تمدن بین النهرین

جالب و زیباست

سلام
زیبا بود با احساس

درودتان ...

جالب بود
درود 🌹🌹🌹

درود شاعربانو
شعرتونو دوست داشتم
گلایه ای عاشقانه در فضایی مه گرفته و یاس آلود
مهم نیست که قالب شعر، افراغ اندیشه ست یا حجم
اصالت در شعر محض با احساس و درک شهودی شاعره
و از این نظر شعر شما شعری اصیل بود با هزارتویی رازآلود که حس کنجکاوی مخاطب و واکاوی و درک روح شاعر رو برمی انگیخت.
معشوقی که به هر دلیل به سردی می گراید و در ابراز خالصانه و بی دریغ عشق ناتوان می شود... و دوران طلایی عشق را فراموش می کند...
و عاشقی که می فهمد و کاری از دستش بر نمی آید
ولی همچنان تا بی کرانه های عشق، عاشق است
و امیدوار به بازگشت زورق طوفان زده ی عشق...

فضاسازی، و تعابیر و تصاویر شعر لذتبخش و برخی تازه است:
بین النهرین چشمان
تشبیه معشوق به تمدن بین النهرین(عالی)
ساز آغوش
بند مربوط به نقاشی کمی مبهم تر بود
شاید منظور سادگی و خیالبافی عاشق باشه... و شاید معشوق محوری دنیایش...
آنچه نوشتم نه نقد بود، و نه نسیه!
تنها احساس من از این شعر بود... و چه بسا اشتباه باشه
ولی برایم لذت بخش بود
ممنون بخاطر حس خوبی که آفریدید

شاد باشید

درود بر شما بزرگوار
بسیار زیبا قلم زدید
برقرار باشید ادیب و شاعر گرامی
🌷🌷🌷

با آرزوی بهترین ها برای شما
لایک شد شعرتون👍🌹

بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
درد مارا شعرت
مداواکرد
شورعشق را در دل
نجوا کرد

سلام جناب دزفولی شاکرم واقعا
آینه شکسته از یمن نظر تان تجدید قوا کرد
هر چه را تقدیر سیاه بافت رشته کاموا کرد

درودتان بانو رضایی

بسیار پر مفهوم و پر احساس سرودید
شاد و موفق باشید

سلام جانم
خیلی خیلی خوب بود آبجی
دوسش داشتم ولذت بردم از خوندنش
من روی کادو روز تولدم بد جوری باز کرده بودم حساب😍
کارت عضویت کتابخونه هم خیلی جالب بود😍

درود برشما

درود بر شما
زیبا بود
موفق باشید

سلام وارادت ماه بانو عزیز
بسیار عالی🌹🌹

سلام و و عشق و ارادت من با احترام تقدیم قدمهای لطیف نظر مهربانتون

درود بانو جانم
زیبا بود

درودها شاعر و نقاش گرامی
چقدر قلمویتان آغشته به رنگ دانه های میوه های بهشت است

کل عصاره هنر چکانده شده در سه بند آخر
هر چند که با تاریخ میمونه ی خوبی ندارم
آخه میدونی هروقت به جای توجه به ارزش ها و رخدادها و آرمان هایی که ثبت شده به تاریخش توجه میکردم ۱۰۰۰۰۰کیلو کالری انرژی ازم کم میشد اصلا نمیتونستم با آدمای تاریخی کنار بیام خیلی تاریک بودند منظورم کتاب تاریخه !
ولی نقاشی خیلی بینظیره
فیزیک و شیمی هم که شهد بود خودت که میدونی



چقدر زیادی و زیبا!
نمی دانم اما فکر می‌کنم خدا وقتی می‌خواسته نقاشی‌ات کند با یک مُشت نور تو را انداخته بین ستاره ها یا موقعی که مزرعه می‌کشیده افتادی لایِ خوشه های گندم. شاید هم رنگدانه پولک ماهی‌هایی که اینقدر می‌درخشی یا دانه‌های سُرخ اناری روی درخت‌های بهشت!
نمی‌دانم اما چقدر زیادی و زیبا...

#معصومه_الیکا

درود مرغ آمین یا سیندخت جان کاش می شد نظر شاعرانتونو باور کرد متاسفانه من آینه تختم همه چیز و اندازه واقعی می بینم چشم کورم نمی بینه زیبایی رو که شما می بینید چه زیبا می بینید کاش واقعا بودم تا نیاز به تخیل و تکلف نبود برای زیبا دیدن