1-
مثل بارانی که تابستان
به ناگه می رسد
شهر دل از دیدنت
بی خواب شد
تا نوازشهای رویایت
مرا در برگرفت
دختر احساس من
بی تاب شد
بامداد 10 تیر 99
باران تابستانی
*************
2-
صبح شدـ اما نگاه خسته ام
از مُسکّن هم
دمی سنگین نشد
عایدِ این چشمهای بی قرار
جز هجوم بارشی غمگین نشد
************
3-
قرارِ تازه توی تیر
دیگه رویام شده تعبیر
دوباره فصل آلبالو
حیاط و سایه ی انجیر
**********
4-
این داغ، خدایا به چه جرمی و گناه است؟
سهم دلِ مظلوم چرا آیه ی آه است
ما چشمِ امیدمان به درگاه تو خشکید
بخت وطنم تا به کی اینقدر سیاه است؟
************
5-
در شیوعِ تبِ بی آغوشی
در تپشهای غمِ خاموشی
واژه ها لال ترین فریادند...
6-
نفسِ شعر و غزل تنگ شد وُ
ناگهان رفت به اغمای سکوت...
7-
دلخوشِ رویای دیدارِ تو باز
این همه کابوس را سر می کنم...
پ.ن:
توی این آشفتگیهای دنیا با این همه تیر و ترکش غم ،هیاهویی که به راهه اما صداهایی که پشت ماسک تهِ چاهه، توی ازدحام این همه نقاب نفسهای سختِ نصفه نیمه، رویاهایی با کمرهای خمیده و پاهای خسته، رسالتِ قلمِ گرفتار و پردغدغه ی ما انگار نرقصیدنه... یا رقص اشک توی صحنه ی تنهای سکوت...
"حال واژه یا ردیف و قافیه
حال بالِ خسته ی هر ثانیه
حالِ عکسی که اسیرِ قاب شد
حالِ رویایی که دیگر خواب شد
حال ما حال تب و دلواپسی
حال ما حال سقوط و بی کسی
حال پروازی که بی آواز شد
حال ایرانی که با غم ساز شد
حال شعر و نغمه هامان خوب نیست
سهم ما چیزی به جز آشوب نیست
مهناز نصیرپور
پراز احساس و ادراک مرحبا
دلتان بی غم