دهار بی بهار
در کویری مرگبار
فصل مرگ مرغکان برشاخسار
سال خشک و بی بهار
باخیالم پر کشیدم تا فراسوی دهار
آه ! میبینم خدایا، صحنه هایی دردناک
ساقه هایی سینه چاک
ریشه هایی روی خاک
وای جنگلها بیابان گشته است
در هجوم مردمانی بی تفاوت ،خالی از فرهنگ
فکرهایی سر به سر نیرنگ
اره ها در دست و دلهایی ز جنس سنگ
ریشه ها از هم گسست و شاخه ها در هم شکست
بیشه زاران خشک در کوهستان شکاران شد زدست
ناله از خشکیدن یک برگ نیست
وای جنگل را پریشان کرده اند
آنچه این نابخردان با این درختان کرده اند
خوب می آرم بخاطر آن بهاران را
کوهساران،جویباران،بوی باران را
روزگارانی که می دیدم شکاران را
دشتها پر گشته بود از بره آهوها
میپریدند از افق قوها
شیرهایی در پناه بیشه و ارژن
در کمین گله ی پازن
یادشان باد آن غزالان سیه چشم بیابانی
در یقینم دیوها کشتند آنها را به نادانی
در کنارم کوره ها برپاست
آن تنور قتلگاه بیشه پابرجاست
در خیالم غرش تیری که ناپیداست
خط نابودی به روی
سرنوشت جمله حیوانها و انسانهاست
20خرداد80.
درسوگ طبیعت وحش از دست رفته ی
جنگلهای دره سیاه.دره بید.خانه شیر.
خانه سرخ.چشمه ماه.سربره
در پیرامون قله ی دهار
دومین قله ی مرتفع استان یزد
با ارتفاع 3236متر