يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر علی کشاورز قدیمی
آخرین اشعار ناب علی کشاورز قدیمی
|
دلتنگ تر از ما نمی بینی
شهری پر از ارواح می دانی?
دیوانگان زنجیر برپایند
افتادگان را نوحه می خوانی ؟
چون مردگان موت درخوابند
این لولیان خفته در دامن
افسارهای گنگ ونامفهوم
چون طوقهای بسته برگردن
این روزگارسخت ونافرجام
این راویان شهر خون آشام
این نوعروسانی که درحجله
داماد خود را میکشند درکام
دراین غروب خسته وغمگین
با غربت شب می شوم بیمار
شاید گریزی یابم وآنگاه
راه فراری نیست از دیوار
دانم که فردایی نباشد هیچ
عمری اگر باشد به غم مسپار
دیوارهای قلعه را بشکن
آوارهای غصه را بردار
عشقی پر از آتش نمی بینی
افتاده برجانم صدایم کن
طومارهای مهلک افعی
پیچیده در پایم رهایم کن
بغض سکوتم را کمی بشکن
در سایه های ماه پیدا شو
دستان گرمت را به من بسپار
با قطره های اشک دریا شو
زندانی خویشم زغم لبریز
تاانتهای لحظه پروازم
مرغ دلم را شوق دیداریست
با عشق تو دمساز دمسازم
دلتنگی من سخت آغوشت
با بوسه های گرم مستم کن
لبهای خود را برلبم بگذار
با یک نگاهی حلقه دستم کن
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود
دستمریزاد