ترافیک
پدرش را به فرودگاه ، رسانده بود
مقصدش راهی دور
حال ، درراهِ برگشت به خانه بود
مقصدش راهی نزدیک
ولی باید عبور میکرد ،
ازعمربه فنا دِه !
ترافیک
صدای پخش صوت ها هم ، که نگو،
هریک چیزی میخوانْد
یکی میخوانْد :
هوارهوار بردن ،
دار و ندارِ ما رو
یکی میخوانْد :
بوی گندم مال من ،
هرچی که دارم مال تو
یکی هم با گروه کُر،
بهمن خونین جاویدان را می خواند
هرکسی سوت خودش را میزد
هرکسی سنگ خودش را به سینه میزد
از کنارِهم که عبورمی کردند جالب بود
محو آنها شده بود
هرکدامشان برای خود ،
یک دُگمی بود
هرکدامشان تعصبی خشک ،
بَرَش حاکم بود
وقتی ازکنارهم ، عبور می کردند
اول نیم نگاهِ تلخی به هم می کردند
بعد هم زیرِلب ،
چیزی زمزمه می کردند
فکرش این بود که همدیگر را ،
بس دعا می کردند
بعد از آن سیلِ دعا ،
صدای پخشِ نظرها شان را ،
بیشتر می کردند
با این کارها ،
اندیشه هایشان را بر یکدیگر،
تحمیل میکردند
بلبَشویی شده بود
باید بودی و می دیدی !
چه باغ وحشی شده بود
آن طرف ،
روسریِ های نیم بند را رها میکردند
این طرف ، به دستورِ حاج آقا ،
چادرِ صورت نما را تبدیل ،
به یک چشمی که تک و تنها میدید، میکردند
شیشه را بالا کشید
دیگرخسته شده بود
وقتی به خانه رسید
دیگرشب شده بود
پدرش سه ساعت بود زنگ میزد
نگرانش شده بود
حق هم داشت ، او سه ساعت بود
به آخرِ ایران رسیده بود
پسرش تازه به خانه ش رسیده بود
موبایلش هم خاموش ،
روی طاقچه بود
بعد از عمری تازه فهمید
معنیِ این اصطلاحِ پُرتکرار که ،
قصه ی ما به سر رسید
کلاغه به خونه ش نرسید
اصل ومبنایش چه بود
لابد کلاغه هم مثل او،
درترافیک لعنتی، اما ازنوعِ هوایی ش
مثل همیشه بازهم جامانده بود
بهمن بیدقی 98/12/29
عید مبعث مبارک