« صورت ظاهر »
خلق زمانـه ، صورت ظاهـر بـديده اند
انجام كار و معنـي آن را نـديده اند
آن ابلهان ، كه معني دين را نـيافتند
تنظيم ارتباط ديانـت بـريده اند
طاوس را نـديدن و زيبايـي پَـرش
زشتـي پا و خلط2 درونـش شنيده اند
آنها كه جان و سـر ،به ره دين فدا كنند
بي دين را ، چو هيزم دوزخ بـديده اند
آنان كه دين حق ، به حقيقت شناختنـد
دنيا رها نـمودن و عقبـي خريده اند
نام علي(ع) كه فارس3 ميدان لافتاس4
جنگ احد ندا شـد و قومـي شنيده اند
مردان جنگجـو ،هنـر و جنگ شيـر حق
در جنگ بدر و غزوه صفين بـديده اند
بشنـو طريق جنگ علي (ع) را به خيبـري
بـر پاس دين حق ،در خيبـر گشوده اند
زآن دست و تيغ و بازو، در جنگ مرحبي
مرحب5 بكشت و آن سر آن تن بـُريده اند
در روز جنگ خندق و ضـرب يدالهـي
با تيغ، سـر زِ عمر6 بد اختـر بـريده اند
تسليم امـر حق بُدن از عهـد كودكـي
بر عهد و امـر حق ،چه ستمهـا كشيده اند
آنها كه آتـش غضـب خود، فـرو بـرند
از قهـر حق ، نمونـه ي آتـش بـديده اند
گفتن به رنج و زحمـت دنيا مدارا كن
آنها كه رنج و زحمت دنيا كشيده اند
اين گله را شبان بـزرگي ،به همـره است
مردم به همرهـش چو هيولا چريده اند
اين گله را قياس زِ خود گير و مردمان
پيش از تو گله، همچو تو بسيار ديده اند
در راهِ گله ، گرگ دمادم كمين كند
اين گله را نگر كه چه خوش آرميده اند
آنها كه رتبه ي ، بشريـت شناختند
حتماً به رتبه ي بشريت رسيده اند
فرياد مي زنند ، تو نيافتي به چنگ گرگ
آنها كه چنگِ خون خور اين گرگ ديده اند
هركس به چشم عقل،نصيحت بگوش كرد
بر چشم خلق ،همچو يكي نور ديده اند
هر كس زِ راه عقل و عدالت،برون برفت
منزل نـجُست، هر چه به بيرون دويده اند
سودا گران ، معامله گـر با دغل كنند
سرمايه دادن و آتش دوزخ خريده اند
احسن بگفت: هركه رموز سخن شناخت
چون از سخن، نتيجه ي شيرين چشيده اند
از نيك و بد، سخن تو به دنيا بگو حسن
جمله سخنوران ، از بدِ دنيا بـريده اند
٭٭٭
2- خون و صفراء 3- دلاور 4- لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار 5- مرحب خيبري 6- عمروبن عبدود
حسن مصطفایی دهنوی
دروداستادعزیز
مثل همیشه بسیارزیبا بود