سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        آسیمه سر

        شعری از

        مرصاد رسولی(آسف)

        از دفتر زمزمه های تنهایی نوع شعر غزل مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۵۲ شماره ثبت ۷۹۶۲۱
          بازدید : ۶۸۶   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        من همان مرغ سیه بال و پرم
        با تن خسته چه سویی بپرم

        جمع اضداد میسّر نشود
        دل دیوانه و پیرانه سرم

        گله ای نیست تو آزادی و من
        تن به محبس شده ای بی خبرم

        من از آن روز که دل چشم تو را
        دید اینگونه شد آسیمه سرم

        هم چو دیوانه به یک خاطره خوش
        از تو من دور تر از دور ترم

        رقص بر شعله ی بی حد جنون
        به سر دست سرم را ببرم

        پاکبازم اگر این عشق خطاست
        من سیاوش شده آتش بخرم

        نه زلیخا که ز سودای هوس
         مست یوسف شوم عفت بِدَرَم

        خسته ام آفت جانم شده درد
        حسرت عمر من این شد برگرد

        تو به پایان نبرم زود بیا
        بینمان خاطره ها بود بیا

        بی تو تن خسته ز تشویش شدم
        به خدا بی خبر از خویش شدم

        جز تو از هر چه که هست سیر منم
        آن جوانی که شدست پیر منم

        مثل یک جام بلوریست تنم
        غم تلنگر بزند میشکنم

        گرچه آزرده ، هواخواه توام
        لاف نه،بیژن در چاه توام

        آسمانم همه خاکستری است
        مرگ بعد تو غم بهتری است

        کاش این رابطه هم مشرق داشت
        حکم دل بود مگر منطق داشت

        حیف دستم که پر از خالی بود
        سخن عشق تو پوشالی بود

        آمدی زود ز دستم رفتی
        پشت هر لحظه شکستم رفتی

        درد بی دردی من خود دردیست
        فطرت عشق پر از نامردیست

        هرچه کردم دل من خاک نشد
        سوختم خاطره ات پاک نشد

        ای که از کوی دلم میگذری
        کاش با خود دل من را ببری

        نعمت فاصله گر سوختن است
        سوختم سوختم از بی خبری

        بودنت سهم دل ما که نشد
        به از این باش دگر با دگری

        خسته از غیر شدی گاه بزن
        سوی این عاشق دیوانه سری...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۳۳
        درود بزرگوار
        عاشقانه و زیباست خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۸:۵۳
        سلام و درود استاد خندانک
        خسته از غیر شدی ، گاه بزن
        سوی این عاشق دیوانه سری
        مرصاد رسولی(آسف)
        مرصاد رسولی(آسف)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۱۱
        ارزش شاگردی نزد شما را هم ندارم شرمنده ام نفرمائید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۱:۵۵
        باعرض سلام وارادت
        شاعرواستاد بزرگوار
        زیبایی درکلامتان همیشه نمایان است
        درود. خندانک خندانک .درود. خندانک خندانک .
        مرصاد رسولی(آسف)
        مرصاد رسولی(آسف)
        يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۱۲
        استاد عزیز شما همیشه به بنده لطف داشتید شرمنده ام نکنید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3