سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        یک جرعه موهیتو ،در زیر برف

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر خمیازه های رستیک، مادرزادیند نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۱:۵۴ شماره ثبت ۸۴۴۳۸
          بازدید : ۲۰۶۰   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه



        دوستت دارم
        چون ضیافت باران ،
        در کافه ی پوشکین ..

        دوستت دارم و میدانم
        شبیه صخره های عظیمی که در تنت داری ،
        بلند و استوار زیسته ای
        .
        .
        .
        در سالهای لعنت ابلیس
        در سالهای نشر بنفشه افریقایی،
        در بستر آپارتمانها

        -در سال اکاذیب مزلف یک غوک-

        محال برای من ،
        واژه ای تفسیرناپذیرست ،میدانی؟!
        من هیچگاه
        این همه نسب را ،
        این عاشقانه رویش منزه را
        به پای علفهای هرز نخواهم ریخت ..

        قلب من ،سرشار طبیعت رویاهاست
        با درختان عارف گیلاس
        که هر بهار
        به شکوفه مینشینند
        دریا را در پیراهنم پنهان میکنم و میخوابم...

        من
        تنها و بیمثال
        با دستهای نازکم

        یک جرعه موهیتو ،در زیر برف
        یک بوسه ی باکره در ونیز
        و هزار مرگ برای وعده هایی که همیشه پوچند
        ساخته ام ..



        من هر آدینه
        وقتی که عطر گلهای سرخ لوث میشود
        خدا را بیبهانه زیسته ام

        من هزار لغت
        هزاران ستاره عریان
        هزاران هزار شعر ناشناخته
        در ترجمان سازهای زنده ام دارم ...

        اسفار مجروحیست ،ازل....
        گندمزار مونث حوا
        ،طنزی از جاودانگی ماست..

        من چون رودی مقدس
        قرنها ،
        به شراب بیمرزی
        به استحاله ی پرندگان شکاری زیبا...
        به عصمت سرخابی اندامم ،ریخته ام

        -در صحن کرخت زیستن-

        من باله های کویر زرد ابریشمم..
        من شبی مغرور
        در قلمرو مسکوت سربازانی کوچکم

        آه
        تو اسبهای وحشی را
        به آهیانه ی فنجان فطرتم بخوان
        تو
        لهجه ی فرّار آبیها را از بر کن

        تو عطر ادویه های شرقی لبهایم باش

        و
        - نوشاک سرزمینهای موعود چشمهایم -

        دستمال های کاغذی ، الصاق سطل زباله اند

        و دلقکان دیوانه
        همیشه
        مبهوت آخرین سیگاری اند
        که تا تسلی مغزت خواهی افروخت..!!



        اردیبهشتماه 95
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3