به لیلای ماه که رسید
مجنون زمین شد
نیل آرمسترانگ...
(م. فریاد)
پی نوشت:
آقای نیل آرمسترانگ اولین انسانی که پای بر کره ی ماه گذاشت، پس از بازگشت، در مصاحبه ای گفت: وقتی به کره ی ماه رسیدم، از اونجا به کره ی زمین نگاه کردم و دیدم چقدر زیباست... زیباتر از ماه!...
باور کنیم که مرغ همسایه غاز نیست!
شاید همون زن رنج کشیدهای که بوی پیاز داغ میده و دستای لطیفش در گذر سالها زبر و زمخت شده از زحمت و تلاش برای خانواده، در روح خود گنجی نهان داشته باشه، چشمهامونو باز کنیم و منصفانه نگاهش کنیم و با لبخندی خستگی از او بزداییم... شاید اون مردی که تنش بوی عرق میده و تموم روز رو دنبال لقمه نانی برای خانواده انواع سختی ها و تحقیرها رو تحمل کرده، به امید لبخند و نوازش همسرش نفس میکشه... گنج محبت رو در میان خانواده بیابیم و تقسیم کنیم... بیاید قدر داشته هامون رو بدونیم... به همسرمون وفادار باشیم... تا درختی دیدیم لانه را گم نکنیم...
پائولو کوئیلو در رمان کیمیاگر، داستان چوپانی رو میگه که در آرزوی یافتن گنج از شهر خودش بیرون میزنه و به دورترین نقاط سفر میکنه و سرانجام نقشه ی گنج رو پیدا میکنه، ولی وقتی نقشه رو دنبال میکنه به شهر خودش و دقیقاً به خونه خودش میرسه...
شاد باشید
با آرزوی سلامت و سعادت روز افزون
برای شما شاعر فرهیخته و اندیشمند