"اَوین،دخترِ کوهستان،و خدایانِ مرده"
(دختر کرد،اَوین.به پارسی نامش"اِشغ" و عشق معنا می دهد.به من گفت دوستت دارم.
در روزی بارانی که خدا اشک می ریخت به دیدارش رفتم.
در آلاچیغ نشسته بودیم)
ساعت ها به چشمان درشتِ سرزنشگرش
که در سکوتی مصلوب به من می نگریست چشم دوختم.
در چشمانش شب را دیدم
گریه ی ابری اندوهگین را
الوهیت را نظاره کردم
و تنهاییِ تسکین ناپذیرِ خداوند را
و در نهایت خودم را دیدم
و گُلِ روحم را
در آن بارانِ اندوهِ بی پایان.
:"اَوین،دختر سرزمین من،
دختر سرزمینِ بی بارانِ من !
سر به روی شانه های منحنیِ من بگذار
و ژاله ی بارانِ چشمانت را
بر خاکِ تفت و مرده ی شانه هایِ من فوران کن.
آه که تو را
و گریه ی بنفش ات را
جز سکوت شوره زارِ قلبِ بی نوای من پاسخی نیست !
آه"آوات"(آرزویِ)سرزمینِ مویه گرِ من !
تنهاییِ بی پایانِ مرگبار
و تلخِ تو را
از سوی خدایان پوسیده ی باستانی،
پاسخی نیست؛
و درد و رنج سترگ تو را
تنها باران
با مویه ی سبزش می تواند پاسخ دهد.
آه ای همیشگی ترینِ من،
اَوین جان،
آلاله ی کوهستانِ سرزمینِ سنگِ من !
و
دختر روشنایی ها،
بازمانده ی نطفه ی پلاسیده یِ
خشمِ خدایانِ
پاییزِ بی برگ
و
زمستانِ تگرگ،
سر به روی شانه های سنگ شده ی من گذاشت
و آوازِ تلخِ دردش را
در قلب من فوران کرد
و گریست
از اندوهِ ستمِ روزگاران..؛
و در آغوش من
به خاک نشست
و چشمه ی بی نورِ قلبش را
در شبِ بی خورشیدِ من
ضجه کرد.
آه،دختر کوهستان های اَلَک !
شب سرد تابستان است
و خدایان
در خوابِ غفلت غنوده اند
و شبِ آتش همچنان می درخشد
و دشنه ی تگرگ می بارد.
راستی را
تو را
و شبِ سنگی ات را
و آوازِ اندوهناک تو را
در کجای قلبم سکنا دهم؟
در کدامین قلب،
و با کدامین چشم
برایت ژاله ی ابر سرایم ؟
خدای را
خدای را
که شب سرد
و آوازِ درد تو را
نزد کدام خدای خاموش،
ضجه سر دهم ؟
و از بهر تو
پیش کدامین الاهه
شِکوِه کنم ؟
راستی را
که خدایان خفته اند
در تبِ مرگ
و شبِ تگرگ
و از زمینِ پستِ خیس
بی خبر اند.
"اَوین" ،
دختر زیبای کوهستان،
اَندوهانِ قرون و سالیان را
در آغوش من زار زد
و از ستم خدایان اساطیری گریست.
و تنها
و تنها
شانه های زار و نزار من بود
که بار این همه درد و رنج را تاب آورد.
شب
می گذشت،
سرد
و بی درد
و ماه،
خاموش
و بی نور؛
و ابر،چشمِ همیشه گریانِ خداوند،
نم نم
و کم کم
آغاز به بارشی آتشین کرد.
و
زمین
می سوخت
و گنبدهای ظلم و ستم
فرو می ریخت.
(برهنه در بارانِ دره یِ کومای)
فخرالدین ساعدموچشی