گاه گویم به خودم از که چنین رنجیدم؟!
از همان کس به من گفت یه روز
گر نباشی به جهانم،برود هر دو جهان از بر من
از همان کس به من گفت به یک عمر تمام
بشوم بیش از دی عاشق تو
نه به امروز و نه فردا،که برای همه عمر
آه ای مردم مدهوش از عشق
آه ای مردم در بی خبری
ز من خسته دل و شرحه دل این گوش کنید
که همه عشق تمام است به یک روز از عمر
نسپارید تمام دلتان را به کسی
قدری از آن ز برای خودتان
بگذارید به یک گوشه،کنار
در پس صندوق چوبی قدیمی زمان
از برای خودتان
در زمان تلخ تنهایی عمر
ز زمانی که همه روشنی از دل برود
بروید به پسی خلوت و دنج به همان گوشه کنار
خاک صندوقچه دل را به کناری بزنید
قلبتان را ز درونش بکشیدش بیرون
و بگیرید به سختی به آغوش ورا
که بدانید برای ته عمر
یه شما مانید، و یه تکه دلتان
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.