کوچه خالی ، شهر خالی ،
بسترم خالی ز شوق
سفره هم خالی زنان ،
قلب ها خالی زمهر
شهر دل خالی زشادی
خانه ها هم سوت وکور
نه صدایی نه دگر آوای آشنایی
از ته کوچه نمی اید بگوش
بر این خلوت خیابان
بر این کوچه خالی زمهر
رد پای مهلک امواج
این ویروس کور ،
بر گریبان ها نهاده دست
وبا جان ها در جدال !
ابرها هم در تلاطم زین
میهمان نا میمون و زشت
***************
نشسته بر سر هر کوچه وحشتی به کمین
ودم بدم می شنویم اهنگ مرگ و غیبت
دوستان به یقین !
نپنداریم در خوابیم
نشاط زندگی را می رباید هردم
از هر کوی وهر برزن ،
شهر آلوده وبیمار ،
ازاین بار گران و گرفتار
همه از ترس در خانه
فرو بسته است در بر روی
هر کلام وهر بانکی!
همه در وهم خود بیمار !
نپنداریم در خوابیم !
تا بر خیزند این نیکان و پاکان پرستاران
بی صدا از پا در ارند پیکر این دیوانه منحوس ،*
وببندند راه بر حمله غولان !
وباز گردانند نشاط وشادمانی،
بر لب یک یک مردم !
شور زندگانی ونقش های مانده بر دیوار
بهرام معینی (داریان)اسفند ۹۸
بجا و زیباست