در آغاز وپایان راهی
که شاید در سکوتش نسیم مهتاب می بارد
در سحر گاهان ،
وباد می اید تا بر کند چیزی را
وبروبد غبارش از چهره
وباران را هم
تا که سیراب کند دشتی را
سرشار از گل های
ابی نیلوفر ولادن های زرد
وطراوت بخشد گلزار های پر از گل های وحشی را ،
وباد می اید تا بر کند چیزی را
وبروبد غباراز چهره
یا که از جای بر کند ،
سنگی را
وبکوبد انرا بر در خانه ى دوست ،
با خیالی در خواب وراهی پر ز هراس
در میان دو لحظه
در رفت وامد وسرابی در پیش !
دركنارش رويا،
درون گنج پر غوغای هستی
تا کجا ها باید رفت با شتاب
با گوهری خیال انگیز
با انعکاسی در میان آب
که رنگ می بازد در پرتو خورشید !
در همان آغاز راه باتو بودن
چه میشد گر بدانی حالت را ،
ورها شوی بسوی نور !
تو عطر اگین تر از
گل در هر بوستانی ،
بر کن ریشه های سراب بجا مانده از
رویا های بیهوده و گمشده در گذر زمان ،
ومن نیز!
پنچره های بیداری را خواهم گشود
تا در دور دست خودم تنها نشینم ،
ولبریز شوم از نسیم به جامانده
از باد وباران !
بهرام معینی (داریان) تیر ماه ۹۹
بسیار زیبا و شورانگیز بود
امید بخش
دستمریزاد