بوسه باران
زندگانی ام مرهون ،
به الطافِ مستدامِ زیبای تو شده است
الطاف بهارگونه ات ،
باعث زیباییِ ممدودِ حیاتم شده است
دلِ گوشه گیرِ من ،
چله نشین بود زمانی که تو را دید ولی ،
به کنار دلِ بی نهایتت ،
ذره ی جانم به تفاخر، دگر این بی سروپا ،
جای و هم آواز شده ست
منِ هیچ ،
کِی به رجا می دید آن عالَم غیب ؟
به همه مِهرتو است ،
که به نادیده دگر دیده ،
سرانجام شده ست
یک جرعه ، نوشیدن از عشقت ،
با جانم کاری کرد که کنون ،
دربهشتِ نگاهت ، جایم شده است
آنکه یک خُم ازآن عشق بنوشید ،
کجا جایش شده ست ؟
بوسه پیغام قشنگ عشق بود
خنکای دل هم ،
ناشی ازآن بی مثال وبی همانند عشق بود
گرنبود صحرای دل ، گُر می گرفت
آن کویری که دلش ،
واژه ی ایکاش شده است
با یه تک بوسه دلم ،
از همه سربراهی اش دورشده ست
آنکه با لبانِ نازت، بوسه باران شده است
حالش چون شده است ؟
همه ی دار و ندارم ،
عشقم ! هدیه به تو
هیچ چیست تا گویم ،
هیچ تریافت شده است؟
بی نهایت هم که برآن ،
هیچ پایانی نیست
با ساختنِ بُتی موهوم ،
کی توانم که ادعا کنم
بی نهایت ترشده است ؟
بی نهایت تر واژه ی مسخره ای ست
همه این رازِ بینهایت وهیچ ،
با دیدن آثارست که به وضوح ،
همه رازش فاش شده ست
بهمن بیدقی 99/2/15
دستمریزاد