تحمل میکنم دردی که در اعماق جان دارم
شکستی قلب بی تابم من اما استخوان دارم!
دلت از دردهای من دگر هرگز نمیگیرد
شبی گفتی که ماهی تو ولی من کهکشان دارم
گذشتم از تمام خود، تمامم کرد چشمانت
نشسته داغ بر قلبم ببین از تو نشان دارم
توفرهادی که بی شیرین ازین تقدیر مینالی
من اما لیلی شهرم که خون در دیده گان دارم
به عشقت میزنم جامی به جام خالی قلبم
سلامت باد عشق من که تا هستی زمان دارم
اگر دورم ز دستانت اگر از چشم من دوری
ازین عاشق کشی بگذر به چشمانت امان دارم
سکوتم جنس فریاد و صدایم جنس بی تابی
من اینجا شعله ی عشقم که دردی در نهان دارم
سلام و درود خدمت اساتید بزرگوارم
بنده هیییچ سررشته ای از دکلمه کردن اشعار ندارم تنها دلیل دکلمه بعضی اشعارم راحت تر شدن خوانش شعره .ازین که این شاگرد کوچک رو مورد لطف و عنایتتون قرار میدین سپاس گزارم.
شعله
بسیار زیبا و دلنشین بود