فریاد ، زیر آب
در این زمانه که بجای شادی ،
غم امیرست
تو سلامت و شفا را مجو،
که درد ، امیرست
همه خطابه های او بوی خون میدهد باز
چه میشود کرد که به رأیِ اشتباه ،
فعلاً او امیرست
هنوز بجای بسته های نمک و شکر
که ارمغان آورِلبخندِ نمکین و شکرخند است
زهر میفروشند به جُرج های مقدس شده * ، باز
هنوز ماشینهای پلیس ،
به عشقِ زیرگرفتن جُرج های معترض به خفه گی
لَه لَهِ خون می زنند ،
که معترضی نمانَد باز
همه آزادگان ز حماقتِ امیر،
خسته شده اند
از اسارتی که ،
قفس را هدیه میدهد به آنها باز
ویروسها افتاده اند از یکسو به جانِ همه مردم
گندمِ جانشان را درو میکنند
پلیسها افتاده اند ازدیگرسو، به جانِ همان مردم
جسمشان را به روی خیابان ولو میکنند باز
فریادِ اعتراض ، برای امیر
انگار فریادِ زیرِ آب است
که حالتِ فریاد دارد
ولی صدایی ندارد باز
کاش مانندِ دلفین ونهنگ ، صوت شان شنیده شود
وگرنه کاسه همان کاسه و آش همان آش است باز
کاش نتیجه ای حاصل شود ،
صداها محو نگردد باز
حکایتِ اعتراض ، برای مردمِ مظلوم
حکایتِ فریادِ زیرِ آب است
اگر فریاد نکشند
به ظلم وستمِ لال پرستان ، دچار میشوند
اگر فریاد بکشند
به جرمِ نداشتنِ آبشش
خفه میشوند باز
حکایتِ ماهیِ اسیرشده درتُنگِ بلورست
دهانش تکان میخورَد ،
ولی نتیجه ی همه حرفهایش
سکوت است باز
* منظور: جرج فلویدست که با فشارِحدود 8 دقیقه ای زانوی پلیس به گلویش حدود یکماه پیش، به زجر، خفه شد.
بهمن بیدقی 99/4/7
بسیار زیبا و دلنشین بود
مبین مشکلات جامعه جهانی