يکشنبه ۲ دی
پرستار شب شعری از محمد شمس باروق
از دفتر عارفانه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۹۹ ۰۵:۰۵ شماره ثبت ۸۳۰۶۷
بازدید : ۳۲۴ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب محمد شمس باروق
|
در باغ مهربانی، شقایق ها بیمارند
درد و غم و تب میزبان خوبی نیست
تب و سرفه خشک ضعف بیداد می کند
تنهایی و تاریکی، ترس و نا امیدی
مهمان شده بر دلها
اما این تکه کنده شده از ماه مهربانی
با سبدی پر از میوه مهر و محبت
لبخند هدیه می کند
اشک های خود را در زیر چادر مهربانی پنهان کرده
چه خوب عشق و ایثار را معنی می کند
به راستی داروی تلخ در دستانش چه شیرین است
در فصل کاشت محبت
چه خوب رقص سماع می کند این پرستار شب
بذر شادی در دل شقایق ها می کارد
او نفس جانبخش است
در این غروب تنهایی، تب گرفته
از امید می گوید که خود می داند
تقدیر شاید تا سر کوچه همراه نباشد
در پشت این نگاه چه قدر معجزه پنهان است
چه بگویم نگاهش به چشمه جاری شفا، به شیرینی شهد عسل، به گل امید می ماند
ترس و تردید را با جادوی نگاه از چشم شقایق پاک می کند
پروانه وار بر گرد شمع تا صبح رقص سماع می کند
بارها شاهد آن لحظه بودم که
شبنمِ چشمشان در زمین جاری شده
سیل اشک در قلمرو عاطفه ها چه فریاد و حرمان کرده
قلبِ هر عاشق را به طپش انداخته
به نفس های بلبل اسیر در قفس
به سرفه های خشک در سینه شقایق ها
به تب گره خورده در نایی
به خش خش های برگ پاییز در سینه
تو چونان گل ختمی با جامه سفید آرامشگه دلهایی
روشن تر چشمه جاری نور
بخشنده تر از آفتاب تابان
همانند سپیدار بلند
مرحم هر دردی
صبور و خسته در سحرگاهی
بوسه عشق بر دست شفا بخش تو باد
ای پرستار شب
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.