صدایم کن صدایم کن ببر از چاله های شب
مرا تا رنگها , تا انبساط گرم آبی ها
همانجایی که قطره قطره میریزد زهر شاخه
به روی خاک زردش , شیره سبز گلابی ها
-
شمیم بال فروردین به خواب کوچه می پیچد
زمین گهواره سردش , زعطر کاجها لبریز
بیا تا مرز این بودن, کنار گریه های شب
در این آغاز بی رحم زمستانی ترین پاییز
-
بیا از خوابهای دور , از افسانه های نور
و از پایان شب بوها نگو ای قاصدک حرفی
ببین در انجماد مرگ , در آغوش پروازت
چه آسان آب میگردد تنم چون آدمک برفی
-
بیا ای گرمتر از خون شریانها ببین حتی
زمستان هم ندارد طاقت این سوز و سرما را
من از شب خوشه های چشم تو چون خواب سرشارم
نگیر ای صبح از چشمان من این شام یلدا را
-
کسی در انفجار صبح , در فردای ما بودن
صدا دیگر نخواهد زد سکوت این شبستان را
و حجم وحشی باران, به یادت آورد روزی
به روی جاده های شب , تن مردی هراسان را
-
صدایم کن صدایم کن, ببر از قاب خاکستر
مرا تا روشنی , تا انعکاس باور خورشید
طنین بال فروردین , به خواب کوچه می پیچد
در این آغاز بی برگی, در این پایان بی تردید
------------------------------------------------------