پنجشنبه ۲۹ آذر
قصّه اِدامه دارد... شعری از امید اکبری (رئیس)
از دفتر ولی رفت... نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۸ ۰۵:۰۱ شماره ثبت ۸۲۳۳۷
بازدید : ۲۸۷ | نظرات : ۵
|
دفاتر شعر امید اکبری (رئیس)
آخرین اشعار ناب امید اکبری (رئیس)
|
از خون رگ نویسم،باشد که قدر داند
در عشقِ او حَریصَم ؛ باشد که یار ماند
با قلبِ خود شکستم،از حال خود به دورم
در چشم او نشستم،من رَهسپارِ نورم
فریادِ دل شنیدَم،سویَش رَوانه گَشتَم
عشق از رُخَش بِدیدَم،در لاله زار و دَشتَم
در قلبِ نیمه جانم،دُرّی گران بَها بود
ما را چه شد؟چه دانم،قلبم رُبوده او زود
زیباترین کلامَم،نامِ قشنگِ او شد
بِشنیده این سلامَم،دادم به دست او خود
بارِ دِگر به دستش،قلبم بِدادهام من
از آن نگاهِ سردَش،گویا فِتادهام من
عاشق بِشُد دلِ من،گویا دلَش بداند
از خاک و از گِلِ من،صَد گِریهها بِماند
با دیگران بِگُفتم،دلبر که جان فَدایَش
با دیدهام بِرُفتَم،خاک و غُبارِ جایَش
از عشقِ او چه گویم؟دل در رَهَش نَهادَم
نِشانَش از کِه جویَم؟حَوّا بِشُد،من آدَم
نامَش بِگویَم آخَر؟یا آن نَگُفته ماند؟
قلبَش بِکَرده باوَر،این دل بَر او بِخوانَد
هر کَس که سَمتِ او شُد،پایَش قَلَم نِمودَم
دادَم به دستِ او خود،سویَش دَری گُشودَم
در عشقِ او حَریصَم،عشق از دِلَم بِبارَد
من باز هم رِئیسَم،قِصّه اِدامه دارد...
رِئیس
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.