((بهارقرآن))
بهارعشق، بهارجان
بهار جلوه قرآن
بهارنور، بهارستان
بهار طلعت ایمان
بهاری در بهاری شد
طرب جمع نگاری شد
بهار هجری شمسی
معلم بودوشددرسی
که درس حی شدن دارد
ره جان طی شدن دارد
بمیرددرزمستان سبز
شودزنده بهاران سبز
مثالی چون قیامت شد
به هر میت عنایت شد
که هر مرده شود زنده
و هر زنده سراینده
یکی شادی ز پرونده
دگر کس ، گشته شرمنده
بهارشمسی ازعبرت
بهار دیگر از هجرت
بهاراولی شوراست
بهاردومی نوراست
چه نوری ، نوررحمانی
چه بزمی ، بزم عرفانی
بهار و وقت مهمانی
سحرهای فراخوانی
که صاحب خانه خالق شد
و مخلوقی که لایق شد
می افطار مستانه
که بنده گشته دردانه
به بند آورده شیطان را
مرخص کرده دربان را
چقدر مولا کریمانه
مرا ره داده میخانه
ز ستاری او مستم
رئوف است او،گرفت دستم
بدم اما مرا هم ، راهم داده
میان آنهمه خوبان کناری جایم داده
به کنج بیت خالق عاصی از خویشم
به باطن رو سیه اما به ظاهرعین درویشم
ترحم کن بدین مهمان بیمارت
تنعم کن به این عبد گنهکارت
عجب ماهی ، ماه روزه واسلام
عجب راهی، راه ساقی این جام
بیا پاکم نما ازشهرت وعصیان
بیا پرکن وجودم از ره ایمان
و توفیقی به پیوند همه خویشان
کنم برهرچه همسایه همه احسان
واموالم نما پاک از مظالمها
عنایت باشنیدن از معالمها
زدا ما از معاصی ها
وآبادم نما از آن خرابی ها
نزول مصحفت این ماه
پر از نور یقین دین ماه
شب قدر و عبادتها
به اشک و آه ، عنایتها
که برتر از هزاران ماه
تجلی کرده است این ماه
به گوشم لغو ، باطل کن
به چشمم لهو ، باطل کن
تو دستانم ببند از هر حرام خود
و پایم را نما در راه گام خود
شکم پر از حلالش کن
زبان حق را، کلامش کن
عمل را خالص خود کن
و دل را خاص خود کن
ریاکاری وشهرت خواهیم برگیر
شوم با نفس خود درگیر
نما پاک از گناهانم
پر از دردم تودرمانم
رهایم کن زشیطانها
نجاتی از پریشانها
به روزش روزه دارم کن
به شبها گریه دارم کن
به یومت در خضوع باشم
به لیلت در خشوع باشم
چه ماهی ماه اکرام است
همه چون عین احرام است
به نیمه چون رسد این شهر
به دنیا آمده دلبر
کریم ابن کریم است او
حسن(ع) ما را زعیم است او
امام حضرت عطشان
عموی حضرت جیران
که بسته با عدو پیمان
ز دست مردم شیطان
عجب ماهی ،چه درگاهی
شب قدری و دریایی
عجب رازی، عجب نازی
عجب قدری و اعجازی
عجب کوثر ، عجب انور
عجب اخضر،عجب محشر
که باشد ساقی اش حیدر
بنازم نوکرش قنبر
ولی افسوس واویلا
به محرابش زدند مولا
لعین بن لعین ملجم
بزد برفرق او محکم
شهید ماه شهرالله
که فزت گفت به امرالله
خدا باب فرج وا کن
دلم را غرق دریا کن
رخ قائم نمایان کن
عدورا بس پریشان کن
دعایم هست درهرجا
و عجل فی فرج مولا
شعراز:#سید_جلال_عرفانیان
التماس دعای فراوان