دلداده و بی تاب و هوادار که هستی؟
جان که و عشق که و دلدار که هستی؟
ای یار قسم خورده و دیوانه ی دیروز
امروز که عاقل شده ای یار که هستی؟
خالی شدی از من که پر از یاد که باشی؟
خالی شده از عاطفه،سرشار که هستی؟
من در بغل خاطره ات غوطه ورم؛ تو
آرامشِ آغوش ولنگار که هستی؟
من کاشتمت،آب شدم،خاک شدم،آه...
حالا ثمرِ کاملِ پر بار که هستی؟
من هم سر و هم سنگ و همانند تو بودم
اندازه ی من! لقمه ی بسیار که هستی؟
یک لحظه نگاه تو شده حسرت عمرم
معشوقه ی من!تشنه ی دیدار که هستی؟
ای رفته ز رویا به دل وحشت کابوس
یک پنجره ی باز به دیوار که هستی؟
بعد از تو قلم جز به عزای تو نچرخید
ای روح غزل! شادیِ اشعار که هستی؟
یاد تو: شرر، ذهن من: انباری کاه است
ای خون به دلم کرده گرفتار که هستی؟
ویرانگر من! خانه ی دل بی تو خراب است
ای خانه ات آباد، تو معمار که هستی؟
بعد از تو غمت جای تو آمد که بفهمی،
معنی وفا چیست؟ ستمکار که هستی؟
یک عمر پر از عشق طلبکار تو هستم
من یا که خودت؟آه... بدهکار که هستی؟
هر خاطره ام در لحظاتت شده تکثیر
ای ساده دلم! در پی انکار که هستی؟