم ببر و
        بر تن بیدی بیچاره از بادیه ی باد بپوشان
        چه لازمست وقتی تو نباشی
        مدام با موسیقی عبوس عقربه ها برقصم ؟؟


        تاخیر یا تقدم شما و باقی دوستان نازنین که قبول زحمت نمودند ، توفیری در قدرشناسی مانا ندارد .. بی نهایت از حضور سبزتان تشکر میکنم خندانک
        رامینه خوشنام
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۳۶
        سلام استاد مانای گرامی
        دلنوشته بسیار زیبایی بود
        تولدت هزاررااااااااان بار مبارررررررررک با آرزوی سلامتی و تندرستی و همیشه دلشادی در کنار خانواده محترم💟💎👑👑👑👑👑👑👑👑👑💎💎💎💎💎💎💎
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۴۷
        تو آن حبه ی قندی
        در دهان خاطره ی من
        آنگاه کز کندوی زندگی
        جز زهر جدایی نمی تراود


        باید بگویم ، هربار که عزیزی برایم کامنت نوشته و در این تاریکستان نور میافشاند ، متولد میشوم ... بی دریغ سلامت میکنم و بی مرز ترا سپاس میگویم خندانک
        ارسال پاسخ
        کیمیا طولابی
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۰
        مثل همیشه بی نظیر خندانک ماناباشید
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۴۹
        مرا آنچنان دچار کن
        که در خواب ترا زندگی کنم
        و در بیداری به یادت بمیرم خندانک

        مدتی انگار نبودی دخترعمو ، و اینک آفتاب بخت من و خورشید حضورتان همزمان طالع شدند .. خوش آمدی و برکت آوردی خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۴۳
        درود بر مانای عزیز
        شورو اشتیاق
        و استحکام کلام وبلند پروازی ات قابل ستایش است
        قد بلندی میخواهد تا قدمهای بلندت را قدر بداند و ببپیماید
        مانا باشید .-------------- خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۹
        دوست داشتن تو هم
        یک دلیل فلسفی ست
        برای درک بهتر آب
        برای لمس لطیفتر باران

        سپاس از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۲۰



        درود بر شما جناب مانا ی گرامی
        بسیار زیبا بود خندانک

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۰

        وقتی به تو فکر میکنم
        طعم نارگیل و بوی وانیل و رنگ رز را ساده تر از لهجه ی جویبار میفهمم
        وقتی به تو فکر میکنم
        دو کبوتر سفید بر شانه ی شعرم مینشینند
        دو گیلاس همزاد
        بر شاخه ی خیالم شکوفه میدهند


        ممنونم از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        مینا فتحی (آفاق)
        جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۰۶
        درودا جناب مانای گرامی
        مرحبا ب قلم بی‌نظیرتان
        عاااااالیه عااااالی

        جام زندگیتان لبریز از شراب مهرو دوستی خندانک :
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۱

        به یادم میاید
        که اگر بیست و یکسال از زمین زندگی ام ، ساعد سفید زنی سبز نشد
        تقصیر ابرهای سترون بود
        وگرنه میان ذره و خورشید چه فاصله ایست ؟؟


        خوش آمدید خندانک
        ارسال پاسخ
        اعظم قارلقی
        دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۴۶
        درود بر مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۲

        تو نامی هستی برای درک بهتر شعر مانا
        زنی که باردار زندگی ست ....


        درود بر همزبان مهربانم خندانک



        حسن آباد اقلید
        نمیدانم چندمه
        فرهاد شریف
        پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۰:۳۰
        درود بر شما مانای مهرپرور
        بسیار زیبا عالی و خواندنی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک :
        علی ناصری(عین)
        دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۳
        سلام بر مانا او که:
        در سیال خیال صورتم را شستم
        روح کلامت ،
        شادمانه می رقصید
        من انتظار حضورت را ایستاده ام
        هیچ نمی دانم؟
        وزاد روزت پنجره ای روبه دیوار عشق بود
        ای رنگ آمیز الفاظ
        واژه ها در آهنگ خیالت می رقصند
        ونی لبک دختر چوپان؛باران می نوازد
        جریانی از روزهای خوش
        سیره ها فرودست پر می شویند
        وبه عشق روز های با مانا اوج می گیرند
        درودها مانا باشد
        کشیده ،سر فراز چون زاگرس
        ای ما نا ترین مانا در رقص خیال
        تقدیم تمام یاران بخصوص مانا به عشق با هم بودن به پویای خندانک خندانک خندانک خندانک
        آذر مهتدی
        چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۳۰
        درود بر شما
        قلمتان سبز
        سيد هادی حسینی(هادی)
        يکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹ ۲۳:۱۵
        درود بر قلم توانمندتان زیبا و پر از احساس بود
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۱۱
        سلام و درود استاد عزیزم
        با اجازه شما به نقد شعرتون بپردازم
        همان گونه شعر های استاد مانا پر از وقایع تاریخی و عرفانی ست و به عبارتی شعر با اسطوره گره خورده ست
        و ما با این شعر لحظه هایی رو در سیر اساطیری به سر می بریم
        اسطوره با بیانی نمادین به شکوفایی شعر و چند لایه شدن اثر کمک میکند و اثر اساطیری هیچ وقت جدا از حیطه ادبیات نیست
        و آرایه ی تلمیح در اشعار مانا
        همواره پر کاربرد بوده و بنده به چند موردش بپردازم
        (هفت خوان رستم / هفت اقلیم عشق)

        کلمه ی هفت که از دیر باز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده
        نمونه ی عدد هفت در قرآن : هفت صفت خدا ، هفت توبه ی آدم در برابر خدا هفت بار طواف به دور خانه ی خدا هفت بطن هفت سلام و....
        عدد هفت در ادب فارسی و عرفان؛
        هفت پیکر نظامی ، هفت وادی عشق عطار هفت اقلیم هفت اورنگ هفت خوان رستم و....
        در تاریخ هم به هفت تن اصحاب کهف هفت شهر طلسم نمرود هفت آتشکده هفت دیوار افراسیاب و ....

        در هنر و طبعیت هم میشه به نت های هفتگانه هفت هنر هفت آسمان هفت گنبد هفت هیکل و.....
        اشاره کرد
        هفت خوان رستم در واقع نبرد منیت وجودی رستم با جنبه های مختلف وسایه های منفی و آنیما برای دستیابی به هستی و کماله
        و رستم در این هفت خوان پله های روانشناسی رو به ترتیب پشت سر می گذاره و در هر مرحله ویژگی های لازم رو داره گذشتن از هر خوان یعنی تخلیه ی خویش از تعلقات و اهریمن و سایه های منفی واکاری اشعار این داستان به خوبی مبین این نکته ست

        هفت اقلیم عشق یا هفت وادی عشق
        شامل ؛طلب ،عشق، معرفت ،استغنا، توحید حیرت فقر و فنا
        و باید بگم که
        هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

        درفش کاویانی ؛

        اشاره به درفش کاویانی در اساطیرِ ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم ضحاک برمی‌گرده ضحاک ماردوش، شاهی ست که در اثر بی عدالتی و ظلم شیطان شانه‌هایش را بوسه می‌زند و از جای بوسه‌ها مارهایی می‌رویند. ضحاک برای اینکه زنده بمانه باید روزانه مغز دو جوان را به مارها بدهد و کاوه آهنگر نیز کسی است که هفده فرزندش قربانی مارها شده‌ در این هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند پیش‌بند چرمی خود را بر سر چوبی می‌کند و آن را بالا می‌گیره تا مردم گرد او بیان . سپس با کمک مردم، کاخ فرمانروای ضحاک خونخوار را در هم می‌کوبد و فریدون را بر تخت شاهی می‌نشاند فریدون نیز پس از اینکه به شاهی رسید فرمان می‌دهد تا چرم پیش‌بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش بیارایند و زر و گوهر به آن بیفزایند و آن را درفش شاهی خواند؛ و بدین شکل کلمه دَرَفش کاویانی پدید آمد


        و شاعر به خوبی از این تلمیح استفاده کرده و ترکیب های زیبایی رو پدید آورده
        هفت خوان گریه
        ضحاک سکوت
        مارها از مردی که مغز نداشت

        و تلمیحات دیگری شامل داستان های هاجر و اسماعیل ،نمرود، خلیل بت شکن و موسا که همگی با آن داستان ها آشنا هستیم

        استاد مانای عزیز زنده باشید 🌸

        میلادتون مبارک 🌸🌸
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۲۲
        از راز رز خبر دارد و
        از شرم شقایق شاعر است
        قلم ترسایش را نمیدانم کدام یحیا
        در چشمه ی شعور تعمید داده
        که از کوزه ی اشتیاقش ، اناجیل اربعه میتراود؟؟
        دوستی دارم به نازکی سکوت
        وقتی سخن میگوید
        بلوط باورم به بار مینشیند
        آری
        مدار ماه اگرچه نامیزان
        اما جهان از خدای چشمانش به یقین خالی نیست
        که ناخدای تردید رجز بخواند
        ..

        حدیث آرزومندی ست
        شعر شیرین حدیث
        که در احادیث اشتیاق آمده
        بخوانیدش به مهر میترا
        تا به معراج قاصدک برسید .
        .
        .

        از راز رز گفتم و نگفتم
        که دستهایش ساقه ی خیزران است و نگفتم
        که دهانش طبله ی عطاران اساطیر
        مشکی ختن در ناف ناهید است
        که خطای هاروت و ماروت را تقدیس میکند
        من چه بگویم از چشمان روشن دختری که دشنه در خون خورشید شسته است ؟
        دوستی
        دارم
        به لطافت کلام :
        بربرهای باور از حضورش
        شهروندان شریف شهر اشراقند ....




        برای حدیثم


        دردت به دستانم حدیث ، تو مصداق آیه ی " لیس للانسان الا ماسعی " هستی . و خوشحالم از داشتنت که میوه ی واپسین درختی هستی که به دستان خود کاشتمش .

        همیشه بمان حدیث تا حدیث مانا و گلاله را بنویسی که نه هزار سال به جستجوی هم بودند بی چراغ و بی عصا .. خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۸
        حدیث عزیزم
        قلمت کلک هزار نقشی ست که طاووسها بهش حسادت میکنند
        دوستت دارم خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۲۱
        آخ آخ آخ ای بوی ناب عشق عصاره ی مهربانی خندانک

        منم دوستت دارم گلاله ی قشنگم خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۳۱
        درود بر شما استاد مهربانم

        چقدر به وجد آمدم از حدیث آرزومندی و شعری که برای من
        سروده ای
        و میوه ی واپسین درختی هستم که تو مرا کاشتی

        استاد عزیز قدردان تمامی زحمت هایت هستم

        و روزی از شط و شراب و خانم شب ها خواهم نوشت


        تندرست باشید استاد فهیم نیک مرد روزگار و ستون شعر خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۱۹
        سلام

        تمام این شعر را رجزخوانی و مفاخره دیدم که البته استاد مولایی هم اشاره نمودند . و شاید تشریح همین قسمت برای دوستان خالی از لطف نباشد . در همان ابتدا شاعر از شوکت گذشته اش حکایت میکند که هزار غلام و کنیز و ... داشته ، آنهم از جنس قصیده و شوق و شعر !!
        و همین لحن تفاخر و رجزگونه تا پایان شعر حفظ میشود و هر زمان که کمی از لحن ابتدای شعر دور میشود مجددا با طمطراق و حالتی پرخاشگرانه و آمرانه برمیگردد :

        برایم شاخه و شانه نکش
        الکن بی اشتیاق
        من مانای مزامیر بی صلتم
        که سینه ی سینا از سرودم میسوزد


        و اینجا :
        نامم مانا بود و روزی به دماوند گفتم
        به بالای بلندت چه مینازی؟
        شاخه ی آرزویم اینک سر بر آسمان سوده ست !!


        و یا اینجا :
        نامم مانا بود
        چنینم مقدر کردند کز هفت اقلیم عشق بگذرم



        حالا باید دید چرا لحن این مفاخره ی فاخر اینهمه اندوهگین و سنگین است ؟ نامم مانا بود . آیا از آن مانا که حتی بر کلیم و خلیل هم نهیب میزند ، جز نامی بر جای نمانده و یا در زندگی فعلی اش اتفاقی افتاده یا کسی به حریم شعرش دهان کج نموده که شاعر را ملول کرده که در مقام پاسخ به بازنمایی افتخاراتش و تذکار نامش بپردازد ؟

        مانا برایم از بهار تلخ امسال سخن گفته و میتوان شعر را واکنش و نهیب مانای درونش دانست به مردی که از شکستی عاطفی زمینگیر شده و یا با توجه به عنوان شعر ، میتوان آنرا یادگاری برای آیندگان دانست که بدانند مانا که بوده و چه کشیده


        این شعر برغم بلندی اش باز هم میتوانست ادامه پیدا کند و به ظن اقوی شاعر نسبت به توسعه ی کار خست به خرج داده و سعی نموده زودتر از سونامی مهیب احساسش رها شود . همچنین شعر در ابتدای کار تا حدودی شعارگونه است و بخصوص پس از مناظره با دماوند است که در قامت یک اثر ممتاز مانایی رخ مینماید . و گردبادی به راه میندازد که تابوهای چندین هزارساله را به هوا بلند میکند .
        و از همه زیباتر تقدیم این شعر به خاله زهرای عزیز و الهام نازنین است که هرکدامشان به تنهایی یک ملتند . خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
        درود گلاله ی دوست داشتنی ام خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۲۹
        راستش به مرحله ای رسیده ام که شبها با چشم باز کابوس میبینم
        و برای آنکه سرم بر دار مصیبت درد نکند
        روزی ده حبه ستاره ی خاموش را
        با موج اقیانوس میخورم
        گاهی فکر میکنم یکی که نامش را نمیدانم ، مرا وقتی جنین بوده ام شلاق زده که شاعر شو
        وگرنه نمیگذاریم از دانه ی صدفی که در تبسم کودکانست ، به کشف خورشید برسی

        آه دکتر
        راستی شنیده ام پیش از من ، ابلهان بسیاری به هوای بوسیدن ماه به تشت آب سفر کرده اند
        شنیده ام پیش از شعر مانا
        عشق در انحصار موبدان معبد مبادا بوده است
        و مردی که احتمالا از تخمه ی ترنم بود روزی به معشوقه اش گفت :
        " حس میکنم چیزی در نگاه توست
        که روزی راز مرا به دریا خواهد گفت "
        نخند دکتر
        هنوز هم حس میکنم ، بین تاک و ترانه حکایتی ست
        وگرنه از شعر من و چشمان او ، کسی سراغ شراب شیراز را نمیگرفت
        تو خود را نگاه نکن که دامنت از این دریا خیس نشد
        من پیش از آنکه به نطفه برسم
        قرون بسیاری همراز باران بوده ام ....

        هی راوی این تاریخ بی تبسم
        حدیث دشنه و خون
        خسته ام کرد
        از زن و زیتون بگو
        این زمستان آبستن بهاری دیگر است ..




        حالا خودت فکر کن وقتی عشق و شوق و امید و آرزو و شعر و ذکر و شغل و اول و آخر و ظاهر و باطن و خدا و خورشید و ماه و ستاره و آب و عطش و چشمه و رود و متکا و سنگ صبور و عمر و روز و شب و نوید و نیاز یکنفر باشی که مانا صداش میکنن ، غیر از اینکه گلاله اسمت باشه دیگه آیا نام دیگری هم میشه پیدا کرد و اصلا نام دیگری هم هست ؟
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۴۹
        سلام و درود مانای عزیزم خندانک

        مگر میشود شعر تورا خواند و پر از احساس نشد؟!

        مگر میشود این شعر اساطیری زبان مانا را دوست نداشت ؟!

        خط به خط این شعر زنده شدن تاریخ ست و در هر بند ما را به سفر تاریخ می برد..... خندانک خندانک

        نامم مانا بود
        چنینم مقدر کردند
        که از هفت اقلیم عشق بگذرم
        و سیمرغ را در نقاشی کودکانی بیابم
        که گرسنگان سفره ی قحط بودند
        من زنان زیادی در بلاد بالکان میشناسم
        که هنوز رخت خونین سربازان سارایوو را
        در خیال میشویند !!


        تولدت مبارک بهترین دوست و بهترین استاد

        سی ام مهر ماه از این که تاریخ میلاد توست
        از ذوق و خوشی
        به خود می بالد و حق دارد

        مبعوث چنین پیامبری بشارت تاریخ ست خندانک

        شعر همیشه به تو تعظیم میکند

        زنده باشی خندانک خندانک

        مانای دو جهان خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۱۷
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۳۶
        از حال نزار نی لبک چه بگویم
        تو که خود با مویه های مولوی و
        قیل و قال قونیه قد کشیدی
        ملال من از مردمانی ست
        که نمیدانند
        اگر از قندیل ستاره بر دامن خاک چکیدم
        تنها برای تعبیر رویای زنی بود
        که لبانش از تلفظ نام من سرخ میشد


        سلام عزیزدلم
        بی تردید هر آنچه مینویسی همه صدقات محبت است به این تشنه ی پاپتی ، اما من اینگونه نیستم . و تولدم واقعا فخر هیچ طایفه ای نیست خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۳۲
        درود.زادروزت مبارک. خندانک
        شادباش عرض میکنم خدمت تمام دوستان عزیز و گل من.کوتاه مینویسم.چون اولا مانا کنار خودم هست
        و دوما واقعا فرصت پاسخ گویی به این همه محبت در گروه ها و فضاهای مختلف مقدر نیست....
        سپاس از تک تک عزیزان وهنرمندان افتخار برانگیز خودم خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۰۳:۳۷
        درود جناب قلیج خانی عزیز خندانک

        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۵
        تو که کنارمی عزیز دل
        پس هر آنچه که بخواهم به تو بگویم ، شفاها خواهم گفت خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۳۲
        درود خواهر عزیزم.
        دلم به حضور لطیفت گرم است و دستم به ماشه...
        اراده کنی صدای شلیک برادری با برنوی حمایت در کوهای شاهو خواهد پیچید...
        خندانک خندانک
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۱۹
        دلم برای نسیمی تنگ است که از سرزمین سوران تا سنگر برادرم بوزد
        راستی دو گونی فشنگ روسی دارم با یک فنجان قهوه قلیچ عوض میکنم . خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۲۲
        درود استاد مهربانم
        حافظ ، با معرفت ، خورشید قاف محبت
        قطعا شایسته ی بهترین هایید
        پایدار باشید و سرفراز
        روح بزرگ شما قطعا و قطعا نشأت گرفته از قلبی بزرگ است
        هزاران درود
        زادروزتان مبارک🌷🌷🌷

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۹


        آه نبودی نازنین و من این شعرها را
        به گوش باد میخواندم و
        به ناف خاک میبستم !!
        من آن بحیرای بیهوده بوده ام
        بر بام دیر دوری
        که مبشر رسالت هیچ رسولی نشدم



        و بی گمان قلبهای آبی که میگذاری همه نشان از خلق و خوی دریایی دیاناست .. صفای قدمت و مقدمت و درود بر تو در هر زمان
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۱۳
        سارای قشنگم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۴:۱۶
        درود و شاد باش بی__________کران

        چندبار اومدم تبریک بگم نشد کارپیش .....
        لحظه هات به آرامش و شادی حضور
        که سن عددی در تسخیر ذهن است وبس .

        کنار عزیزانت شاد باشی و سرخوش از سلامتی و سعادت
        الهی آمین __________________ خندانک
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۱۲
        منیژه ی مهربانم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۰۹
        شکی نیست
        که بوی پیراهن یوسف ، نشاط زلیخا و راحت یعقوبست
        همچنانکه دم مسیحا حیات العاذر ناسپاس بود
        در نفسهای تو نیز
        جادویی لطیف است
        که الهه ی شعر مرا باردار میکند
        دوستت دارم ای صلت تازه ی هر ترانه
        با من
        از کشتزاران گندم بگو خندانک



        خانم قشقایی عزیز ، السیای جاودانه .... میدانی که من به اساطیر مومنم و گردشان در طواف .. خاصه اساطیر زنده که با آدمی با زبان سر سخن بگویند که توفیقی ست آسمانی
        باشید و بخرامید در سایه سار خورشید ... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۸
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2