« طاوس بي پَر »
در اين زمين ، كافر بر دين مظفري1
داري اميد دين ، به سلامت بِدر بري
در اين محيط فاسد و با خوي خودسري
كي مي توان تو دين حقيقت بدر بري
رسم زمانه ، هوس شد و ناز2 پروري
زين رسم ،خلق خود بـشمارند به برتري
رسم زمانه ، جنگ و جدل شد و كافري
در جنگ نيست، صلح و صلاح و برادري
هر گمرهي رسيده به هر تاج افسري
آتش فـروز گشته ، به دين پيـمبري
ظلم و ستم و كينه و جور و جفاگري
بسته است راه پيـروي از امـر داوري
غِش و دغل و حيله و تزوير اين زمان
پامال كـرده صحبـت افـرادِ منبـري
شاهان به تاج مفتخرند ،عالمان به عُجب3
اين فتنه ها كه مي توانـد كرد رهبري
اين روزگار و وضع عجيبـي كه بـينمش
غافل شده زِ كيفـر قهّار4 داوري
فخرست وعُجب وكِبر،رواجس دراين زمان
صدق است و راستي شده ، طاوس بي پري
خود اي حسن ، كلاه نمد را به سر بنه
فخري ندارد اين ، بتوان دين به سر بري
٭٭٭
1- پيروز 2- رفاه – دلفريبي 3- خود بيني-كبر 4- چيره شونده- صفت خداوند
حسن مصطفایی دهنوی
درودبرشما
مثل همیشه زیبا بود