می رسد روزی که تو خواهی رسید ..
عطر و بوی عشق از باغ امید.. ،
میرسد روزی که دست شاخسار
آورد یک میوه ی زیبا پدید..
اشکهایت گرچه همچون آتشند...
آتش ازسر تا به پا خواهم دوید
میتراکیانی
پرسیدم ،،مگه چقد عاشقی که وقتی صدات میکنه ، اشکات میاد
گفت بدبختی اونجاست که خودش صدام نمیکنه ،،
خاطراتش صدام میکنن
میترا کیانی
برای پایان دادن به زجر اسبی که پایش شکسته ،قانون تیرخلاص است ،
من هر روز درقلب آیینه زنی را می بینم
که آرزو دارد ،جای آن اسب باشد
میترا کیانی
پیرانه سری و هوس عشق جوانی
زنجیر بدر ،صید بزن ،تا بتوانی
دنیا ز خودت ،دست خودت ،دل نکن آزار
تا جان چه صیدی است ،به تیر تو گرفتار
میترا کیانی
-----------'
زیر سقف آزادی دستمال کاغذی میفروخت ،،تا کسانی که بستنی لاکچری خوردند لبشان را پاک کنند ،،
آهنگ غم آزادی بی سررا ، به رقص بسمل دعوت میکرد.
میترا کیانی
----------------
نازنینم گرتورا دستی شکست
چشمهایم بر سرراهت نشست
گرنیابی راه برآرامشم
قلب خونبارم ،بپای تو شکست
میترا کیانی
_____
رنگها، با عطر گل ،با برگ گل ، بدرود
ای نوازشگر ،نسیم روح پرور
گیسوی زرد گندمزار را ،بدرود
تاج گل بر فرش سبزه،،
آسمان آبی، ز شهر چشممان ،،
بدرود
باد پائیزی که جنگل را نمودی لخت
غارت این سرزمین ،بنشین ،تماشا کن
باز هم بر گور این خفتگان
باخنده ،لالایی بخوان
بدرود
حرفهایت ذهنمان را مسخ و جادو کرد
عشقها را از خیابان شست و جارو کرد
خیسی ی باران به روی گونه ها ماندند
این زمستونو نمیشه با تو پارو کرد
کو چراغ شب ،که راهم را کند روشن
ای مه روشن ،مه تنهای من ،، بدرود
میترا کیانی
هنوزم مثل اون روزا ،که (یادت باشه )میگفتی
می خندیدی ودستامون ،همیشه گرم بود جفتی
همیشه شب بخیر ما،پراز امید فردا بود
غزل روی لبام جاری،نخونده حرف می شنفتی
تو خندیدی و دیدم من ، دوچاله رو لپاته
نگفتی توکه از چاله ،به قعر چاه می افتی
نمیدونم به بی خوابی ، شبا حالا گرفتاری ؟
رو دستای کدوم عاشق، به ناز و عشوه می خفتی؟
تو یادت رفته قول دادی ، قیامت میشه بعد از من !
قیامت شد نفهمیدی، همه دنیامو آشفتی
میترا کیانی
بسیار زیبا و دلنشین بودند
دستمریزاد