سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 دی 1403
    28 جمادى الثانية 1446
      Saturday 28 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۸ دی

        چه شد

        شعری از

        نسرین حسینی

        از دفتر Toranj نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۴۵ شماره ثبت ۸۸۴۹۸
          بازدید : ۱۳۰۸   |    نظرات : ۸۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        چه شد 
         
        مونس آیینه روی ِ روزهـایـم را چه شد
        سال ها رفت و ندانم دلربایم را چه شد
         
        باغی از گلبرگ هـا راجستجو کردم نبود
        دلبر بالا بلنــد ِ خوش صدایم را چه شد
         
        تشنه جانی دل هلاکم در بیابانهای پرت
        چشمه سار جــاریِ آب بقایم را چه شد
         
        از گلـو بـالا نمی آید صــدای هـق هقـم
        درطنین پُرسکوتم های هایم راچه شد
         
        بحــر تقدیـرم ندارد ساحلی ایمن هنوز
        درمیان موج‌طوفان ناخدایم راچه شد
         
        درسیاهی های شبها عابری گمگشته ام
        چلچـراغ پـر شـرارِ رهنمـایم را چه شد 
         
        درغریبی ایدلِ افسرده از نسرین بپرس 
        آن طبیبِ حـاذق درد آشنایم را چه شد
         
        #نسرین_حسینی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۸ شاعر این شعر را خوانده اند

        نسرین حسینی

        ،

        مهرداد صالحی گل افشانی (مهراوی)

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        محمد امیری

        ،

        بهرام معینی (داریان)

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        ایرج محرم پور(صوفی خموش )

        ،

        شعله(م جلیلی)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        مهرنوش حاجی عبدالرحیم

        ،

        غلامرضا مهدوی (مهدوی)

        ،

        غلامحسین جمعی

        ،

        ابراهیم هداوند

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        محمدعلی دهقان کروکی

        ،

        مرضیه حسینی

        ،

        ندا عبدحق

        ،

        فریبا غضنفری (آرام)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        آرزو عباسی ( پاییزه)

        ،

        سیدحامد علیپور

        ،

        دانیال شریفی ( دادار تکست )

        ،

        پارسا جمشیدی

        ،

        ولی اله بایبوردی

        ،

        زینب بویری (خزان)

        ،

        مرغ آمین

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        محمد علی سلیمانی مقدم

        ،

        پویان رحیمی

        ،

        ابوالفضل زندیه شاهین

        ،

        مانا جمشیدی ( مهرداد )

        ،

        محمدرضا نیک نام

        ،

        رامینه خوشنام

        ،

        فروغ فرشیدفر

        ،

        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

        ،

        سید حاج احمدی زاده(ملحق)

        ،

        ایمان اسماعیلی (راجی)

        ،

        اعظم قارلقی

        ،

        صبا اسکندری

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        علی مزینانی عسکری

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)

        ،

        مصطفی دهقانی

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        سحر غزانی

        ،

        حوریه دردانی حقیقی

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۴۱
        خندانک
        درودبانوی عزیزم خندانک
        بسارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۸
        درودها برشما مهربانوی عزیز وگرانقدرم چقدر دلتنگتون بودم بسیار سپاسگزارم که به صفحه ام سرزدید مانا باشید

        من ازنگاهت خواندم آن احساس پنهان را
        احساس شورانگیزیک انسان به انسان را

        تبریک می گویم به چشمانت،چه استادند!
        تسخیرکردی بانگاهی این دل وجان را!

        درچشمهایت بی گمان دیوان شعری بود
        صدبارخواندم حفظ حفظم کل دیوان را!

        بعدازتوازمن شاعری دلتنگ وتنها ماند
        هرچند مدیون توام این شعرباران را!

        من ماندم ویک حسرت جانسوزبی پایان
        عمری کشیدم باخوداین روح پریشان را!

        ویرانه ای جامانده حالاازدلم ای دوست
        تعمیرکن بایک نگاه این قلب ویران را

        ***************

        تاکه می خواهد بخشکد

        دروجودم یادتو

        دردلم یک دشت رزمی روید

        آن هم قرمزش!

        *************

        گفتم برو امادلم راضی نمیشه

        هردم شکستم درخودم مانندشیشه

        گفتم برو اما نشد یادت فراموش

        بازنده ی این قصه ام مثل همیشه

        جمیله عجم (بانوی واژه ها) خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۵۲
        درود بانو
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        غمگین خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۳۳
        درود برشما استاداستکی عزیز وگرامی

        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون


        یادش بخیر آن روز ها

        پنجاه تا شصت سال پبش از حالا

        دختر بچه توپل موپول همسایه ناقلا

        خوش زبان و شیرین،از دیوار صاف می رفت بالا

        خانه ما می آمد تنها

        مادر و خواهر هایم جان میکردند برایش فدا

        تعارف می کردند به او شیرینی و باقلوا

        دخترک میخورد همه را یکجا

        و به من توجه نمی کرد ابدا

        از لجم یک روز در آشپزخانه تنها

        نشگونی به لپ او گرفتم نرم و زود و گذرا

        حالا چهل سالی است که شده تاج سر ما

        هر موقع کارت بانکی میرسد به انتها

        قهر میکند و می رود خانه بابا

        که ای همسر بی وفا

        چرا در آن گذشته ها

        به جای نشگون به لپ ما

        نگذاشتی یک بوسه از عشق بجا

        پ.ن: تقدیم به همسر مهربان و از جان عزیزترم

        عباسعلی استکی(چشمه)
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۱۵
        سلام نسرین بانوی نازنین خندانک

        بسیار زیبا و زلال سرودید خندانک

        آفرینان بر این اندیشه و کلک زیبا آفرین خندانک

        عید غدیر خم بر شما و خانواده‌ی گرامیتان مبارک خندانک

        زنده باشید در پناه حق خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۳۰
        درودها برشما بانوی بافقی الهه ی احساس بانوی شعر شعور عزیز
        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون عزیز
        برقرار باشید به مهر



        وقتی که از حال و، هوایت، گفتگو دارم،
        بارانِ ابرِ مهربانی، آرِزو دارم!
        🍃🌺
        سرشار، از، عشقِ تو می‌گردم، به هر لحظه،
        در دستِ احساسم، گُلی، خوش‌رنگ و بو دارم!
        🍃🌺
        دنیای فردای من از، تو، شوق، می‌گیرد؛
        در صبحِ امّیدم، زِ تو، روزی، نکو دارم!
        🍃🌺
        با تو، بهاران می‌شود، پُرشور و پُر،احساس؛
        بی‌تو، دلی، پژمرده و، بی‌رنگ و رو دارم!
        🍃🌺
        شورِ شرابِ عشق را، با تو، بنوشد دل؛
        بی‌تو، ولی، خونابه‌ی غم، در سبو دارم!
        🍃🌺
        با من بمان؛ ای عشقِ نابِ لحظه‌های جان!
        زیرا که با تو، حال و روزی، بس نکو دارم!
        ꧁ زهرا حکیمی بافقی꧂

        ꧁ غزل ۱۷۵، کتاب آوای احساس꧂

        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۵:۲۴
        سلام همتبار ارجمند بانوی گرامی
        عید ولایت برشما مبارک
        غزل دلنشین و خوش پرداختی بود زنده باشید و دلشاد خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶
        درودها بانوی مهر وایینه بانو کوهواره عزیزم

        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون عزیز
        مانا باشید خندانک

        می تَپَد برای تو ... قلبِ صاف و روشنم
        از هزاره های دور ... از زمانِ بودنم


        ازحضور کهکشان ... تا وَرای بی نشان
        بندِ دل کجاست ؟ در : "چشم تو نمودنم"


        از قیامِ لاله ها ... تا شروعِ تازه ها
        از زمانه ی الست ... تا ابد غنودنم

        از طلوعِ آفتاب ... چون  زُلالِ آب ها....
        هر نَفَس فدای تو ... در غمت  زدودنم


        شُرشُرش شکستِ هر دشمن و نویدِ نَصر
        برسپاهِ بَحرِ فتح ... فَرّ ِ  تو  ستودنم  

        خط خطیّ ِ جاده ها ... قافیه گُم و سپید
        در غزالِ دیده ات ... فنّ ِ   دل ربودنم

        تیزپای می دَوَد ... صَخره های عشق را
        پاپِی اش شود نسیم ... بر غزل سرودنم

         
        این چه نوع بیان و چیست در تَنِ مَعانی اش؟! ...
        خِلقَتِ بدیعِ جان؟ ...  نه تو ... آزمودنم


        می تپد برای تو ... نازکانه رَگ  مُدام
        در طنینِ او بخوان ... پیش ات آسودنم


        خنده های تو یقین ... "خونِ پُمپ اثر" ببین :
        مست و داغ در تپش ... شادی ات فزودنم‌

        طاهره حسین زاده خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد صالحی گل افشانی (مهراوی)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۶:۵۵
        بسیار زیباست
        درود بر شما خانم حسینی خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۴۸
        درود برشما سپاسگزارم عزیز گرامی


        نگفتنی ترین حرف هایت را...

        در نماندی ترین لحظه ها گفتی؛

        شاید نفهمیدی که فهمیدم...

               تنهایی./.

         مهرداد صالحی گل افشانی(مهراوی)
        خندانک :


        ارسال پاسخ
        محمد امیری
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۴۶
        به به درود بر بانو حسینی
        بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۵۵
        درود برشما سپاسگزارم عزیز گرامی

        می شود با من کنار شیشه بنشینی رفیق؟

        بی خیال و فکر و بی اندیشه بنشینی رفیق؟

        ها کنم من با خیالاتم برایت شیشه را

        مثل نقاشی تو هم در گیشه بنشینی رفیق؟

        می شوم آهوی رامت پنجه در جانم بزن

        می شود چون شیر اندر بیشه بنشینی رفیق؟

        بال در بال خیال از این جهان دل بر کنیم

        می شوم من ساقه تو چون ریشه بنشینی رفیق؟

        می ، خورم من ساعتی زان جام زرین لبت

        ساقیم باشی و ساقی پیشه بنشینی رفیق؟

        محمد امیری خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۰۳
        درود فراوان سر کار خانم حسینی ادیب اندیشمند وفرزانه 🌷
        بسیار ناب وزیبا ودلنشین سروده اید 🌷
        دستمریزاد 🌷
        در پناه خدا 🌷
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۵۹

        درود برشما سپاسگزارم استاد گرامی



        در نبودنت تنهاتر شده ام تنها !

        هوشیاریم تورا نشناخت 

        برخیز وچشمانت را باز کن 

        ومرا بیاد ار 

        سر زنشت نمی کنم 

        چون تو خود در نبردی 

        با اهریمن وجود

        ودر گذر از هفت خوان

        تنیده در راهت،

        ومن میدانستم ،

        این وضعیت وزیبایی کمالت را 

        وان مهربانی اساطیری وعاشقانه ات را 

        پس انگاه :

        صدا میزنم نام تورا 

        در میان دوک‌وه بلند 

        تا شاید پژواک نام تو 

        چاره آرامشم باشد  

        همیشه من مانده ام

        وروشنایی بجا مانده از خورشید

        در نبودنت  

        مرا بیاد ار

        که همیشه چشمم براه توست 

        در نبودنت پس 

        برویم وبرویم وارامش را تجربه کنیم 

        ونیازاریم دل‌ها را 

        بهرام معینی (داریان

        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        بهرام معینی (داریان)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۵۰
        درود فراوان ومجدد استاد بانوی فرزانه سرکار خانم حسینی 🌷
        ممنون از نگاه زیبا وپر از مهر شما ادیب اندیشمند 🌷
        شادکام ومستدام 🌷
        ایام بکام 🌷
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۵۸
        برقرار باشید به مهر یزدان پاک استاد عزیز
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۱۹
        سلا م و درودی فراوان
        دراوج سر فرازی بسیا عالی
        وزیبا خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۰۱
        درود برشما سپاسگزارم عزیز گرامی

        انکه    بیداد    کند و   حرم  خدا     می   شکند          

                                 پایه برظلم  نهد وصلح   وصفا   می شکند      

                  نبرد راه به  مقصد   که کند   ظلم  وستم          

                                   زانکه  ان شیشه   عمرش  به قفا می  شکند

              مشکن این دل  مارا   که  سزایش   این  نیست

                        چون که ایمان یقین دارد و درنزد خدامی شکند 

                فتحی  یا روی به خدا اور ونومید مشو  

                             که  پشیمان  شود انکس که دلا میشکند

                         فتحی    .تختی خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۲۲
        همیشه تابان باشی
        حضرت استاد
        سروده هایتان همگی دلنشین و زیبا ست
        درپناه خدا
        درودها برشما
        خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۰۳
        درود برشما سپاسگزارم استاد گرامی

        فصل هزار دردست ..عاشقانه  584
        گشتی چرا مهاجر، رفتی تو از کرانه
        سقفی به سر نباشد، ویران شد آشیانه
        بی تو گذار شب ها، جان را کشیده آتش
        تو دُردیِ که بودی، ای بی قرارِ مهوش
        نه طاقت خودم هست، نه غیر تو عزیزم
        جام شراب بی تو، در جان غم بریزم
        هر روز از دل خود، گرد و غبار شستم
        تو در میانه بودی، من از کنار شستم
        غمنامه ی مرا کیست، با چشم تر بخواند
        بر شعر دل نپیچد، با واژه ها بماند
        با که بگویم این فصل، فصل بهار زردست
        فصل خزان عمر و، فصل هزار دردست
        شوق صدای تو در، مغزِ سرم دویده
        دیوانه این دل من، جز تو کسی ندیده
        نه هیچ کس نبوده، تنها در این هوایم
        پیک نسیم آید، شوری دهد به نایم
        گفتم اگر بیایی، جشن و سرور باشد
        اما نیامدی غم، صدها کرور باشد
        تنها وجود بافر، تنها تویی نگارم
        ای رفته از برِ من، عمری  دگر ندارم
        22/2/99
        1.تو دُردیِ که بودی ..تو شراب که بودی چه کسی را مست می کردی؟
        2..کرور عدد بسیار زیاد

        محمدباقر انصاری دزفولی
        ارسال پاسخ
        ایرج محرم پور(صوفی خموش )
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۳۴
        درودتان ...قلمتان خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۰۱
        درود برشما سپاسگزارم عزیز گرامی


        نمی دانم چرا نوشتن از تو 

        امشب سخت ترین است 

        انگار واژه ها در شعرم  سرگردان مانده اند

        انگار کلمات هم بی تو بودن را نمی نویسند 

        شاید واژه ها حقیر شده اند 

        که حرف های ساده را نمی توانند بنویسند 

        نه تصویری از توست 

         نه تپش قلبی 

        حتی نه اشکی 

        راست بگو ...شقایق 

        بغض کدام  پنجره تو را 

        برای نوشتن آغاز می کند 

        تا نفس هایت 

        آهنگی شود ، برای ساز دلم 

        و کلمات بی وقفه تو را بخوانند    

        وعشق از انگشتانم چکه کند 

        تا تو لحظاتی در این نوشته ها 

        به رقص آیی

        ایرج محرم پور(صوفی خموش) خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۱۶
        درودمهربانو حسینی نازنینم
        غزل نویس محبوبم
        خیلی زیبا سرودید بانوجان
        خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۰۶
        درودها برشما شعله ی عزیز ونازنینم

        در دل وجانی عزیزم
        خندانک خندانک
        دیوانه بودم عشق را انکار کردم

        دیو سیاه ترس را بیدار کردم

        دیوانه بودم از تو دلدارم گذشتم

        دیوانه بودم با تو این رفتار کردم

        دیوانه بودم از دل و دینم بریدم

        چشم تو را از چشم خود بیزار کردم

        دیوانه بودم دست از عشقت کشیدم

        دیوانه بودم قلب را افسار کردم

        دیوانه بودم در خیال خام خود غرق

        ترک تو و دین و دل و دلدار کردم

        دیوانه بودم بی تو بودم در پی جان

        جان دادم و این جسم را تبدار کردم

        شعله خندانک خندانک


        ارسال پاسخ
        غلامرضا مهدوی (مهدوی)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۰۲
        درودها بر شما
        بانو حسینی
        زیبا بود و خواندنی خندانک
        پایدار باشید و بسرایید خندانک
        خندانک
        خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۰۰
        درود برشما سپاسگزارم استاد مهدوی گرامی


        سر از دست تو گیرم وایم ای دل
        بَرَم پیش خدا شکوایم ای دل

        خودم یک جا تو صد جا لانه کردی
        چه ها کردی که من رسوایم ای دل

        به دستت دادم اینک توسنم را
        چنان افکنده ای از پایم ای دل

        اگر دستم رود در سینۀ زار
        فرو اندازمت در پایم ای دل

        چه جای ماندن این جای نفس گیر
        تو را گم کرده ، خود پیدایم ای دل

        جوانی رفته و عمرم به سر شد
        تک و تنها و بی بابایم ای دل

        اسیر و خون جگر، زندانی خود
        گرفته این صدا در نایم ای دل

        رَوَم ساز و نوایی پیشه گیرم
        نوازم ناله ی شیدایم ای دل

        فراخوان داده عزرائیل از آن سو
        چگونه بزم خود آرایم ای دل

        نخوابم روز وشب زار و پریشان
        سرو جان و تنم فرسایم ای دل

        روم با سر درامواجِ خروشان
        چو قایق در دل دریایم ای دل

        سرم گر بشکند ، سر بر ندارم
        سر افرازی کنم باز آیم ای دل

        نمایم چشمِ خود را چشمه ساری
        که ساید گونه ی خارایم ای دل

        چواشکم خشک گردد خون بگریم
        شنا درموج خون بنمایم ای دل

        صُراحی سرکشم ، آواره باشم
        که صحرای جنون پیمایم ای دل

        شوم مجنونِ دل خون های دوران
        مگر سنگم زند لیلایم ای دل

        روم کوه وکمر آنجا که فرهاد
        فتد بردست و بر پاهایم ای دل

        مرا خارِ مغیلان ، سوز و سرما
        شود تن پوشه ی دیبایم ای دل

        کجا لیلی ، کجا دلبر ، کجا عشق
        کجا دُردانه ی زیبایم ای دل

        کجا سوزِ دلِ عشّاقِ عالم
         شود هم ناله و هَم تایم ای دل

        کجا آهی کُنم سودای ناله
        که در تنهائیَم تنهایم ای دل

        کجا تیشه کجا صد بیستون تا
        فرو ریزم بسازم قایم ای دل

        شده بازیچه عشق وعاشقی ها
        که بی پروایِ بی پروایم ای دل

        مهدوی

        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابراهیم هداوند
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۴۸
        درود بر شما بانو حسینی گرامی
        چه غزل زیبا و دلنشینی خواندم!
        مرحبا و دستمریزاد.
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۳۷
        درود برشما سپاسگزارم جناب هداوند عزیز وگرامی
        سپاسگزارم که سرزدید 

        جا مانده عکسِ مویِ بُلندت به خانه ام
        پیچیده تنگ پیچکِ حسرت به شانه ام

        هر شب که کِش ز خِرمن مو باز میکنی
        می ریزد اضطرابِ دو عالم به شانه ام

        آشفته ام به موی تو مستم ز بوی تو
        از هرچه جز تو بیخبرم، بی نشانه ام

        با آنکه رفته ای ز کنارم ولی چه حیف!
        حس می شود شمیم تو از هر ترانه ام

        اینک منم پرنده ی خو کرده با حصار
        عمری هوای باغِ تو شد آب و دانه ام

        می ترسم از بهارِ زمستان سرشتِ باغ
        عمری دگر به شاخه نشیند جوانه ام



        ابراهیم هداوند
        سوم اردیبهشت ماه یکهزار و سیصد و نود و نُه

          

        خندانک خندانک



        ارسال پاسخ
        غلامحسین جمعی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۵۹
        از گلـو بـالا نمی آید صــدای هـق هقـم
        درطنین پُرسکوتم های هایم راچه شد
        درودو سپاس بر شاعر فرهیخته و استاد بزرگوارم

        سرکارحانم نسرین حسینی شیرازی

        دستمریزاد عزیز بزرگوار غزلی دوست داشتنی و فاخر و

        پراز آرایه های شعری زیبا از جمله واج آرایی یا واج آوایی برای بالابردن

        موسیقی شعر . پارادوکسهای زیبا و جالب توجه در راستای مضمون شعر

        استعاره های جالب و بسامد حرف و صای آآآآآ که خود فریادی هستند رسا

        و همگون با گلایه و فریاد های شعر همه و همه در خدمت زیبایی موسیقی و

        شعرند. کلا غزلی است سمبولیک و هنرمندانه که علی رغم درد و اندوه ذوق

        خواننده را نیز با خود همراه می کند تا بیت و مصرعی را در همراهی بسراید و

        شاید نوعی همدردی کند زیبایی دیگر غزل این است که به جای شکایت . هنوز

        عشق پادرمیانی میکند و به همین خاطر است که بیشتر با گلایه و پرسش روبرو

        هستیم تا شکایت و شکوه . این نقطه و اوج دلدادگی را ترسیم میکند و تزریق

        امیدواری را در پی دارد .

        برایتان بهترین هارا آرزو دارم همراه با شادی و خوشبختی

        با مهرو ارادت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۰۰
        درود وعرض ادب خدمت استاد سخن شناس
        جناب جمعی عزیز وبزرگوارم

        بسیار سپاسگزارم از شما استاد عزیز که همیشه حقیر را مورد لطفتون قرار میدید
        سپاس از نگاه ونقدونظر زیبای شما که همیشه برای من کلاس درسی ست

        با ارزوی سلامتی وتن درستی برای شما استاد عزیزم
        برقرار باشید به مهر یزدان پاک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        سیب ممنوعه همان، جذبه حواست هنوز
        روزهرآدم عاشق، شب یلداست هنوز  
        توی جمهوری ما،عشق گناهی است کبیر
        فصل یوسف کشی وحصرزلیخاست هنوز
        تا نوای لب و گلبوسه میان من و تو ست
        خلوت ما همه جا، محشر کبرا ست هنوز 
        خط ابروی تو سرمشق دولبهای من است
        شانه ها در گروِ زلفِ چلیپاست هنوز
        رمزورازی که مرابسته به گیسوی توچیست؟
        همه جا حدس و گمان شایعه برپاست هنوز
        بادبانِ دلِ دریایی من، گیسوی توست 
        توی ساحل وسطِ هلهله،  بلواست هنوز
        گرچه خواهان و هوادار تو از حد بیرون
        عاشقت باز همین، شاعر رسواست هنوز
        کاش با مرهم لب،  زخم دلم را درمان 
        تا لبم منتظرِ بوسه ی فرداست هنوز
        دفتر عشق تو، دیوان غزلهای من است
        این زبان است، که درگیر الفباست هنوز
        بین ما فاصله گر تشنگی و آب حیات
        پس چراساغرمی، دستِ مسیحاست هنوز
        به هوای تو مگر،  حنجره را باز کنم
        نفست عشق من و معجزه آساست هنوز
        آن قدر عشق تو پاک است که فتوا دادم
        کفر گیسوی تو هم، اسوه تقواست هنوز
        وصلت عاشق و معشوق، خدا داده جواز
        عاقد دولت ما، در پی فتواست هنوز
        گل من! خاطره هایت، نفس و نبضِ دلم 
        حسرتِ دیدن تو، قلّه ی رؤیاست هنوز
        من به جزقبله تو، سجده نخواهم کردن
        تا که آغوش تو سجّاده بودا ست هنوز
        به خدایی که توراهدیه به من داده قسم
        غزلم از نفسِ توست، که گیراست هنوز
        دوست دارم که درآغوش تو خوانم غزلی 
        مطلعش فلسفه ی، آدم و حواست هنوز
        غلامحسین جمعی
        خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۰۳
        درود برشما سپاسگزارم جناب هداوند عزیز وگرامی
        سپاسگزارم که سرزدید 

        جا مانده عکسِ مویِ بُلندت به خانه ام
        پیچیده تنگ پیچکِ حسرت به شانه ام

        هر شب که کِش ز خِرمن مو باز میکنی
        می ریزد اضطرابِ دو عالم به شانه ام

        آشفته ام به موی تو مستم ز بوی تو
        از هرچه جز تو بیخبرم، بی نشانه ام

        با آنکه رفته ای ز کنارم ولی چه حیف!
        حس می شود شمیم تو از هر ترانه ام

        اینک منم پرنده ی خو کرده با حصار
        عمری هوای باغِ تو شد آب و دانه ام

        می ترسم از بهارِ زمستان سرشتِ باغ
        عمری دگر به شاخه نشیند جوانه ام



        ابراهیم هداوند
        سوم اردیبهشت ماه یکهزار و سیصد و نود و نُه

        خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۲۴
        سلام
        عالی ست
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۰۳
        درود برشما جناب ناظمی گرامی سپاسگزارم از حضور سبزتون


        قصد وغرض 
        فلسفه بافی نیست 
        گه گاهی اگر  
        سخنم ، به قوس فلسفه نزدیک می شود 
        من 
        نه عالم وفیلسوفم 
        نه بلکه فلسفه می دانم 
        همت ، گشودن گره از کاراست 
        آن گره ای که 
        انگشت تمام جهان ، رغبت به کوری آن دارد 
        لیکن 
        محال بازکردن چفت وبستش نیست 
        ما، 
        ازدیدن برهنه ی خود هراسانیم. 
        دایم برای خویش 
        هی بسترامن گریز می بافیم 
          
        ترس...گریز...ترس.. 
        مثلث شوم پراضلاع 
        درآن تمام جهان گرفتاراست... 
          
        آیا، 
        ‌آمادگی فهم عمیق آن راداری؟؟؟ 
        اگرنه،

        مارابخیرو شمارابه سلامت 
        دیگراین آرشیوراباکلنجاربررسی مکن 
        ماهزاران سال بی هوده ، 
        دراین دایره کاری بجز همین نداریم

        اصغر ناظمی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدعلی دهقان کروکی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۳۸
        سلام ودرود بیران برشما بانوی فرهیخته
        اشعارتون بسیار پرمحتوا باخروجی عالی
        قلمتان نویسا
        شکوهتان جاودان...
        حقیرکمترین:
        محمدعلی دهقان کروکی(متخلص به: م.بهنام)
        بم
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۰۶
        درود برشما جناب دهقانی کروکی گرامی
        به صفحه حقیر خوش آمدید
        سپاسگزارم از
        حضور ونگاه زیباتون برقرار باشید به مهر


        شعرِ ناب و تکان دهنده ... ؛

        یعنی اینکه:

        شاعر با ،

        به زنجیر کشیدنِ واژه ها ...،

        دلها را تسخیرِ خودکند ،

        حکومتِ واقعی،

        از آنِ کسانی است که،

        بر قلبها سروری میکنند،

        نه برجانها ...!!

        (۱۳۹۰/۰۹/۱۲)

        محمدعلی دهقان کروکی

        متخلص به: م.بهنام

        جنوب ایران_شهرنخل ونارنج:بم
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدعلی دهقان کروکی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        اصلاحیه نظرقبل:
        درود بیکران
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۰۶
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
         مرضیه حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        درود بانو حسینی نازنینم. زیبا و دلنشین بود خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۱۳
        درود برشما نازنین مرضیه عزیزم

        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون

        مانا باشید به مهر

         ایمان دارم به سرزمین دیگری در آسمان...

        که رفتگانمان..

        آنجا زنده اند..‌.

        دلم برای تو پدر چقدر تنگ می شود...

        برای تو که کوچ کرده ای...

        از این زمین به آسمان ...

        دانه های تسبیح تو در جانماز من...

        یادگارِ ذکرِ بندگی توست...

        ریسمان اتصال من به تو...

        نگاه کن به دخترت ...

        دعای خیر تو برای من...

        نگاه ویژه ی خداست

        مرضیه حسینی
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ندا عبدحق
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۵۲
        غزل زیبایی بود مهربانو درود بر شما خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۳۶
        درود برشما سپاسگزارم نازنین ندای عزیز
        حضورتون همیشه سبز
        مانا باشید


        در خیالم نگه ات گاه مرا سر میزد

        مثل نیشی که قلم بر تن دفتر میزد

         

        شیشه ی چشم من از یاد تو بارانی شد

        خاطراتی که غمش   طعنه به آذر میزد

         

        من اگر شمع شدم نیست جزا جز شعله

        آتشی را که فراق تو  به پیکر میزد

         

        بر تنم پیله شده این قفس تن ، امّــــاااا

        سرِ پروانه شدن  سوی تو پرپر میزد

        ندا عبدحق خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فریبا غضنفری  (آرام)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۴۲
        نسرین بانو جان
        شیرین غزل سرا
        زیبای زیباست
        درود 🌹🌹🌹
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۴۰
        درود برشما نازنین فریبا عزیزم
        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون عزیز مانا باشید خندانک خندانک خندانک

        داربستِ دست

        شکست

        بر بنای افکار

         

        که حجم ترکاند

        جمجمه،

        همان کشتزارِ

        تورّم هایِ

        زد و خوردهایِ

        درون مغزی!

         

        باید 

        تراشید

        زنگارِ سکوت

        که گذشته کار زالوها

        از مکیدنِ

        خون های سرخ

        دهان گشاد کرده اند

        به بلعیدنِ

        سلول های خاکستری!

         

        کوتاه شده

        پیشانی ها و 

        پایین آمده

        کلاه ها!

         

        دیگر انگشتی نمی خاراند

        سَری،

        از کوتاهیِ 

        دست ها!

         

        باید جهش داد

        ژن های معلول شده را ...

         

        سرکوبِ 

        هجومِ ملخ هایِ

        بدفکری و بی فکری

        می طلبد

        انگشت «آغا» یی

        تدبیرِ «نادر» ی

        ضربِ شست ِِ «رضا» یی!

         

        شکستند،

        تمامِ سدّهایِ

        انسانیت_ پناه

        که برآورند

        مصالحِ

        سدِّ عظیمِ

        چشمان را !

         

        باید برداشت

        دست

        از زیرِ چانه ها

         

        تا باز شود … زبان و

        بردارد … کلاه و

        بشکنَد … حصار ......

         

        تیر ماه ۱۳۹۹

        فریبا غضنفری(آرام)
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۵۹
        درودها شاعر گرانقدر
        زیبا قلم زدید
        مانا باشید به مهر خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۴۳
        درود برشما بانو عباسی گرامی سپاسگزارم از مهرحضورتون


        دچاریم 

        به فصل انجماد محبت!

        زمهریری پیداست 

        میان 

        واژه‌های از هم گسیخته‌ی شعرهامان...

         

        قندیل‌هایی 

        از تمامِ وعده‌هایی که

        پر می‌کشند به سوی 

        آسمانی دیگر 

         

        اینجا دل‌ها 

        در غایتِ تزلزلِ احساس 

        مرده‌‌ است!

         

        آرزو عباسی(پاییزه) خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        دانیال شریفی ( دادار تکست )
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۳۵
        خندانک خندانک زیبا بود درود بر شما خندانک خندانک
        لایک شد شعرتون👍🌹
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۳۲
        درود برشما سپاسگزارم عزیز گرامی

        مانا باشید


        قصه از اونجایی شروع شد که

        یه روز من بودم و یه عشق

        یه من و یه تو....

        کنارِ هم

        مالِ هم....

        قرار گذاشتیم تا آخرش با هم باشیم

        مالِ هم باشیم...

        روزای خوبی بود

        " ولی گذشت "

        شبای قشنگی بود

        " ولی گذشت "

        قصه ی ما آخرش همین بود

        نرسیدن و نرسیدن...

        قصه ی من تموم شد...

        ولی قصه ی خیلیاتون 

        تازه داره شروع میشه...

        ( 8 1 4 1 4 )

        #دادار_تکست خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        ولی اله بایبوردی
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۴۴
        درد آشنای طبیب حاذق
        سلام و درودها
        غزلی شیوا
        دستمریزاد

        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۳۴
        درود برشما استاد گرامی سپاسگزارم از حضور زیباتون

        مانا باشید به مهر خندانک


        دو بیتی :1

         

        مرا از ماتمی دیرین  ، خدایا
        رهایی بخش دور از دار دنیا

         

        برایم ، آن شهامت را  ، عطایی
        به تقوا جامه ای پوشش خودی را

         

        دو بیتی :2

         

        برایم یاد ده آن دانشی را
        عملکردی مرا باشد خدایا

         

        قلیلی علم را کردی عطایی
        ذخیرت توشه تقوایی به هر جا

        ولی اله بایبوردی

        08 / 05 / 1399

        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زینب بویری (خزان)
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۰۹
        سلام بر استاد بانوی مهربان خندانک
        چقدر زیبا و دلنشین سرودید خندانک خندانک
        سلامت باشید درپناه حق خندانک
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۲۸
        درود برنازنین زینب عزیزم

        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون
        مانا باشید


         

        می چکد احساس و

        سرخیِ چشمِ قلم می ریزد

        صورت شعرم خیس

        خندهایم زرداست

        واژگانم آه

        همه از درد به خود می پیچند

        دیگر آهنگ ندارد این شعر

        واژه ها تب دارند

        از پسِ کوه غمم

        خاطره ها رخشانند

        حال قلبم خاموش

        صفحه ای تاریک است

        آسمانش گاهی 

        خالی از ابر

        کمی مهتابیست

        ودرخشنده تر از رویایم

        خاطراتت کم نیست

        می چکد احساس و

        سرخی چشم قلم می ریزد...

         

        زینب بویری (خزان)

         

        خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۵۲
        سلام
        استاد عزیزم
        بینهایت خدا را شاکرم که اجازه خواندن این شعر زیبا نصیبم شد
        ممنون از شما
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۳۰
        درود برشما استاد شفیعی عزیز وگرانقدرم

        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون

        خرسندم که هستید ومیخوانیدم به مهر
        برقرار باشید به مهر یزدان پاک عزیز

        سلام.

        دیشب برای چشم هایت گریه کردم

        با گریه های مردمت، زیبا! غریبی.

        در عالمت یک عالم از مردم گرفتار

        یک عالم از مردم گرفتار فریبی.

        .......گرفتار


        هر شب گرفتار هبوطم ،درد دارم

        این اخرین مخلوق را از یاد بردی?

        شاید که آهِ من صدایش، خسته تر شد

        یا شایدم، بر تارهایش، دست بردی.

        ......اشرف مخلوقات

         
        ما مرده بودیم از ازل انگار، اما

        دفنیم در روی زمین تا بینهایت.

        ما روحمان را داده ایم تاوانِ  تقدیر

        زیباترین ارواح اجدادم، فدایت.

        .....‌‌فداییان

        با دستمان چشمانِ ساحل را گرفتیم

        تا سینه ی امواجِ شهوت را نبیند.

        ما عادت از یک ماهیانه جمع کردیم

        تا عادتی از ماهتان ، سیبی نچیند.

        ...........الغرض


        دیشب دلم تنگِ نگاهت بود رفتم

        با اولین پرواز ،در کیشِ نگاهت

        خشکیده بود من تحت النهار ،و انجا

        لم داده بودن اسمانی ها چه راحت

        ........و


        در این توازیهای گردون گیجِ گیجم

        من خسته ام از نعره های شاخِ مردم

        شاید صدای این جهان بالا نیاید

        اما تو از بالا بزن، سر هایِ در خُم.....

        ...........
        شکر خداوند برای تمام سلامتی ها و نعمت هایش

        شاهرخ

        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی سلیمانی مقدم
        چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۵۳
        درود بر بانوی زیبا سرا
        چون همیشه، سروده‌ای فاخر خواندم، از شما
        🌷⚘🌷⚘🌷
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۳۳
        درود برشما استاد گرامی بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون برقرار باشید به مهر

        درودها!

         

        🌻🌷🌻🌷🌻

        🌷🌻🌷🌻🌷

         

        کرد مجنون جان به راهِ عشقِ لیلا پیشکش

        مثلِ این که می کند، دُرّی به دریا پیشکش

         

        در مقامِ دوست، جان هم هدیه ای ناقابل است

        گر چه نزدِ عاشقان، جان است تنها پیشکش

         

        وصلِ دلبر راه و رسمی دارد و باید کنی

        هر چه داری زیرِ پایش، بی محابا پیشکش

         

        من به آدم رفته ام، با غمزه ای دل داده ام

        سیب با افسانهء افسونِ حوّا پیشکش

         

        دورم از تو گر چه یک عمرَست، امّا روز و شب

        با خیالِ دیدنت مَستم، تماشا پیشکش

         

        روی چشمانم قدم بگذار از روی وفا

        تا کنم هر، آن چه در دنیاست، یکجا پیشکش

         

        از تو خواهش می کنم حتّی اگر عشقِ مرا

        پس زدی با دست روزی، باز با پا، پیش کش!

         

        محمدعلی سليماني مقدم ۱۹-۰۲-۱۳۹۸

        🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۰۴
        درودمهربانو
        بسیار عالی خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        بحــر تقدیـرم ندارد ساحلی ایمن هنوز
        درمیان موج‌طوفان ناخدایم راچه شد

        داشتم یه متن درمورد خودشناسی مینوشتم بعدش رفتم توی تصور تلاطم دریا و کشتی و ناخدایی که اون رو هدایت میکنه
        الان با دیدن کلمه ی ناخدا این درونگری هویدا شد !
        توی این دریای نا آرام زندگی ناخدا چرا باید غیبش بزنه !
        اونوقت ما در سکان بدون هدایتگر چیکار کنیم خندانک
        شاید واقعا وقتش شده مثل تکنیک ستاره ی دریایی عملگرا شویم
        در ناخدا شدن متبحر شویم😎
        یعنی خودمون خدا بشیم خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۵۳
        درود برشما گرامی دوست
        سپاسگزارم از حضور ونگاه زیباتون
        چقدر خوب که شما به این باور رسیدید که خود خدای خودتی
        قبل از هرچیز باید باورها ی عالی بسازیم
        باوراینکه ما لیاقت داریم
        باورا خدای درون، باورثروت ، باور عشق وووو
        اگر میخواهیم همیشه با
        خودمون هماهنگ باشیم باید در کنار تغییر باورها ، مدیر ذهن خودمون هم باشید
        یعنی ورودی های ذهن را کنترل کنیم و حواسمون به دیده ها و شنیده ها باشه ،
        به هرچیزی که میبینیم و می شنویم توجه نکنیم ، از هرآنچه که شنیدن یا دیدنش یا حرف زدن در موردش ما را آزار میده دوری کنیم تا همیشه احساس خوب باقی بمونه
        موفق وموید باشید خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۰۶
        الان سر منو قطع میکنند با این حرفم😂😁
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۵۴
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
        حق با شماست مهربانو خندانک خندانک خندانک
        ولی من درمورد ذهن حرف نمیزنم مقصودم چیز دیگریست خندانک
        هدفی که تمام بزرگان تاریخ به اون تاکید کردند خندانک
        سلامت و ظفرمند باشید💙
        پویان رحیمی
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۲۲
        درودا مهربانو حسینی

        ناب و ژرف و زیبا

        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۰۷
        درود برشما جناب رحیمی گرامی سپاسگزارم از مهرحضورتون مانا باشید


        از رهایی نترس
        از بردگی مغزهای ولنگار
        در جمجمهٔ تعصب و گمراهی بیم کن
        برقص، و از شعار پرواز کن
        تا سرزمین جشن و شعر و آزادی
        تو همیشه زندگی 
        پویان رحیمی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        غلامرضا مهدوی (مهدوی)
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۵۳
        درود برشما
        بانو
        موفق باشید و بسرایید
        خندانک
        خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۲
        درود برشما سپاسگزارم جناب مهدوی گرامی
        برقرار باشید

        رقص شوق اِر می کنی زیبا برقص

        با دلی دریائی و شیدا برقص

        کمتر از جانان دهندت ، نازکن

        پا به پای دلبری رعنا برقص

        حزب باد و حزب بوران کجرویست

        همچو باران باش و بر دریا برقص

        باخدا ، باعترت و قرآن بمان

        در پی این بهترین سودا برقص

        سرنخ آلِ امامت حیدر است

        در ولایت با علی مولا برقص

        یا علی گفتی به پایش سر بنه

        سر به دار اَر می روی برپا برقص

        روزِ خود را شب مکن بی حُبِّ او

        عاشقانه پاک و بی پروا برقص

        صحنه ی عالم عجب غربالی است

        تا نیُفتی برزمین بالا برقص

        مهدوی این شروه خوانی اِدّعاست

        اِدّعا بس کن بیا با ما برقص

        مهدوی خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۲۹
        درودتان بانو حسینی گرانقدر
        به به غزلی ناب و خواندنی از شما خواندم
        که بسیار به دل نشست
        پایدار باشید بانو خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۶
        درود برشما جناب زندیه گرامی سپاسگزارم از مهرحضورتون مانا باشید به مهر

         شبی خوش روشن و تاریک

         میانِ کوچه ای طولانی و باریک  

        کنارِ چشمِ نیم بازِ پنجره، در ساکتی دلچسب 

        به پیشم دفترِ شعر و قلم در دست

         نسیمی نم زده بر کامِ سیگار و کشانده شبنمی زیبا به رویِ سرخ جامی مست


         نم نمک های بهاری ابرها از رویشِ گلهایِ رنگین روی دَم میزد

        و در کوچه بساطِ خیسیِ آهنگِ پایِ عابری سر خوش رقَم میزد  


        و در ذهنم ترافیکی روان از ایده هایِ قابل و مردود

        میانِ راهِ افکار و قلم تا وسعتِ کاغذ به طرزِ لذت انگیزی تداول داشت


         ولی ناگه شروعِ رقصِ بی پرواییِ پرده، به پایِ نغمه های باد به ناجوری که پوشش برده بود از یاد 

        مرا هوشیارِ مردی کرد


          که در کوچه کنارِ خانه ای با رنگِ سیمانی 

        سراپا خیس بود و چشم بارانی 

        به یک حالِ پریشانی که گویی راه گم کرده است

         نگاهی بر عقب میکرد و گاهی دستِ خود بر در وَ گاهی دستها بر آسمان میبرد

         که در نجوایِ لرزانش چه صد فریادها می مُرد


         صدایِ مادری ناگه به گوش آمد: برو یک تکه نانِ داخلِ سفره برای تو

         پدر الان میآید 

        که امشب شام گرمی پیشِ رو داریم  


        چه هوراها به گوش آمد

         چه دستانی که خالی بود

         چه اشکی در پیِ باران جاری بود

         و من دیدم 

         خدا را لحظه ای دیدم

         خدا بر گونه هایِ پیرِ همسایه

         خدا در دستِ پر مهرش

         درونِ یک سبد مملو ز روزی بود

        اابوالفضل زندیه شاهین : : خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۴۹
        چشمه سار جــاریِ آب بقا
        طنین پُرسکوت
        بحــر تقدیـر
        چلچـراغ پـر شـرارِ رهنمـا

        با اینجور چیزها حالم بهتر میشود . مصرع دوم بیت اول را دوست نداشتم . و بهترین بیت را این میدانم :

        بحــر تقدیـرم ندارد ساحلی ایمن هنوز
        درمیان موج‌طوفان ناخدایم راچه شد




        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۲۳

        درود برشما جناب جمشیدی عزیز وگرامی
        سپاسگزارم از مهرحضورتون
        برقرار باشید خندانک

        گیرم که مرکبت منجنیق و مقصدت آتش

        چه سود ؟؟؟
        دگربارت خواهد گفت :
        ای بنده ی بندی ام به بلایی دیگرت بیازمایم

        همسرت را ببر و در لخت ترین صحرای برهوت رها کن ....
        گیرم که خشت خشت خانه اش را هم ساختی و
        پرده از پیراهن جانت
        بر در و دیوار آویختی 
        گیرم که هزار صحف بی سرانجام هم سرودی و
        سنگ و سایه را نیز به گریه مومن کردی
        گیرم که از فرات افترای این جماعت گذشتی و

        به کنعان کلامش پناه بردی

        چه سود ؟؟

        باز به سرودی در خوابت خواهد گفت:

        فرزندت با فر و فربه و فریباست
        چاقوی بی چرا به چخماخ اجل تیز کن و

        بر گلویش بگذار ... !!!
        چه خدای دیوانه ای داری ابراهیم !!!

        دل خنک کن : کآنجا که عشق فرمان میدهد 
        پدر ، فرزند به قربانگاه میبرد و فرزند

        نعش آرزویش را به گورستان عدم !! 

        آه ابراهیم
        بت تراش عاصی که اصنام بابل هنوز
         از هیبت نامت به شب کابوس تبر می بینند .
        من ابلیس این سروده نیستم

        که به نکوداشت خدایت سنگم میزنی 
        مرا بشناااااس :
         اسماعیل نامرادم که در پیشگاه بهانه هایش گلویم را نشانه رفتی !!!
         آن پرنده ی بی پروایم که به اثبات ایمانت کشتی
        آه حیف از آن معجزه ی مرغان مرده ات 
        از آن رقص "شیوا" یت در شعله ها
        حیف شد آن "ترانه ی توحید" ی که در گوش شرک سرودی ..

        برگرد ابراهیم
        هوای دیده ی هاجر را به سحر ساره ابری نکن 
        باور کن پور عمران به عمران خانه ای کوشیدی

        که پس از مرگت بتخانه ی آل نسیان شد

        سودای کدام خدای خیالی ات را سر بر این سنگ سودا گذاشتی؟؟ 
        که مشهد شب بوها و
        مسلخ یاسها بوده ست ...؟؟

        آه ابراهیم ..

        کرمانشاه 26 بهمن 96

        مانا جمشیدی خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        محمدرضا نیک نام
        پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۰۲
        درودتان .عالی سرودید . حظ بردیم 🌷
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۰۲
        درود برشما جناب نبک نام گرامی سپاسگزارم
        از مهرحضورتون مانا باشید


        کیست که از جور فلک بد ندید 

        یا که ازین چرخ ، وفایی شنید 

        دام فلک ، پای هر آنکس گرفت 

        تا به ابد ، زان نتواند رهید 

        وانکه دلی بست ، به امید وصل 

        از همه سو ، ناله هجران شنید 

        سوخت دل شمع و بدین روشنای 

        سینه پروانه به اتش درید 

        مهر برون شد ز سرای سپهر 

        مرغ وفا از همه دلها پرید 

        غرق شد انکس که درین قطره آب 

        در صدف دل گهری پرورید

        محمدرضا نیک نام خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۷
        سلام استاد عزیزم
        مشتاق دیدارتون بودم
        خیلی زیبا و دلنشینِ مثل همیشه
        زنده باد🌹🌹🌹🌹🌹
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۲۲
        درودها برایمان عزیز شاعر زیبا نگار عزیز وگرامی

        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون عزیز
        چهار پاره ای ناب قلم‌زده بودید
        باهم میخوانیم


        وقتی قرار این بوده غم باشی
        در زیر بار ظلمتی بی حد
        وقتی که قابل نیستی حتی
        در احتمالاتت به یک درصد

        وقتی که احساست لگد مال ست
        از دید شان مردی هوس بازی
        عاشق شدن یعنی که یک آتش 
        دورِ خودت با درد می سازی

        وقتی که مهرت مثل تالابی
        غرق لجن های سیاهی شد
        دنبال خود در خاطراتت باش
        شاید که عمرت در تباهی شد

        اینجا لیاقت مثل ققنوس ست
        افسانه ها تعبیر گردیده 
        اینجا خدا هم پشت هر قلبی
        از خلق آدم سیر گردیده

        شاید هنوزم مانده باشد از 
        آن اژدهای عصر یخبندان
        شاید فقط اسمش عوض گشته
        در روکشی مانند یک انسان

        آیا شما که خِبره ای در شعر؟
        با آن شکوه یال و کوپالت!
        در خود نشان از آدمی داری؟
        یا ادعایش بوده دنبالت؟

        دارم خجالت می کشم از خود
        این روزها رفتن ندارد که
        در محضر اهل ادب بودن
        از عقده ها گفتن ندارد که

        اصلا چه معنی دارد این بودن
        وقتی کسی در فکر ماندن نیست
        من از غزل هاعذر می خواهم 
        حسی برای شعر خواندن نیست.....

        #ایمان_اسماعیلی_راجی

        خندانک خندانک خندانک

        ارسال پاسخ
        اعظم قارلقی
        جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۳۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۲۶
        درود برشما سپاسگزارم عزیز گرامی
        حضورتون همیشه سبز خندانک

        با پنبه ای  از  بنفشه و  فضله ی  خر
                                  حاجی دو سه روزیست، نگو رفته دَدَر

        القصه، کشیده سر، شبِ جمعه ی پیش
                                 یک بطریِ الکل، یه کمی نقطه، خبر...!؟

        چندی ست که در مقامِ خدمت به خدا
                                 طفلی  شده  مامور،  به  آن  کارِ  دگر

        با اِذنِ عیال و سیخ و یک شاخه نبات
                                با  هر   فقره،  دوباره   اُفتاده   دَمَر

        گاهی به دعا و وِرد و جادو، گاهی
                              با کِیسِ لَوَند و خوشگل و شوخ و جگر...

        حاجی رو ببین، چه کرده با خود، اوه اوه!
                                   بعد از  غلطِ  بوسه و  لیسیدنِ  در

        اصلاً کمر و چشم و اُجاقت به درَک!
                                  ادرارِ شتر، هَپل، خطر داره، خطر!

        اعظم قارلقی

        ۱۳۹۹/۲/۲
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۱۰
        درودی دیگر گرامی

        خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۳۲
        درود برشما جناب عسکرزاده گرامی
        سپاسگزارم از حضور سبزتون
        مانا باشید خندانک


        به پیرسر چه غریبانه مانده­ ام به دیار

        پریش ­جان، گذران تلخ و بس شکیب ­شکار


        چه کاخ­های فریبا به شوق برافراشت

        خیال کال دل از بویه­ های پُربسیار

         
        چه رنگ­های دل ­انگیز کرد زرگر جان

        به بوم پارۀ ابری دوان میان غبار


        چو دوست بر سر پیمان خود نمی ­ماند

        چه چشم از دل سخت زمان جادوکار


        شکسته ناله هزاران درون آتش دل

        به سوگ سرخ نهانِ شکوفه ­های بهار


        نشانده دست غمم کنج خانه پرتشویش

        پرانده واشک بیم از دل امید قرار


        شبم ز شعلۀ انبوه غم چنان روز است

        ز دود تیرۀ اندوه روز من شب ­وار


        غم ­آشیانه چنانم که گاه پندارم

        دهان گشوده ببلعد مرا در و دیوار

         
        نه شور و حال خزان ­پرسه روز در جنگل

        نه شوق گشت شبانه، بهار دریابار

         
        مقام کرده به چشمم مدام پردۀ اشک

        مقیم لب­ گذرم گشته آه آتشبار

         
        بریده شد رگ امّید زندگی­ خواهی

        شتک زند ز نفس خون آسمانه­ گذار


        امید پنجۀ خورشید نشکند پیمان

        که نگسلد پی پیک سپیده را شب تار

         

        ..................................................

        واشک vâshak, váshǝk در زبانهای گیلکی و پهلوی، و در مازنی واشِه Vâshe نام پرنده­ ای شکاری است که در فارسی باشه یا واشه نامیده می­شود؛ معرب آن باشق است
        بهروز عسکرزاده خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۱۱
        درود برشما شاعر گرامی
        عیدتان مبارک
        دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۳۴
        درود برشما سپاسگزارم جناب مزینانی عسکری

        همچنین عیدبرشما خجسته باد 🌹🌹
        ارسال پاسخ
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۳۸
        درود برشما سپاسگزارم عزیز گرامی

        ایام سرور و جشن و شادی

        با نام غدیر بخوان  منادی

        دانی که خدا نموده خلقت

        بر عالمیان گشوده  نعمت

        بر کل  بشر خدای  سرمد

        منت  بنهد  به  نام  احمد

        آمد که جهان شود گلستان

        با صوت خوش هزار دستان

        زیبنده ی کل کائنات است

        دارنده ی کل محسنات است

        عید است و یار احمد آمد

        با  نام   غدیر  محمد آمد

        این گونه خدا نهاده منّت

        در یوم غدیر بداده نعمت

        شکرابدی دراین جهان چیست

        مولا و امیر مؤمنان کیست

        بی شک نبود به جزعلی نام

        جز یاد علی نبایدت کام

        گر راه سعادت است طریقت

        تردید مکن علی است حقیقت

        امروز  خدا  گرفته  پیمان

        نازد به علی دگر  مسلمان

        ای  عالمیان  همی  بدانید

        با  نام  علی  غمی  ندارید

        اعلی علی است به کل عالم

        فخر ابدی است و یار خاتم

        نعمت به وجود اوست کامل

        دشمن ز خروش اوست زائل

        دروصف غدیر چنان بگویم

        کوثر ز حریم  آن  بجویم

        مولاست علی ز بعد خاتم

        ازدل ببرد چو رنج و ماتم

        این عید تمام نَعِمات است

        ایام سرود و صلوات است

        روز ابدی  شده به  عالم

        ابلیس فراری است ز آدم

        گریان شده نقشه ای ندارد

        مأیوس شده چاره ای ندارد

        گویند ملائک  همه با هم

        با شور وشعف به نسل آدم

        این عید سعید بوَد مبارک

        از  سوی خداوند  تبارک

        نجوای  مزینانی  چنین است

        هرذکرعلی چه دلنشین است

        علی مزینالی عسکری خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فاضل فخرالدینی تخلص (مالک)
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۲۸
        درود بر شما بزرگوار
        غزلی بسیار زیبا و دلنشین سرودید
        دست مریزاد
        زنده باشید به مهر
        🌷🌷🌷
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۳
        درودها برشما جناب مالک گرامی
        بسیار سپاسگزارم از مهرحضورتون
        مانا باشید خندانک


        سال ها پیش
        آهویی بیمار و نحیف
        به هوس بازی یک بچه شغال
         
        چادر و جامه ز تن کَند و درید
        شرم تا نقطه حساس رسید
        به گمانم که در آن ساعت نکبت بار
        ملک از عرش خدا جیغ کشید

        تن رنجور به درَک
        جیغ و فریاد به کنار
        بی خیال ِ هوسِ خفت بار

        و تو دانی غیر خدا
        چه کسی ناظر آن جشنِ
        وقیحانه شده؟

        خواسته یا نا خواسته
        کلاغیست
        که بر روی زمین
        همه ی عمر خوشش
        آنتن بود

        وبه قار قار بلندش
        شب و روز
        توی شهر جارزنان
        پی رسوا شدن مردم بود

        راستی غیر خدا
        چه کسی میداند؟
        شاید آهوی رنجور
        در آغوش شغال
        جفت ترک کرده خود
        را تجسّم میکرد

        فاضل فخرالدینی

        ۱۳ مردادماه ۹۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مصطفی دهقانی
        شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۴۵
        دست مریزاد
        مهربانو حسینی
        بسیار زیباست
        👏👏👏👏
        نسرین حسینی
        نسرین حسینی
        سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۱۷
        درود برشما سپاسگزارم از حضور سبزتون مانا باشید به مهر


        تقدیم به همه مادران آسمانی

        *********************

        باران امید بر سرم می آمد

        صدباغ گل از برابرم می آمد

        دنیا همه سو بروی من می خندید

        وقتی که صدای مادرم می آمد

        مصطفی دهقانی

        نقد و اظهار نظر آزاد است#
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3