دل به دریا زد و دریا شد و از خویش گذشت
موج ، برخاسته دلشوره به دریا افتاد
تا برآورد سر از ساحلِ دشمن گویی
واژه ی زندگی از قالبِ معنا افتاد
بی خبر از همه جا رفت به آغوش خطر
به سلامت ز کف رود و کف نهر گذشت
هدف این بود شبیخون بزند بر دشمن
غافل از بازی و از آگهیِ خصم پلشت
نه مبارک سحری بود و نه فرخنده شبی
پاره های تن مان معنی إربآ إربا
هیچکس درد مرا فهم نکرده ست هنوز
همه در حلقه ی توجیه و پیِ استفتا
آتش افتاده به جان ، شرح دهیدم آیا
« قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکیست ؟»1
توی این باغ که گل کرده هزاران لاله
« نغمه ی بلبل و غوغای زغن هر دو یکیست ؟»1
باغ پژمرده از آن روز که زاغ آمده است
راهزن با تبر و داس و چراغ آمده است
آن کسی را که به دِه راه نمی دادندش
کدخدای ده مان را به سراغ آمده است
به خداوند قسم لعنت شان باید کرد
اینکه ناگاه خزان زد به گلستان در دِی
بی صدا گریه توان کرد مگر بر این درد
زهرشان باد که خوردند همه گندم رِی
پ.ن 1 : وحشی بافقی
20 اسفند 98 - البرز - فردیس
دستمریزاد