سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        ...

        شعری از

        مهدی واحدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۳۱ شماره ثبت ۸۵۸۹۷
          بازدید : ۴۹۴۸   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی واحدی
        آخرین اشعار ناب مهدی واحدی

        تنهایی ات با زخمهای کهنه ای جور است
        آنها دهانی باز اما بی صدا دارند
        در چرک و خون از الکل رگهات میرقصند
        بر نعش بیدارت همیشه ردپا دارند
        با هر دعایت مرده پشت مرده می‌‌زاید 
        از مرده ها چشم امیدی نیست باور کن
        ته مانده ات را از کفن بیرون بکش‌_ ‌هرچند
        فردای تو چیز جدیدی نیست باور کن

        هر روز را با یک امید تازه جنگیدی
        با دشمنی که نیست بی اندازه جنگیدی
        حالا شبیه یک پشه توی سکوتِ شهر 
        کز کرده ای در تارهای عنکبوتِ شهر
        شهر جسد‌ها شهر خون و شهر خوناشام
        مرگیدنِ یک مشت میشِ‌ مرده زا، آرام
        تکثیرِ تدریجیِ رنجی مُستمر هستی
        خانه به دوش از خاطراتی دربه‌در هستی
        تصویری از آیینه ی دق، بی‌تفاوت، سرد
        هر نیمه شب بیرون زدن با یک شبِ ولگرد
        جان میکنی در هاله ای سرریزِ خاموشی
        از اضطرابِ روی پلکت خواب می‌نوشی

        جان میکنی مثل قزل آلا درون تنگ 
        رنج هوس در تنگنای پیرهن هستی
        یک مهره‌ی بازنده قبل از اولین حرکت
        در اتفاق مضحک آدم شدن هستی
        .
        کِل می‌کشی بر ضجه های مرده روی لب
        بر بند بندت خنده‌ی ساطور جامانده
        گودال رویایی لت‌و‌پار است دنیایت
        فحشی که مثل وصله ای ناجور جا مانده
        با آرزویی جاری از مغزت به پلکی باز
        می‌گردی و جز شهوت شیطان نمیبینی
        حیران تر از زن در بهشتِ خالی از آدم
        میگردی اما سایه ی انسان نمیبینی
        دیگر فقط یک مشت زخم و استخوان مانده
        با برف سنگینی که بهمن میشود بر مو
        مثل بنایی زیرِ بارانِ اسیدی که
        هر گوشه اش میریزد و کم میشود از او
        مغزت زمینِ جنگهای بی سرانجام وُ 
        سلولهایش نعش سربازان بو کرده
        انگار که دنیا تکانده نکبت خود را
        مثل زباله داخل مغزت فرو کرده
        (مهدی واحدی)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۱۱
        چهار پاره مثنوی زیبا بود خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۳۹
        🌹🌹
        ناهید فتحی
        شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۲۳
        عالی سروده اید
        حکایت رنجها و دردها...
        موفق و پایدار باشید
        کیمیا طولابی
        شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۵۹
        بسیارزیبا
        دانیال شریفی ( دادار تکست )
        شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۰۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ ۲۳:۳۳
        زیبا سرودی شاعر بزرگوار جناب واحدی
        موفق باشی
        خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        يکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۰۲
        درود بر شما بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        زنده باد 🌹🌹
        محمد علی سلیمانی مقدم
        يکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۵۵
        درود بر شما
        ⚘⚘
        زینب بویری (خزان)
        يکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۱۳
        درودبزرگوار خندانک
        زیباست خندانک خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۳۳
        بداهه ای تقدیم شما
        لحظه هایم با شعرایت
        چه زیبا می شود
        عشق و عاشقی در شعر هایت
        هویدا می شود
        شادی در دل با شعرایت
        پیدا می شود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        يکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۲۶
        درودها استاد عزیز خندانک
        قلمتان مانا خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7