چهارشنبه ۱۶ آبان
|
آخرین اشعار ناب حوریا مسیحی
|
یه روز میاد خستم,توانی در بدن نیست
اینجاست که کوله بار رفتنم از درد خالیست
یه روز میاد که من رسیدم ته قصه
تموم میشی,تموم میشم از هرچی عشقه
یه روز میاد دنبال ردپامی هرجا
در این خیابان,آن خیابان,این گذرگاه
یه روز میاد به جای خنده ی تو جمعت
دلت میگیره از نبود من تو قلبت
یه روز میاد تنها پناهت میشه عکسام
مست میکنی فک میکنی دائم به حرفام
یه روز میاد منتظری در زیر باران
اما دیگه من رفته ام از این خیابان
یه روز میاد دیوونه میشی در فراغم
از آدمای شهر میگیری سراغم
یه روز میاد دلواپسی,گیجی,عبوسی
یادت میاد باید در این خلوت بپوسی
یه روز میاد عاشق شدی رسوای شهری
دیگه نمیتونی دلی جز من ببندی
یه روز میاد میفهمی کی حالا اسیره
اونروز تو لیلا شده ای هرچند دیرها...💔
|
|
نقدها و نظرات
|
مرسی از شما | |
|
ممنون لطف دارین بمن | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.