این شعر رو هفده هجده سالگی نوشتم. قطعا ایرادات زیادی داره اماترجیح میدم همینطور با اشتباهاتش بمونه. شعری حدود دویست و شصت بیت که آغاز داستان با الف شروع و با ی تموم می شه. امیدوارم لذت ببرید
اشعار عاشق را چو عشق در بر کند عقل را از جان و دل از سر کند
زبان پارسی زیباست و سنگین. گهی تلخ و گهی هم هست شیرین
الف از آشنایی آغاز میگفت. شروع عشقی و پرواز میگفت
شروع عشقی از خلقش به ربش. شروع عشقی از خلقش به خلقش
از آن روزی که رب او را نگارید. نگارش در درون سینه بالید
که مهرش در درون سینه جا کرد. هر آن دم زینتش در سر روا کرد
که ای آفریننده مهر و دل. نگارنده خلق از خاک و گل
مه روشن و صورت ناز و پاک. تو دادی به یک خلق از جنس خاک؟
تو چه گیسوان دادی به آن طلب. که از موج دریا ثمر دارد و بند شب
تو از خلق گفتی نه از جنس خاک. که این خلق انس است یا حور ناب
ب را با تو بودن داشتم. آرزویی که در دل داشتم
آرزوی دیدن آن چشم ناز. آن ابهت آن مژه این سر و راز
آن دو ابرویی که در بالای دیده. سر این اسرار را کرده گزیده
این دو پلکی که بر چشم داشتی. وا نمودی و نگه میداشتی
این دو چشمم دیده ات را دیده بود. این چه سریست که از سر گفته بود
ای خدا این صورت و چشمان کیست. من نفهمیدم که حور است یا پریست
آن لبان و آن دماغ و آن دو گوش. چند باریست که از من برده هوش
مست نیستم از تو و آن چشم و لب. مست کن ساغی مرا با هر دولب
آن لبانت باده جان مایه است. در و گوهر ریز این خانه است
ساغرش این دل و این شرب نفس. جز از آن باده نبیند هیچ کس
من شرابش را فرو بردم به لب. مستی ام هشیار شد از این سبب
این شرابی را که من نوشیده ام. این شراب عشق بود من دیده ام
این شراب عشق چه شربیست ای خدا. من نفهمیدم که خوردم بی صدا
باز از نوشیدن این شرب ناب. مست گشتم مستی این شهد پاک
مستی ام آخر نمیدانی چه بود. ...............
قطعا ایرادات زیادی داره ولی با ایراداتش دوسش دارم. امیدوارم لذت بخش باشه خوندنش و برای اصلاح اینجا نمیزارم
جالب و زیباست