يکشنبه ۹ دی
آلرژی شعری از پژمان بدری
از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۸ ۱۳:۴۶ شماره ثبت ۸۱۹۲۰
بازدید : ۵۲۶ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب پژمان بدری
|
زاییده ی الفبای بی کسیم
وقتی به ننگین جهانِ نکبت ها
پا می گذاشتم
درونِ بلور اشک هایم
مادرم عزلتِ آینده ام را خواند
که نامِ من پژمان شد
قربانِ دستانِ درد آلوده ات
که کهنه چرکین دلم را می شستی همیشه
تا با سینه سوختگی ام سیاه نشود سرسرای هستی
ولی چه کنم
هرچند دارالفنون بود چشمانَش
و دوست داشتنی بی مثال داد یادم
امّا این شیر ناپاک خوردگان اجتماع
چنان با گرز قضاوت کوبیده اند بر سرم
که حتی دمِ مسیحاییِ عشقی مریمانه
صلیبِ معصیتِ نامحرم بودن شان را
نمی دارد بر از دوشم
دیگر نپرس چرا فرو رفته ام در خود
من به این مردم آلرژی دارم
می خواستم با نوش داروی شعور
جگرِ فهم را جلا دهم
که با نگاه های کَر
بیننده ای نداشت کلماتِ نقالم
به تکاپو افتاده بغضم
در هر پرده از این دارِ مکافات
افراسیابِ ریا
دشنه به پهلوی سهرابِ صداقت نشانده
که ابرهای غصه درونِ چشمانم
شروع به باریدن کرده اند...
مادر دنیایی که من دیده ام
آخر شاهنامه اش خوش نیست!!
آلرژی
پژمان بدری
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ناب و بکر و پرمحتوا؛ مانند دیگر اشعارتان
سپاس از خلاقیت و نوآوریهای کلام شما