دوشنبه ۳ دی
تقديم به پسركي كه در شعر استاد حميد مصدق قلبش شكست شعری از دهمرده
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۱ ۱۴:۵۷ شماره ثبت ۸۸۹۲
بازدید : ۵۵۱ | نظرات : ۱۰
|
|
سيب را دزديدي ... نوش جانت اما... از براي من عجيب است كه يك بچه براي يك سيب خطر خشم زراعتگر تنها و خشن را بخرد آمدم. از پي تو تند ولي... كاش هرگز ز پي تو ندويده بودم تو مرا پر دادي به زماني ديگر به زماني كه به جز عشق نميدانستم غضب آلوده نگاهت كردم سبب اين غضبم كم شدن سيب نبود ياد ايام جواني كردم... كه منم چون تو به دنبال نگاري بودم كه منم عاشق و شيدا و پريشان بودم دزد خوبي بودم نه مث تو ناشي! در همين جا و همين فصل بهار سيب را دزديدم سيب را دادم و رازم گفتم... دخترك خنديدو به نگاه سردي عشق من را رد كرد... سيب را زد به زمين ... پاسخ عشق مرا با غرورش پس داد... دل من حيران شد جگرم بريان شد... و برفت او و هنوز سالها از پس هم ميگذرد خش خش گام پر از تكرارش ميدهد آزارم و من انديشه كنان غرق اين پندارم كه چرا خانه ي عشاق همه ويران است... پسرك تنها باش مثل من تنها باش ... باغبان خشن و تنها نيز مثل تو عاشق بود... مهربان و ساده و صادق بود... ليك محكوم به تنهايي مزمن شده است... من در اين كلبه ي چوبي تنها... با خيال دختر... من هنوز تنهايم... دخترك هم تنهاست... دخترك در پي يك عشق خيالي پر زد... ليك در دام هوس هايي خام... با تلاق لجن شهوت فردي ديگر... بعدها گير افتاد... هر دومان تنهاييم... خواستم برگردم ... آه انگار كه دستي پنهان جلويم ميگيرد... ناي نزديك شدن نيست دگر... چون كه درياي غرورم خشكيد... دخترك هم ميخواست پيش من برگردد... ليك شرمندگي از پس زدن عشقي پاك.... ميدهد آزارش... اين نصيحت بشنو ... از زبان يك مرد... از زبان مردي... كه همه عمر گرفتار غم تنهاييست... دل خود را جلوي هر كس و ناكس ننداز... هر كسي لايق اين عشق و صداقت ها نيست... لايق عشق پر از مهر پر از شعر خداست... چون فقط اوست كه معناي تپش هاي دل عاشق ما ميداند...
شاعر گرامی حتما عکسی برای خود قرار دهید متشکر می شویم مدیریت سایت
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.