برادر جان مشو غافل مکن خلق را قضاوت تو
نخند بر پیکر انسان مکن بهر بشر حسادت تو
من و تو مشتی از خاکیم دمادم ما نفس تنگیم
بدان در این کالبد رنگیم و ما در قفس بندیم
مشو مغرور که مغروران ز خداوند دور و تنهایند
مشو مسرور ز ایمانت که ایمان را زود می ربایند
برادر جان چه حال است این نوای ناله ی غمگین
مومنان را چه باک است از صفای باده ی ننگین
بِرِس بر دادِ دلِ آشوبت و سامان ده جفا هایش
بکن توبه تو ای مسکین و پایان ده خطاهایش
بکن بازگشت به سوی آن عزیز ربِ ید بیضا
که او مهمان نواز است و حکیم ناب بی همتا
از اندوه و پریشانی دلم گشته چو نسیمی غریبانه
مشو مایوس تو ای برادر جان ز فضلی صمیمانه
قسم بر ذات پاکی که صفای دل می دهد هر دم
که من گر شوم منصف هدایت می کند قلبم
خداوندا دستِ تنهایم بگیر از آتش نجاتم ده
که دستگیر و مددکاری ز نیکی ها صفاتم ده
از گناهانم گذر فرما که تو بخشنده ی روحی
بده سامان به قلبِ من که تو زیبنده ی رویی
●شاعر:محمدزبیر براهویی (میم دادخواه)
فروردین ۱۳۹۹_زاهدان.
مناجات گونه
میلاد حضرت صاحب الزمان آقا حجت ابن الحسن(عج) مبارک