« حكمت خلاق »
در حكمت خلاق جهان ،هر كه نظر كرد
آن رأي خود وحكمت خود،صرف هنر كرد
هـر كار نكويـي به صلاح بشـر آمـد
از حكمت حق بود،كه خدمت به بشر كرد
از حكمت خلاق،كلامي كس اگر گفت:
بر خدمت مخلوق،كلامش چو شكر كرد
دانا پدري هر چه نصيحت به پسر گفت:
بر عكس پسر، اجر1 پدر را به هدر كرد
اين شد مَثَل2 آدم و آن حكمت خلاق
نادان پسري ، اجر پدر را به هدر كرد
از حكمت خلاق ، چه بايد بـنويسيم
بسيار بـديديم ، از اين ديده گذر كرد
باران كه يكي حكمت خلاق جهان است
از حكمت آن سبز همه بحري و بـر3 كرد
باران كه زِ حكمت،سبب رشد زمين شد
در شور زمين ،خار4سر از خاك بِدر كرد
باران كه بُوَد حكمت خلاق ، بـباريد
در شور زمين خار و گُل از باغ بدر كرد
در دايره ي حكمت خلاق، عجب نيست
گر بي هنري مانده شد و ترك هنر كرد
هر بي بصر از حكمت خلاق ، چه بـيند
خفاش بُوَد ، آنكه زِ خورشيد حذر كرد
گر شعله ي خورشيد به هر مزبله5 تابد
آن مزبله بر بوي خود افزون و بَـتر كرد
گر بي خبري،حكمت خلاق عوض گفت
نـتوان به ثبوت6 آرَد و زآن گفت بـتر كرد
هر بي بصري ، حكمت خلاق نـداند
عمرش به هدر داد و همش خاك بسر كرد
هر با بصر آن حكمت خلاق بدانـد
گر ذره ي خاكش به كف آورد،چو زر كرد
ما در ره توحيد ، به حكمت بـگرائيم
توحيد من از حكمت خلاق، اثـر كرد
در كوچه ي حكمت ،ره توحيد بجوئيد
جوينده ي توحيد در اين كوچه گذر كرد
هر كس كه به توحيد و حقيقت شود آگاه
توحيد عمل كرد و با خون جگر كرد
هر كس ره توحيد و حقيقت نـشناسد
بيهوده صدا همچو همان عَرعر خر كرد
از حكمتِ توحيد به گوش تو نـخواندن
يا خواندن و اين گوش كَرَت بود بِدر كرد
از حكمت خلاق ، حسن آمده اينجا
زينجا به برِ خالق خود ، عزم سفر كرد
٭٭٭
1- پاداش 2- مثال 3- دريا و خشكي 4- تيغ – شوكه 5- زباله دان 6- تحقق- ثابت شدن
همیشه
طبعتان جوشا
زبانتان گویا
قلمتان نویسا
دلچسب و زیبا شعری بود
هزاران درودتان باد