سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        آلا داق

        شعری از

        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ فروردين ۱۴۰۰ ۰۲:۰۱ شماره ثبت ۹۶۹۴۹
          بازدید : ۳۶۴   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        آخرین اشعار ناب فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

        ای آلاداغ
        تو مثل آرزوهای من می مانی 
        رنگارنگ و رفیع و زنجیروار
        و همچنان که به تو خیره می مانم
        تهی دستی من و همه تبار الماس به دستم را پژواک می دهی
        هر روز خورشید از خاور تو طلوع می کند و رنگ آرزوهایم را درخشانتر می کند 
        و هنگام   هر غروب هنوز تو پا برجایی 
        و من کوه  خاکستری مجاور تو
        درست است
          کوه به کوه نمی رسد 
        ولی آن زمان که قله و کوهپایه مه می گیرد 
        بخشی از تو را ای کوه می بینم که به من رسیده و امتداد من است آنچنان که گویی جدا ناپذیریم
        اولین آرزو 
        قدیمی ترینش
        و
        زیرین ترین لایه کوه 
        پایین کوهپایه ها 
        جایی که من و تو قاعده زمینیم 
        آرزویی که دستانش را به سوی من دراز کرده و تمنای چیدن دارد
        وسیعترین آرزویم 
        گمانم آن زمان خیال برای آرزو کردن دست و دلباز تر بوده 
         
        آن زمان که  نورسته بودم همچون آرزو 
        آن زمان که آرزو چون باور  بکر بود 
        و همه همدم هم   
         آن زمان که با حیرت به هستیم نگاه می کردم 
        و هر نفس را با لبخندی ناخودآگاه  شکر می کردم 
        می دانی خیلی سخت است کنار زدن این همه آرزو برای به خاطر آوردنش
        می فهمم که چرا داستان  فرهاد هنوز شنیدنیست 
        باید فرهادی آرزو کنم 
        نه 
        هیچکس آنقدر بی رحم نیست که فرهاد خسته را از افسانه ها بیدار کند
        می خواهم تو را آرزو کنم 
        ای حقیقت  ملال  ناپذیر بیدار 
        به خاطرم بیا 
        می توانم تو را چون خط باریکی ببینم که فروتنانه امتداد منی 
        وقتی که تو زیر خروارها آرزوی رنگارنگ فراموش شدی 
        چگونه خویش را محترم بشمارم 
        به خاطرم بیا 
        ای قاعده بودن 
        شرمسارم 
        باشد ،نبخش ،نیا 
        به خاطرم نیا که آدم به آدم می رسد 
        ولی مگر می توانم
        با اهرم امید کوله بار آرزو را از دوش تو روی زمین می گذارم 
        سکبار و سبکبال که شدی می آیی
        کاش قبل از غروب خاطرم ،بیایی
        تا در معیت جان به پیشوازت بیایم 
        تا وقتی من از خوشحالی دست و پایم را گم می کنم
        جانم برایت بگوید  
        خوش آمدی 
        ای آرزوی
         آدم شدن
        ۲۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0