يکشنبه ۲ دی
روٌیا شعری از نصرت یوسفی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۳۱ شماره ثبت ۸۹۸۴۳
بازدید : ۵۳۹ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب نصرت یوسفی
|
گــذار دلبــرم روزی بســوی خــانه مــــا شــد
دل ساقی و میخواران همه مفتون وشیداشد
پریشان کرده گیسویش برهنــه پیکر و رویش
کشیــده وسمــه ابرویش خــدا یا فتنه برپا شد
جــدار پیرهــن باز و دو ***** هویـــدا شــد
نمودند شمع را خاموش و گفتند ماه پیدا شد
گهی با غمزه گـه نــازی زند با عشــوه او سازی
چه سازی وچه آوازی که بلبل هم در اینجا شد
فتـاده ساقی ازیک سومن و مطرب زدیگرسو
همــه غرق تمنــا زو که جــایش در دل مــا شـد
به قــد ســـرو روان دارد بلب داروی جــــان دارد
دهان دُرِّ گــران دارد چه غوغائی در اینجــا شــد
رخش چون ماه تابان و کمر چون موی لرزان و
مــه و مویی نمایان و خـدا فـردوس پیدا شــد
فتاد از دست مستان ساغر و پیمانه در پایش
که می شدمست ازآن رعناوآن چشمان زیباشد
الهــی یـــــــــار ما اینجـــــــــا بت عیــار مــا اینجــا
گـــل بی خـــار ما اینحا چــرا عزمش بدینجــا شد
بیــا نصرت بزن جــامی"بزن جامی بِبَـــر کـــامی
فقط تنها همین امشب مه و خورشید پیدا شد
از اساتید محترم درخواست نظر خواهی و نقد دارم چرا که
نقد شما بیانگر این است که بادقت بیشتری به شعرم نگاه
شده است با تشکر فراوان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
به لحاظ معنی مخاطب بین
عاشقانه و یا عرفانه بودن آن دو دل میشود