به عطری که میان هرباریوم ،ثبت خواهد شد
وصله کِرمهای فیک نَچَسبیده ،خدا دور است
یهودیان اُرتودوکس همیشه خوب میدانند
که فساد فقط برای عده ای خاص مقدورست
باید همیشه نگاهت به فلوچارتهای ادبی باشد
برای سکانسهای عشق بازی تو ُ تو راهی نیست
چشمهای مُرکب همه زنبورهای کارگر ،واروست
زبانت را بشور که ببینی روبرویت،چه کَسیست
من از انقلابهای صنعتی تو، شعر خواهم گفت
از غُدد مترشحه ی اشکوُ خونوُ عرق ،در جنگ
از ژیگانتیسم رویاییَت در خیالهای تلخ مگس
از شیرینی محض شهریورانه ی زنی، پُرآهنگ
ابرهای کومه ای در استدیوی وَرَم نول خوابند
در هر اپیزود ،ما هارمونیک درختان البرزیم
مسابقه میان مورچه خوار و پلنگ صورتیَست
در شرایط آبی بِیبیِ انحصاری تو و تحریم
گاه در فراسوی همه فلیپ فلاپها لال هستیوُ
گاه باید ،بر شعور پاک انسانها ،حسادت کَرد
گاه باید ،در کمپانی فرشته سازی خادم بود
و کوارتز بنفش کَند با تیشه های خسته زرد
صبحها را بیدار میشوی ،با دمانس مغزی پوک
شبهایت را به خواب رَفته ای ،با عفونت قلبی
دچار دوقطبی شده روحت ،در استوا ماندی
چه ازدحام زُهم غریبی ،چه جادّه ی صَعبی
میان روان و تنت ،لایه های زشتی از میکاست
رِاکتانس کثیفیست از اشاره های عور و رکیک
هرچه قدر میان برکه های شیر ،ماه را رنده کنی
هرچقدر نوازش کنی ، تب ربات را پیک به پیک
تو برای آژیتاسیون بیقوارگی روزنامه ای پاره
و برای اخبار کبود گازران اخلاق ،قصه بگو
تو مداد گرم لبهایت را بتراش ،صبح به صبح
و زمستان را دوست بدار ،هر شب به زیر پتو
ما اسیر نخواسته ایم ،در ابعاد خُرد هر آزادی
ما از طوبی ،سبزیمان را به ودیعه داشته ایم
ما برای عقیقه ی پِسرانمان ،گاوها سربریدیموُ
ما برای حضورهای دیالکتیک ،سیب کاشته ایم
دردناکست ،نابرابریها،برندها،به ساعت رُفتن
وقتی مرالی،،میان چشمه های نقره ای تنهاست
برای قابلیت اطمینان این باید،ایستاده ای اما
پسورد اصلی شکوه ،در نتهای رگ سُربی ماست
شابات شالوم !،به جای چَرند ،شاهنامه بخوان
حَدیث کلینیکال آفرینش را به دست ما بسپار
بدور از ببرهای وال استریت ، ماده سگی تنهاست
در حسرت زن ایدئولوژیک زیبای قدبلند تزار...